دسته: منظومه های حماسی

فرامرز نامه – بخش ۹۷ – پاسخ دادن رای هندی، فرامرز را

چو این گفته بشنید ازو شاه رای شگفتی درآمد بدل کرد رای از آن تندی و چرب گفتار نغز وز آن نامداران دل پاک و مغز که بی بیم واندیشه چندین سخن بگوید چنین اندر آن انجمن زمانی به رویش نگه کرد دیر پسندید کینست مردی دلیر به دلش اندر اندیشه آمد دراز که این […]

فرامرز نامه – بخش ۹۶ – سخن گفتن فرامرز با رای هندی و پاسخ یافتن

چنین گفت با خسرو هندوان که ای نامور شاه روشن روان فرامرز رستم یل بافرین مرا گفت رو نزد شاه گزین بگویش که ای نامداربزرگ سزد گر نه تندی به گرد سترگ که ما را شهنشاه ایران زمین جهاندار کیخسرو پاک دین چنین داد فرمان که برهند وسند گذر کن به نیروی چینی پرند نخستین […]

فرامرز نامه – بخش ۹۵ – لشکرکشیدن رای هندی به جنگ فرامرز

چواین گفته بشنید برجست رای به تندی بیامد روانش به جای بفرمود تا لشکر بیکران سواران جنگی و نام آوران زکشمیر و قنوج و از هند و سند ابا تیغ هندی و چینی پرند به اندک زمان از درش بگذرند تن دشمنان زیر پی بسپرند بفرمود تا هفتصد ژنده پیل ببردند برسان دریای نیل برایشان […]

فرامرز نامه – بخش ۹۴ – گرفتن فرامرز،تجانو را به خم کمند

از آن پس بر دیو شد نامدار چنین گفت با هم نبرد آن سوار که ای دیو خیره سر و تیره جان ببینی کنون خنجر جان فشان درآویخت با پهلوان شیر نر برآمد خروشیدن هردوبر همی خواست آن گرد یزدان پرست ازآن دیو دژخیم را بسته دست بسی حمله کردند بر یکدگر سرانجام،پور یل نامور […]

فرامرز نامه – بخش ۹۳ – کشتن تجانو، پیل هندی را و ترسیدن فرامرز

تجانوی جنگی زجا در بجست به خرطوم پیل اندر آورد دست بکوشید بسیار پیل ژیان که خرطوم بستاند از آن جوان کشید از بر پیل مانند پیل هوا گشت از گرد مانند نیل همی جست ازو پیل، راه گریز تجانوی پرکینه و پر ستیز دگر پیل را پای بگرفت و پشت برآورد و زد بر […]

فرامرز نامه – بخش ۹۲ – رزم فرامرز با تجانوی هندی

وز آن سو دمنده کیانوش گرد بیاورد پیغام چندان که برد سپهبد چو پیغام از آن سو شنید چو آتش ز پاسخ دلش بردمید بفرمود تا کوس بر پیل مست ببستند و خود بر تکاور نشست بتوفید کوس وبغرید نای خروشیدن کوس و هندی درای همی راند لشکر چو باد دمان به کف تیغ هندی […]

فرامرز نامه – بخش ۹۱ – پاسخ دادن رای هند،فرستاده فرامرز را

شه هندوان پاسخش دادباز که هستم ازین گفته ها بی نیاز تو برگرد از ایدر بزودی برو ببر پاسخ از من به سالار نو که تو نورسیده سپهدار گرد تو از خویشتن دیده ای دستبرد چو بازوی مردان نپیموده ای از آن بازوی خویش بستوده ای تو با آهوان ساختی کارزار نه من شیر دشتم […]

فرامرز نامه – بخش ۹۰ – رفتن فرامرز به هندوستان

سرماه فرمود تا کرنای دمیدند و برداشت لشکر زجای جوانی سرافراز با رای وکام ابا پهلوان، خویش و دستور نام همه مرز خرگاه، او را سپرد یکی لشکرش داد مردان و گرد بدو گفت پیوسته بیدار باش سپه را زدشمن نگهدار باش گرآرند ترکان یکی تاختن نباید تو را جای پرداختن به زابل به دستان […]

فرامرز نامه – بخش ۸۹ – گرفتن فرامرز،حصار را و کشتن طورگ

ز دژ در گشادند و شیر دمان بیامد به بالای دژ در زمان چنین گفت با بچه،جنگی پلنگ که ای پرهنر بچه تیز چنگ ندانسته در کار،تیزی مکن بیندیش و بنگر زسر تا به بن به گفتار شیرین بیگانه مرد بویژه به هنگام جنگ و نبرد شتاب،آن زمان بازدان از درنگ مشو ایمن و سر […]

فرامرز نامه – بخش ۸۸ – نامه افراسیاب به سوی طورگ و فرستادن شیر مرد

یکی نامه فرمود سوی طورگ به دشنام،کای دیو خونخوارگرگ تو را از چنان جایگاه و حصار که گفتست لشکر به هامون گذار همی بود بایست برجای خویش نه بنهادن از دژ یکی پای پیش که گر بدکنش دشمن بد گمان نشستی بدین بوم تا سالیان نبودیش جز کوه خارا به دست نه نیز آمدی بر […]

فرامرز نامه – بخش ۸۷ – نامه نوشتن طورگ به افراسیاب

طورگ آن زمان نامه از درد وتاب نبشت او به نزدیک افراسیاب نخست آفرین کرد بر کردگار خداوند پیروز و پروردگار ازو باد بر شاه تور آفرین خداوند ماچین و توران زمین دگرگفت کآمد ز ایران زمین سپاهی پر از خشم و اندوهگین سپهبد فرامرز لشکر شکن جهان دیده پور گو پیل تن نخستین فرستاد […]

فرامرز نامه – بخش ۸۶ – شبیخون زدن طورگ بر فرامرز و شکست خوردن طورگ

برون شد از آن لشکر بی شمار پسندیده گردان ده و دو هزار ابا آلت رزم و ساز نبرد دلاور سواران پیکار کرد بدیشان چنین گفت بی ره روید به تندی سوی راه کوته روید که ناگاه خود را بدیشان زنید دل ودیده دشمنان برکنید سگالش بدیشان در انداختند بپرداختند و برون تاختند شب قیرگون […]

فرامرز نامه – بخش ۸۵ – لشکر کشیدن طورگ به جنگ فرامرز

تو را میهمانی کنم گرز وتیغ به تو تیر بارم چو باران زمیغ چو کاهو از آن جایگه گشت باز به تیزی بپیمود راه دراز طورگ دلاور برآراست کار سپه را به هامون کشید از حصار همان ساز وآیین ابا بوق وکوس برون برد و شد دشت چون آبنوس یکی لشکر آمد به هامون زکوه […]

فرامرز نامه – بخش ۸۴ – نامه نوشتن فرامرز به طورگ

فرامرز چون کرد آنجا درنگ نویسنده ای خواند با فر وهنگ بفرمود تا نامه ای دلپذیر پر از پند و اندرز و با دار وگیر نویسد به نزدیک آن نامور زکارش دهد آگهی سربه سر نویسنده چون کرد آهنگ نی نخستین سرش را ببرید وپی نی از سر بریدن سخنگوی گشت به چوگانش اندر زمان […]

فرامرز نامه – بخش ۸۳ – پاسخ دادن برهمن و پذیرفتن برهمن کید هندی با جمله هندوستانیان

به یاد آمد و پیر دیرینه گفت که سریست کین را نیارم نهفت نخستین چنان دان که اشیا نه بود شب وروز واین شیب و بالا نه بود منور یکایک خداوند بود که بی یارو بی مثل و مانند بود به قدرت برآورد فرش و سما شب وروز و خورشید فرمانروا رطب را زنخل و […]

فرامرز نامه – بخش ۸۲ – سؤال کردن فرامرز از پیر برهمن

یکی عقد گوهر بخواهم گشود تو را داستانی بخواهم نمود بگویی که از گنبد تیزگرد که بربست این فرش بنیادکرد؟ نخستین چه بوده است چو گیتی نبود که این قرص خورشید روشن نمود؟ بدین سان شب وروز پیدا که کرد فلک با ستاره هویدا که کرد؟ بدین سبز گنبد بگو تا که اند چو گویی […]

فرامرز نامه – بخش ۸۱ – جواب دادن فرامرز

فرامرز گفت این درخت آدمیست همین چار گوهر تو را همدمیست هم از آتش وآب و وز باد و خاک درختی بدین گونه رستست پاک همه شاخ او رنگ رنگست نیز چو تازی و ترکی و زنگست نیز چو رومی چو کشمیری و دلبر است گر ایزد پرست است گر بت پرست که قیوم پاکست […]

فرامرز نامه – بخش ۸۰ – سؤال کردن برهمن

دگر باره گفت ای جهان سخن جوانی به سال و به دانش کهن درختی کجا چارگوهر در اوست همه مغز او نغز بینی و پوست یکی ساق فرقش هزاران هزار سیاه و سفید ونقب شش هزار یکی شاخ او زرد ودیگر کبود به من پیرمرد این سخن ها نمود شنیدم که اصل وی آمد سفید […]

فرامرز نامه – بخش ۷۹ – جواب دادن فرامرز

چنین داد پاسخ شه نیمروز در شست کافی و زرد است روز ده و دو دریچه در او جست نیز ازین در بدین در خرد جست نیز نیارد برون رفتن از آسمان چو بشنید زو این سخن بدگمان سرافکند و خیره شد از گفتگوی از آن کان نبد این سخن جفت اوی

فرامرز نامه – بخش ۷۸ – سؤال کردن برهمن

دگر گفت کای نوجوان برهمن بپرسم یکی داستان کهن شنیدی همه خانه سال خورد درستی فتاده همه زرد زرد ده ودو دریچه در این کنگره از این در بدان در درش در شده ازین در بدان در دواند درست نگردد زتک دایما هیچ سست نه راه برون دارد از پنجره گهی برقرارست و گه بر […]

فرامرز نامه – بخش ۷۷ – جواب دادن فرامرز

به پاسخ بدو گفت کز بخردی نباشد جز افسانه ایزدی مثل ها زدی گشت امروز کار عمل گرفرستی سوی کردگار ازین در شود نام فردا عمل چو گشتی ز فردا درآید اجل خرد خواند او را یکایک به نام تو برخیز زین پایه برتر خرام

فرامرز نامه – بخش ۷۶ – سؤال کردن برهمن

جهان دیده پیرش چنین گفت باز که ای شیر جنگ آور و سرفراز ز دی و ز امروز و فردا و پس چه در گوهر و سر چه داری هوس چه گویی ز دانش برین هر چهار گرت رای خیزد به من برشمار خردمند زین در چه گوید همی وزین روز دیدن چه جوید همی

فرامرز نامه – بخش ۷۵ – جواب دادن فرامرز

بدو گفت کای پیر زنار بند قلم باشد آن بردر هوشمند سواره به انگشت،پویان به سر همی ریزد از وی سراسر گهر به پیری سرشتی و آنگه بجوی نماند تو این داستان را بگوی از این بهترت هست چیزی بیار ترا هست میدان بدین سان چهار

فرامرز نامه – بخش ۷۴ – سؤال کردن برهمن

دگر گفت کی پهلو دلپذیر به سالی جوان و به اندیشه پیر سواری شنیدم که چون برنشست شد از دست وافتاد بر سر نشست سخن گوید او هیچ تو نشنوی بگوید همین تازی وپهلوی به میدان چو خورشید چون دم زند همه گوهر افشاند از لب زند زبانش به پیری نگوید سخن مراین داستان را […]

فرامرز نامه – بخش ۷۳ – جواب دادن فرامرز

که این کوه نبود بجز آدمی کجا اصل دارد زخاک و زمی همان نرگسش چشم وگل هست روی همه بوستان سنبلش هست موی دلش خسرو و دست جنگی سپاه زبان،پاک دستور وتن،بارگاه همان مطبخش معده و چشم وروی وزآن پس درختش زفرهنگ جو خرد شاه میوه سخن های نغز همان بارگفتار پاکیزه نغز به گیتی […]

فرامرز نامه – بخش ۷۲ – سؤال کردن پیر برهمن از فرامرز

بدو گفت کای مهتر روزگار شنیدم زگفتار آموزگار به گوهر ز آبی برافراشته بدو سنگ خار اندر انداخته همه پیکر کوه با فرو هی همه چشمه سیب نار وبهی درو بسته نرگس و یاسمن بسی سنبل و گل به گرد چمن زده خسروی تخت بر خاره کوه همان گرد بر گرد خسرو گروه به دستور […]

فرامرز نامه – بخش ۷۱ – پاسخ دادن کید هندی،فرامرز را

چنین گفت کید ای جهاندار گرد سرافراز و دانای با دستبرد اگر گنج خواهی،بیاریم گنج بدان تا روان ها ندارم به رنج گشایم در گنج های پدر وز آن پس ببخشم تو را سر به سر بدین سان کس از دین خود برنگشت ز راه نیاکان نباید گذشت ترا یک خدا هست ما صدخدا همان […]

فرامرز نامه – بخش ۷۰ – سخن گفتن فرامرز به جهت پذیرفتن دین یزدان

پس از هفته بنشست با انجمن چو پروین گرانمایگان تن به تن بفرمود تا هندوان سر به سر یکایک بیایند بسته کمر چو شد انجمن خیل هندوستان چنین گفت پس مهتر سیستان که ای کید هندی بگردان خدای که او قادر و داور ورهنمای چنان دان که او از مکان برتر است جهان بخش روزی […]

فرامرز نامه – بخش ۶۹ – درخواستن فرامرز ا زکید هندی

یکی روز، پردخته شد پیشگاه فرامرز و گرگین بد و کیدشاه چنین گفت با کید هندی،دلیر که چشمم زرویت نگشتست سیر مرا رای جیپال و آن مرز خاست شدن سوی آن مرز و بومم هواست کنون آرزو دارم از تو یکی بگویم تو بشنو مپیچ اندکی زراسب گرانمایه فرزند توس که با تخت و تاج […]

فرامرز نامه – بخش ۶۸ – آمدن کید ، پیش فرامرز و بردن فرامرز را به شهر خویش

چو بشنید زین گونه کید گزین فرود آمد از تخت و برشد به زین زدل، کینه و درد و غم دور کرد به پیش اندران پاک دستورکرد زترکان به پیش اندران ده هزار گرانمایه با گوهر و نامدار خبرشد به نزد شبان و رمه پذیره فرستاد لشکرهمه چو آمد برابر گو نامدار بدیدند آن تخت […]
عنوان ۳۳ از ۴۱« اولین...۱۰۲۰۳۰«۳۱۳۲۳۳۳۴۳۵ » ۴۰...آخر »