دسته: منظومه های حماسی

فرامرز نامه – بخش ۵۲ – رسیدن فرامرز به شهر نیک نور

به روز نخستین،مه فرودین فرامرز پیمود هندو زمین به ره برنیاسود مرد وستور همی شد دوان تا در نیک نور چوآمد خبر زان سوی نوشدار پذیره شدن را بفرمود کار دلیران برون برد از نیک نور بیاراست گیتی به مرد و ستور به جایی کجا نام او بد سرند رسید اندرو پهلوان بلند ابا او […]

فرامرز نامه – بخش ۵۱ – گفتگو کردن فرامرز با گردان ایران

کنون گفته زاد سروست بیش که باد آفرینش زاندازه بیش که روزی فرامرز با انجمن نشسته چو گل در بساط چمن دلیران یکایک همی تاختند چو شیران همه گردن افراختند به نوشاد رخ کرد زان غم وزید که تا کی بتابیم زی مرز کید بتازیم او را به دام آوریم از آن پس همین رای […]

فرامرز نامه – بخش ۵۰ – جنگ گردن کید

چو دریا به موج اندر آمد سپاه شد از میمنه بیژن نیک خواه سپه را بفرمود یکسر روید همه از میان تیغ هندی کشید چو دریا به قلب اندر آمد سپاه زچپ گستهم شد گو رزمخواه فرامرز،پیش و دلیران ز پس چو مردار برکرکسان را هوس دو رویه سپه اندر آمیختند زمین را زخواب خوش […]

فرامرز نامه – بخش ۴۹ – نبرد فرامرز با طهمور

فرامرز را گفت کای نامدار کجا مرد هند از تو گیرد فرار سزد گر کنون پا به میدانی نهی که چون می نهی پا به زندان نهی فرامرز یل سوی آویز شد سمند جهانگیر زو تیز شد بدو گفت کای هندوی بدنژاد به مادر بزادی چه نامت نهاد نبینی که دریا به موج اندر است […]

فرامرز نامه – بخش ۴۸ – رزم فرامرز با اروند شاه

یکی نیزه در مشت گرشاسبی خدنگی به پیکان تهماسبی بدو شست پیوست و چپ راست کرد همان راست، خم شد زیروی مرد بزد تیر بر سینه اسب شیر بیفتاد شیر اندر آمد به زیر بیازید چنگ و گرفتش میان برآمد دم کوس ز ایرانیان به یاری بیامد دلاور چهل همه گرد و جنگ آور و […]

فرامرز نامه – بخش ۴۷ – جنگ فرامرز با گلنگوی

فرامرز گفت این نبرد منست دلیری چنین نیز خورد منست ببینم که چون برخروشد همی چو پیل دمنده بجوشد همی چو باد اندر آمد به میدان اوی دژم گشته آن چهر خندان اوی گلنگو یکی نیزه بازی گرفت کجا پهلوان ماند از او درشگفت فرامرز گفت ای دلاور چه بود بدین بازیت من نخواهم ستود […]

فرامرز نامه – بخش ۴۶ – گفتار اندر نامه نوشتن فرامرز برکید هندی

چو بشنید از من جهان پهلوان به گل زد گلابی زنرگس روان بدادش بسی خواسته دلپذیر به نزدیک خود خواند گویا دبیر به گفتار من سوی آن شهریار یکی نامه بنویس الماس وار دبیر آنکه کافور و عنبر گرفت به کید آنگهی نامه ای برگرفت نخست آفرین برجهاندار کرد وز آن پس سرکید بیدارکرد که […]

فرامرز نامه – بخش ۴۵ – این سخن چند،مصنف در باب خود و نیرنگ روزگار گوید

زجور زمانه دلم گشت سیر در این صبر واین کوره اردشیر چنان دان که در یوم پیروز یاد که بردوستان جمله فیروز باد چه کهتر چه مهتر هر آن کس که هست همه شاد و خرم هم از باده مست جهان را به شادی همی بسپرند همه با می و رود و رامشگرند منم بی […]

فرامرز نامه – بخش ۴۴ – رفتن فرامرز و ایرانیان به جنگ کرگدن

چو یک هفته مستان شدند انجمن جهان پهلوان گفت زان کرگدن به نوشاد گفت ای شه بافرین کجا باشد آن کرگدن در زمین بدوگفت زایدر به فرسنگ بیست چنان شد که کس را نشانی نه زیست سه فرسنگ بینی یکی مرغزار گله گشته به هر سویی ده هزار یکی بیشه بینی سه فرسنگ راه بدان […]

فرامرز نامه – بخش ۴۳ – رفتن فرامرز رستم به جنگ مار جوشا

چو یک چند بد با می و رود وجام از آن مار جوشا گرفتند نام به نوشاد گفت ای شه نیکنام کجا باشد آن اژدها را کنام بدو گفت کای پهلوان دلیر که پیچد زآسیب تو دیو و شیر تو آن مارجوشا به آسان مگیر که از وی سموم آید و زهر زیر به میدان […]

فرامرز نامه – بخش ۴۲ – خواندن نصیحت نامه نوش زاد بن جمشید

یکی لوح زرین به بالین اوی نوشته یکی نامه کای جنگجوی چو من بس فراخست و لشکرپناه جهان پر زر و سیم در سنگ گاه تو باری فروزان میان گوان که پاکی تن جان شدیم و روان پدر کرد نام مرا نوش زاد زجمشید دارم به گیتی نژاد نیای تو یک سر پدر بر پدر […]

فرامرز نامه – بخش ۴۱ – آمدن فرامرز در غار و دیدن گنج نوش زاد بن جمشید و سرگذشت آن

در آن گه که برشد خروش خروس برآمد یکی چهره سندروس به شادی، فرامرز یل شد سوار به پیش اندرون بیژن نامدار درآمد در آن غار تار ارجمند شه و لشکر و پهلوان بلند درآمد فرامرز آنجا فرود همی داد بر بیژن یل درود نخستین در آن گنج شد پهلوان یکایک نشستند با آن گوان […]

فرامرز نامه – بخش ۴۰ – باز آمدن بیژن از گرگ گویا و شرح گفتن از برای فرامرز نامدار

بیامد به سوی بیابان چو گرد در آن گه که شد برفلک شید زرد خرامان به سوی بیابان رسید زدیده همین دیدبانش بدید که آمد گرانمایه گرگ سوز به نیروی دادار گیتی فروز فرامرز را دل زجا بردمید پذیره شدن را پیاده دوید نگه کرد و دیدش پر از خواسته همه تن به زیور بیاراسته […]

فرامرز نامه – بخش ۳۹ – رفتن فرامرز به جنگ گرگ گویا با بیژن و سوار شدن بیژن برگرگ

یکی هفته زان گونه بد شادکام برآن بستر از گرگ بردند نام به نوشاد گفت ار بگویی رواست که مأوای آن گرگ گویا کجاست بدو گفت از ایدر سه روزه برون یکی بیشه ای نام او مرزغون همیشه در آن مرغزار آید او به هامون ز بهر شکار آید او زآسیب او شیر از آن […]

فرامرز نامه – بخش ۳۸ – یافتن فرامرز،گنج ضحاک تازی

نوشته یکی تخته دیدند سنگ بدو داستانی پراز بوی و رنگ نوشته بسی گفته پند ارجمند ز ضحاک،زی پهلوان بلند بدان ای فرامرز رستم که من به گیتی شده برتر از انجمن نهادم به گیتی بسی گنج و زر کشیده به خاک این سر تاجور زبهر تو ای سرور سیستان نهادم من این گنج هندوستان […]

فرامرز نامه – بخش ۳۷ – رفتن فرامرز به جنگ کناس دیو

چوشد هفته ای پهلو نامدار بفرمود رفتن سوی مرغزار گرانمایه نوشاد بربست رخت بپیمود ره سوی مرغ و درخت دو روز و دو شب چون بریدند راه بدیدند آن گنبد و جایگاه چنین گفت نوشاد کی پرهنر چراغ کیانی جهان سربه سر از این پیشتر ما نداریم روی تو را باید اکنون شدن جنگجوی فرامرز […]

فرامرز نامه – بخش ۳۶ – رفتن فرامرز به هندوستان

چو رستم سخن ها سراسر براند زمژگان بسی خون دل برفشاند گرفتند مریکدیگر را به بر بسی بوسه دادند بر چشم و سر وز آن جا فرامرز یل شد روان بیامد خرامان سوی هندوان به نوشاد آنگه خبرشد از وی که آید یل نامور جنگجوی پذیره شدش تا به فرسنگ چند سری پر زتاب ودلی […]

فرامرز نامه – بخش ۳۵ – وداع کردن فرامرز از نزد کاوس

پسر بار کرد و چو بربست کوس سطخر گزین گشت چون آبنوس به ماه دی برگ ریزان خروش برآمد بدین سان که بدرید گوش جهاندار با تهمتن یک دو روز برفتند با گرد گیتی فروز سیوم چون برآمد غوغای نی بخواند آن دلاور گو نیک پی بدو گفت کای مرد آسان نبرد ندیده هنوز از […]

فرامرز نامه – بخش ۳۴ – این چند سخن در باب شکایت روزگار هنگام پیری خود گوید

چو سالم بشد سی وشش این زمان زپیری رسیده به سر مرزبان زباد خزانی رخم زرد شد گل ارغوان رخم گرد شد بنفشه سمن گشت گل شد تهی شدم چنبری شاخ سرو سهی تنم خم گرفت ودلم غم گرفت دو دیده بشوریده رخ،نم گرفت ز خورشید بر من نیامد تفی وزین خرمنم چون نیامد کفی […]

فرامرز نامه – بخش ۳۳ – رسیدن نامه نوشاد هندی به نزدیک شاه کیکاوس

که ناگه در آمد یکی نامدار که می بار خواهد بر شهریار به دربان چنین گفت کای نامدار خبرکن زمن بک بر شهریار که پیغام آوردم از شاه هند سخن های چندین در او مستمند همان گه ز در رفت دربان شاه زمین را ببوسید در پیشگاه به شه گفت که آمد یکی نامدار زهندوستان […]

فرامرز نامه – بخش ۳۲ – آغاز داستان فرامرز نامه و سرگذشت آن گوید

به نام خداوند روزی رسان یکی قصه آرم برون از نهان به توفیق آن قادر کردگار کنم نظم ها چون در شاهوار زمردی و جنگ فرامرز گرد زگیتی چنان گوی دولت ببرد یکی روز با رامش و میگسار نشسته دلیران بر شهریار شبان و رمه سربه سر انجمن فریبرز و توس گو پیلتن فرامرز و […]

فرامرز نامه – بخش ۳۱ – پیغام آوردن به نزدیک گودرز

غلامی به نزدیک گودرز زود نهانی شد وآشکارا نمود که بانو به بیداد بگشاد دست دو بازوی گیو دلاور ببست چو بشنید گودرز برجست تفت همان دم بر رستم گرد رفت زبانوی از جستن گرد چیر سخن گفت با پهلوان دلیر چنین گفت رستم که شد فال نیک سرانجامشان است احوال نیک چو در اولش […]

فرامرز نامه – بخش ۳۰ – عقد بستن بانو گشسب به جهت گیو

ببستند مه را به مریخ عقد به مفلس بدادند آن گنج نقد چو بودش به زور وهنر دستبرد زمیدان جهان گوی خوبی ببرد ببردند مه را به خلوت سرای چوشد بسته کابین آن دلگشای چو در خلوت خاص شد گیو گرد بیامد بر ماه با دستبرد همین خواست مانند گستاخ وار درآرد مر آن ماه […]

فرامرز نامه – بخش ۲۹ – نالیدن رستم از درگاه خداوند و زور خواستن او

نخستین بیامد به جای نماز چنین گفت با داور پاک راز که ای آفریننده داد ودین زتو داد یابد زمان و زمین به گیتی تودادی مرا دستگاه سرم بگذارندی به خورشید وماه بجز تو که بردارد افکنده را رساند به آزادگی بنده را تو کردی مرا در جهان بهره مند به شمشیر و تیر و […]

فرامرز نامه – بخش ۲۸ – اقرار کردن رستم با پهلوانان ایران وقبول کردن پهلوانان

چنین گفت رستم کای بخردان دلیران کارآزموده ردان شما سربه سر دوستدار منید همه سرفرازید ویار منید اگرتان به بانو زجنگ آورم همه نامتان را به ننگ آورم شمارا نخواهم ابا او نبرد که از جنگ او شیرشد دل به درد همین فرش که افکنده از رنگ رنگ که یک میل ره پیش او نیست […]

فرامرز نامه – بخش ۲۷ – تنگ آمدن شاه کیکاوس از پهلوانان ایران و طلب کردن رستم را

چو آن فتنه را دید کاوس کی طلب کرد آن پهلو نیک پی جهان پهلوان بود اندر شکار به شش روزه ره دور از ایران دیار به پیشش فرستاده ای رفت زود به تیزی چو آتش به تندی چو دود بر او چنان رفت تند و دمان که بیرون جهد همچو تیر از کمان به […]

فرامرز نامه – بخش ۲۶ – گفتگو کردن پهلوانان با یکدیگر از برای بانو گشسب

یکی گفت اگر در صف کارزار سوی من شتابی به هنگام کار چنانت بکوبم به گرز گران که مسمار کوبند آهنگران یکی گفت گر آیی به کین سوی من ببینی تو خود زور و بازوی من چنانت ببندم به خم کمند که گیسوی خوبان و دل مستمند دلیران در آن بزم،همچون پلنگ ابا یکدگرشان به […]

فرامرز نامه – بخش ۲۵ – شراب خوردن پهلوانان ایران در پیش کیکاوس و بدمستی کردن

سخن رفت از بانوی ماه ووش به وصفش دهان هرکسی کرد خوش ز زلف و رخ و خال و ابروی او وزان نرگسان چشم وابروی او زقدش که بد سرو را پا به گل زلعلش که بد راحت جان ودل ز زلفش که دلبند عشاق بود ز زورش که مشهور آفاق بود ز مستی سخن […]

فرامرز نامه – بخش ۲۴ – گفتگو کردن پهلوانان ایران در پیشگاه کیکاوس از برای بانوگشسب

به نام خداوند جان و جهان بگویم سخن آشکار ونهان نخستین سخن را به نام خدای خداوند روزی ده رهنمای نگارنده خرگه نیلگون برآرنده خیمه بی ستون فروزنده طاق فیروزه فام برآرنده صبح ز ایوان شام پس از آفرین جهان آفرین درود و ثنا بر رسول امین همیدون درود رسول خدای بر آن شیر حق […]

فرامرز نامه – بخش ۲۳ – داستان ایران وایرانیان گوید که با هم مکدر داشتند اوشان را

کنون داستانی زایرانیان شنو تا بگویم به روشن روان زگردان ایران وبانو گشسب به میدان دانش بتازید اسب به میدان دانش سواری کنم به عقل و خرد استواری کنم زخود یادگاری گذارم به دهر کزان هوشمندان بگیرند بهر به الطاف خوانند تحسین من که در دست دارم زجای سخن سخن در جهان فرو زیب از […]
عنوان ۳۱ از ۳۷« اولین...۱۰۲۰«۲۹۳۰۳۱۳۲۳۳ » ...آخر »