سرماه فرمود تا کرنای دمیدند و برداشت لشکر زجای جوانی سرافراز با رای وکام ابا پهلوان، خویش و دستور نام همه مرز خرگاه، او را سپرد یکی لشکرش داد مردان و گرد بدو گفت پیوسته بیدار باش سپه را زدشمن نگهدار باش گرآرند ترکان یکی تاختن نباید تو را جای پرداختن به زابل به دستان […]