دسته: منظومه های حماسی

فرامرز نامه – بخش ۱۲۷ – رزم کردن فرامرز با فیل گوشان

برآمد زدریا گو نره شیر پی او گوان ویلان دلیر سراسر در و دشت و دریا کنار سراپرده و خیمه زد نامدار شه فیل گوشان چوآگاه شد که هامون پر از اسب و خرگاه شد سپه برنشاند وبزد بوق و کوس زمانه شد از گرد چون آبنوس سپاهی کز آسیب ایشان زمین بلرزید مانند دریای […]

فرامرز نامه – بخش ۱۲۶ – رفتن فرامرز به جزیره فیل گوشان

دگر باره افکند کشتی درآب روان کرد مانند باد از شتاب سه روز و سه شب ماند کشتی روان فرامرز گردنکش پهلوان چهارم سوی فیل گوشان رسید سپه را به سوی جزیره کشید جزیره بد آن هم نکوتر به جای بسی اندرو باغ و کشت و سرای گروهی کجا فیل گوشان بدند به مردانگی سخت […]

فرامرز نامه – بخش ۱۲۵ – رفتن فرامرز به خاور زمین و رزم کردنش با مردمان جزیره

دو مه بر سر آب زین سان برفت سوی راه خاور بسیچید تفت سه ماهه رسیدند نزد زمین نیازرده کس زان سپاه گزین چنین گفت ملاح با پهلوان که ای نامور گرد روشن روان جزیری بدین راه باشد همی که شیر ژیان نگذرد زان زمی پر از مردم گرد و شمشیر زن نسازند هرگز به […]

فرامرز نامه – بخش ۱۲۴ – دادن شاه کهیلا،دختر را به فرامرز

وز آن سو بشد خسرو نامور بر مادر دختر خوب فر بدو داد مژده به پیوند شیر به دامادی پهلوان دلیر رخ خوب چهره چو گل برشکفت همان مادر دختر اندر نهفت زیزدان بسی آفرین یاد کرد که آن دختر از رنج آزاد کرد از آن پس بشد کارسازی گرفت از آن کارخرم دلش برگرفت […]

فرامرز نامه – بخش ۱۲۳ – دیدن فرامرز،دختر شاه کهیلا

چو از کار،او گشت پرداخته چنان چون ببایست شد ساخته همان دایه آمد بر پهلوان بدو گفت ای پهلوان جهان خرامان بیا تا بر دل نواز به دل خرمی ای گو سرفراز روان شد سپه دار روشن روان ابا دایه نزدیک آن دلستان چو آمد برآن بارگاه بزرگ سوار فرامرزگرد سترگ بتی دید همچون بهشت […]

فرامرز نامه – بخش ۱۲۲ – سخن گفتن دایه با فرامرز در کار دختر

خردمند دایه چو آغاز کرد به خوبی سخن گفت چون ساز کرد بدو گفت کای گرد گسترده نام درودت زخورشید و ماه تمام مه خاوری شمع روی زمین سهی سرو کشمیر و خورشید چین پری پیکر و مه رخ و مشک بو سمن سینه و نوش لب لاله روی گل اندام و گلرنگ وگلنار فام […]

فرامرز نامه – بخش ۱۲۱ – عاشق شدن دختر کهیلا بر فرامرز

کنون بشنو از کار دختر،خبر که شد عاشق آن یل نامور بدانگه که آن پهلوان باخروش ابا دیو بودی به رزم و به جوش نظاره بدان دختر نیک بخت چو با دیو پیوسته بد رزم سخت از آن برز وبالا و کوپال و چهر دل خوب رخ شد از او پر زمهر دراین کار بگذشت […]

فرامرز نامه – بخش ۱۲۰ – کشتن فرامرز،دیو سیاه

سوی پهلوان آمد این آگهی که شدتخت ازآن ماه گلرخ تهی سراسرچوگفتند باپهلوان بنالیدهرکس به دردروان ازآن دیو دژخیم وکرداراوی وزآن سهمگین روی ودیدار اوی فرامرزبشنید هم درزمان زجای اندرآمد چوشیر ژیان سمندش بفرمودتازین کنند وزآن دیو، دل ها پرازکین کنند بپوشید برتن سلاح نبرد به رزم سیه دیو آهنگ کرد کمندی به فتراک وگرزی […]

فرامرز نامه – بخش ۱۱۹ – داستان سیه دیو با دختر شاه کهیلا

چنان بودآیین آن شهریار که نوروز و در موسوم نوبهار پر از سبزه ولاله گشتی جهان زباد بهاری شدی نوجوان بزرگان لشکر چه مرد و چه زن به هامون شدندی همه انجمن میان گل و سنبل و لاله زار بدین سان گذشتی به ایشان بهار یکی دختری داشت آن شهریار به خوبی به سان بت […]

فرامرز نامه – بخش ۱۱۸ – رفتن فرامرز به جزیره کهیلا

به آب اندر افکند کشتی برفت به سوی کهیلا بسیچید تفت کهیلا جزیری به سان بهشت تو گفتی که رضوان در او لاله کشت زبس دلگشای و ز بس خرمی شدی زنده زو مرده آدمی همانا که فرسنگ بودش دویست که گفتی برو در زمین جای نیست زبس لشکر سرو و ایوان و باغ پر […]

فرامرز نامه – بخش ۱۱۷ – رفتن فرامرز به جزیره فراسنگ و جنگ کردن با شاه جزیره

از آن پس جزیری به پیش آمدش که فرسنگ از صد به پیش آمدش فراسنگ میخواندندش به نام درو خسروی بود با رای وکام اباپیل و با کوس و گنج و سپاه همش نام شاهی،همش تاج و گاه چو آگه شد از لشکر پهلوان که آمد بدان مرز،روشن روان سپاهی برآراست آن نامدار همه گرد […]

فرامرز نامه – بخش ۱۱۶ – رفتن فرامرز به جزیره های هند

چنین گفت گوینده کاردان هشیوار و بیدار و بسیار دان که بگذشت بر من دگر روزگار زگیتی بسی برگرفتم شمار زتاریخ شاهان بدم آرزوی که یک چند سازم بدان گفتگوی زهر جا چیزی به دست آمدم همه آرزوها به شست آمدم زچندان تواریخ شاهان پیش زاخبار آن نیک نامان پیش زنیروی رستم زکردار سام هم […]

فرامرز نامه – بخش ۱۱۵ – نامه شاه کیخسرو به فرامرز

یکی پاسخ نامه فرمود شاه نخستین که بنوشت بر نیکخواه به نام خداوند فیروزگر خداوند نیروی و فر وهنر خداوند کیوان و بهرام وهور خداوند پیل و خداوند مور ازویست فیروزی و برتری کمی و فزونی و نیک اختری ازو بر فرامرز باد آفرین سپهدار شیر اوژن پاک دین سر افراز و پور جهان پهلوان […]

فرامرز نامه – بخش ۱۱۴ – نامه نوشتن فرامرز به شاه کیخسرو

به نامه درون سر به سر یاد کرد ز رزم و ز پرخاش روز نبرد نخستین که بر نامه بنهاد دست زعنبر سر خامه را کرد مست ستایش نمودش زیزدان پاک خداوند کیوان و خورشید وخاک خدایی که جان و روان آفرید به یک مشت خاکی توان آفرید ازوباد بر شاه ایران درود مبادا کم […]

فرامرز نامه – بخش ۱۱۳ – کشتن فرامرز، مهارک هندی را

مهارک چو دید آن سپاه نبرد گریزا شد آهنگ دروازه کرد همی خواست کان شهر سازد حصار مگر رسته گردد از آن گیر ودار زکارش کسی با فرامرز گفت سپهدار از این قصه اندر شگفت عنان را به جنگ فرامرزداد بتازید و شد از پی بدنژاد چنان شد که بگذشت ازو نامدار سر راه بگرفت […]

فرامرز نامه – بخش ۱۱۲ – رسیدن فرامرز به یاری شیروی

در آن روز شیرو چو شیرژیان به رزم اندرون بود با هندوان سپاه مهارک چو مور وملخ کشیده در آن دشت کشمیر نخ بسی کشته گشته زایرانیان یلان را از آن جنگ آمد زیان پراکنده گشته سواران جنگ رها کرده یکباره ناموس وننگ به سیری رسیده یلان از نبرد گریزنده و گشته صحرانورد یل پر […]

فرامرز نامه – بخش ۱۱۱ – رزم شیروی با مهارک

سپه را برانگیخت شیروی گرد برایشان هم از گرد ره حمله برد بزد بر سپاه مهارک سپاه یکی رود خون خاست زآوردگاه سپه را به یک حمله از جا بکند به دروازه شهرشان درفکند فراوان زهندو سپه کشته شد زکشته در شهر چون پشته شد مهارک چو افکند خود را به شهر زبیشی نمودن،غم آمدش […]

فرامرز نامه – بخش ۱۱۰ – گریختن مهارک از فرامرز

مهارک چو تیره شب اندر رسید زگردان هندی سواری ندید جهان پیش چشم اندرش تیره گشت زکار زمانه سرش خیره گشت بدان تیره شب در گریزان برفت سوی راه کشمیر پویید تفت سراپرده و خیمه آنجا بماند شب تیره با ویژگانش براند چو شب روز شد تنگ بسته میان سواری طلایه ز ایرانیان بیامد بر […]

فرامرز نامه – بخش ۱۰۹ – رزم فرامرز با مهارک هندی

چه خورشید با تیغ و زرین سپر نشست از بر تخت و دیهیم زر سراسر درخشنده شد زو زمین دو لشکر نشستند بر پشت زین مهارک سپه را به هامون کشید زگرد سپه شد جهان ناپدید چو رعد بهاران بغرید کوس زمین،تیره گشت و سپهر،آبنوس دمید آتشی اندر آن کارزار شرارش سنان بود و خنجر،شرار […]

فرامرز نامه – بخش ۱۰۸ – گذشتن فرامرز از آب و رزم کردن با مهارک

چو خورشید بر چرخ گشت آشکار جهان کرد روشن به رنگ بهار فرامرزیل ساز رفتن گرفت به دل اندر اندیشه کردن گرفت که بر ما گر ایشان کمین آورند به آب اندرون رخ به چین آورند نباشد بجز کامه هندوان به نامردی از ما بپرد روان خردمند گوید به هنگام جنگ شتاب آوریدن به جای […]

فرامرز نامه – بخش ۱۰۷ – نامه فرامرز با مهارک هندی

بفرمود شیر ژیان تا دبیر بیاورد بر خامه مشک وعبیر نویسد یکی نامه پاکیزه وار به نزدیک آن مرد ناهوشیار چو مشکین زبان مرغ شیرین سخن به قرطاس بر درفشاند از دهن زدریای فکرت برانگیخت موج زکلک اندرآورد در فوج فوج سرنامه، نام خداوند داد نگارنده آدم از خاک و باد خداوند دارای هردو سرای […]

فرامرز نامه – بخش ۱۰۶ – بخشیدن کیخسرو ، رای هندی را به فرامرز

سپیده چو از باختر زد درفش چوکافور شد روی چرخ بنفش زمین،تازه شد کوه چون سندروس زدرگاه برخاست آواز کوس فرامرز با رستم پهلوان برفتند نزدیک شاه جهان فرامرز در باره شاه شد سخن گفتن شاه همراه شد که با من نکویی بسی کرد رای هنر در دل خویشتن کرد جای بدان گه که من […]

فرامرز نامه – بخش ۱۰۵ – بازگشتن فرامرز از هند به ایران زمین

سپهبد چو از کوه،لشکر کشید شب تیره،ابر سیه بردرید چو زرین درفشی برآورد زاغ سرش برتر آمد زافراز باغ بر شاه ایران زمین کرد روی ابا پور فرخ گو نامجوی به شادی همی رفت آن راه دور دلش بود خرم زکردار پور همه راه با باز و با یوز و سگ ز زنخجیر و از […]

فرامرز نامه – بخش ۱۰۴ – گرفتن فرامرز،رای هندی را به کمند

فرامرز شیرافکن پهلوان همی تاخت هر سو چو شیر ژیان زگرزش سران اوفتاد چو گو زتیغش روان گشته خون آب جو درفش شه هندوان را بدید کزآن سو بر قلبگه شد پدید برون تاخت مانند کوهی زجای به سوی سپهبد شه هند رای رسید اندر آن زنده پیل ژیان که بود از برش خسرو هندوان […]

فرامرز نامه – بخش ۱۰۳ – رزم کردن رای هندی با فرامرز

زمشرق چو خورشید بفراخت سر بگسترد زرآب بر کوه و در زعکسش جهان کان یاقوت گشت شب قیرگون روز را توت گشت بیامد سپهدار هندوستان به سوی فرامرز کشورستان برآراست رای برین لشکری زهندوستان هرکجا مهتری ابا هفتصد پیل ومردان کار زنام آوران پنج ره صدهزار به تن،پیل ها چون که بیستون که از خشمشان […]

فرامرز نامه – بخش ۱۰۲ – خواب دیدن زال و سخن گفتن با رستم

در آن شب به تقدیر پروردگار به خواب اندرون،زال به روزگار چنین دید در خواب،روشن روان که بر جانب کشور هندوان ابر برزکوهی بدی رزمساز سپاهش سراسر ازو مانده باز گرفتار گشتی به دست کسی که بهرش نبودی زمردی بسی به یک تیر پرتاب ازو دورتر همیدون فکنده نظر،زال زر یکی آتشی دید افروخته که […]

فرامرز نامه – بخش ۱۰۱ – آگاهی یافتن رای از لشکر وآمدن از پی فرامرز

چو تاریکی شب پدیدار شد سپه را زسر،رزم و پیکار شد فروهشت در کوه چون پر زاغ برافروخت کیوان زکوکب چراغ فرامرز آسوده با لشکرش به کام دل خود از آن کشورش وزآن سو گریزان شده هندوان سوی رای رفتند جان ناتوان بگفتند با نامور شهریار که ما را بد آمد ازین روزگار فرامرز آمد […]

فرامرز نامه – بخش ۱۰۰ – بازگشتن فرامرز و کمین گشادن لشکربرو

همان نامور شیر مردان هزار که بودند با او درآن کارزار همی راند چون باد،لشکر به راه نه آگه زکار کمین گاه شاه وزین سو همایون ابا سرکشان زگفت سپهدار گردنکشان روان بود وآمد سوی رای هند نه آگاه از کار مردان سند چونزد کمینگه رسیدند باز فرامرز از آن سو بیامد فراز سواران دشمن […]

فرامرز نامه – بخش ۹۹ – طلب کردن فرامرز،همایون را

سپهبد دو پرمایه مرد دلیر فرستاد نزد همایون شیر بدان تا بگویند کز جایگاه بزودی ابا پیل و کوس و سپاه به تنگ اندرآید زی هندوان که گر بدکنش دشمن بد گمان ز روی فریب و ره مکر و رنگ کمین کرده باشند بر دشت جنگ وی آگاه باشد زکردار ما بزودی شود با سپه […]

فرامرز نامه – بخش ۹۸ – رزم فرامرز با ده پهلوان و کشتن ایشان را

سپهبد برآمد به کردار شیر بغرید چون اژدهای دلیر به دست اندرون گرزه سرگرای به زیر اندرون باره بادپای چو تنگ اندر آمد بدان هندیان دمنده به کردار شیرژیان بدان ده مبارز،یکی حمله برد به اسب نبردی یکی پی فشرد یکی را کمربند بگرفت و پشت برآورد بر دیگری زد بکشت یکی را کمربند بگرفت […]
عنوان ۳۲ از ۴۱« اولین...۱۰۲۰«۳۰۳۱۳۲۳۳۳۴ » ۴۰...آخر »