بایگانی برچسب ها: فرامرز نامه چیست

فرامرز نامه – بخش ۱۰۳ – رزم کردن رای هندی با فرامرز

زمشرق چو خورشید بفراخت سر بگسترد زرآب بر کوه و در زعکسش جهان کان یاقوت گشت شب قیرگون روز را توت گشت بیامد سپهدار هندوستان به سوی فرامرز کشورستان برآراست رای برین لشکری زهندوستان هرکجا مهتری ابا هفتصد پیل ومردان کار زنام آوران پنج ره صدهزار به تن،پیل ها چون که بیستون که از خشمشان […]

فرامرز نامه – بخش ۱۰۲ – خواب دیدن زال و سخن گفتن با رستم

در آن شب به تقدیر پروردگار به خواب اندرون،زال به روزگار چنین دید در خواب،روشن روان که بر جانب کشور هندوان ابر برزکوهی بدی رزمساز سپاهش سراسر ازو مانده باز گرفتار گشتی به دست کسی که بهرش نبودی زمردی بسی به یک تیر پرتاب ازو دورتر همیدون فکنده نظر،زال زر یکی آتشی دید افروخته که […]

فرامرز نامه – بخش ۱۰۱ – آگاهی یافتن رای از لشکر وآمدن از پی فرامرز

چو تاریکی شب پدیدار شد سپه را زسر،رزم و پیکار شد فروهشت در کوه چون پر زاغ برافروخت کیوان زکوکب چراغ فرامرز آسوده با لشکرش به کام دل خود از آن کشورش وزآن سو گریزان شده هندوان سوی رای رفتند جان ناتوان بگفتند با نامور شهریار که ما را بد آمد ازین روزگار فرامرز آمد […]

فرامرز نامه – بخش ۱۰۰ – بازگشتن فرامرز و کمین گشادن لشکربرو

همان نامور شیر مردان هزار که بودند با او درآن کارزار همی راند چون باد،لشکر به راه نه آگه زکار کمین گاه شاه وزین سو همایون ابا سرکشان زگفت سپهدار گردنکشان روان بود وآمد سوی رای هند نه آگاه از کار مردان سند چونزد کمینگه رسیدند باز فرامرز از آن سو بیامد فراز سواران دشمن […]

فرامرز نامه – بخش ۹۹ – طلب کردن فرامرز،همایون را

سپهبد دو پرمایه مرد دلیر فرستاد نزد همایون شیر بدان تا بگویند کز جایگاه بزودی ابا پیل و کوس و سپاه به تنگ اندرآید زی هندوان که گر بدکنش دشمن بد گمان ز روی فریب و ره مکر و رنگ کمین کرده باشند بر دشت جنگ وی آگاه باشد زکردار ما بزودی شود با سپه […]

فرامرز نامه – بخش ۹۸ – رزم فرامرز با ده پهلوان و کشتن ایشان را

سپهبد برآمد به کردار شیر بغرید چون اژدهای دلیر به دست اندرون گرزه سرگرای به زیر اندرون باره بادپای چو تنگ اندر آمد بدان هندیان دمنده به کردار شیرژیان بدان ده مبارز،یکی حمله برد به اسب نبردی یکی پی فشرد یکی را کمربند بگرفت و پشت برآورد بر دیگری زد بکشت یکی را کمربند بگرفت […]

فرامرز نامه – بخش ۹۷ – پاسخ دادن رای هندی، فرامرز را

چو این گفته بشنید ازو شاه رای شگفتی درآمد بدل کرد رای از آن تندی و چرب گفتار نغز وز آن نامداران دل پاک و مغز که بی بیم واندیشه چندین سخن بگوید چنین اندر آن انجمن زمانی به رویش نگه کرد دیر پسندید کینست مردی دلیر به دلش اندر اندیشه آمد دراز که این […]

فرامرز نامه – بخش ۹۶ – سخن گفتن فرامرز با رای هندی و پاسخ یافتن

چنین گفت با خسرو هندوان که ای نامور شاه روشن روان فرامرز رستم یل بافرین مرا گفت رو نزد شاه گزین بگویش که ای نامداربزرگ سزد گر نه تندی به گرد سترگ که ما را شهنشاه ایران زمین جهاندار کیخسرو پاک دین چنین داد فرمان که برهند وسند گذر کن به نیروی چینی پرند نخستین […]

فرامرز نامه – بخش ۹۵ – لشکرکشیدن رای هندی به جنگ فرامرز

چواین گفته بشنید برجست رای به تندی بیامد روانش به جای بفرمود تا لشکر بیکران سواران جنگی و نام آوران زکشمیر و قنوج و از هند و سند ابا تیغ هندی و چینی پرند به اندک زمان از درش بگذرند تن دشمنان زیر پی بسپرند بفرمود تا هفتصد ژنده پیل ببردند برسان دریای نیل برایشان […]

فرامرز نامه – بخش ۹۴ – گرفتن فرامرز،تجانو را به خم کمند

از آن پس بر دیو شد نامدار چنین گفت با هم نبرد آن سوار که ای دیو خیره سر و تیره جان ببینی کنون خنجر جان فشان درآویخت با پهلوان شیر نر برآمد خروشیدن هردوبر همی خواست آن گرد یزدان پرست ازآن دیو دژخیم را بسته دست بسی حمله کردند بر یکدگر سرانجام،پور یل نامور […]

فرامرز نامه – بخش ۹۳ – کشتن تجانو، پیل هندی را و ترسیدن فرامرز

تجانوی جنگی زجا در بجست به خرطوم پیل اندر آورد دست بکوشید بسیار پیل ژیان که خرطوم بستاند از آن جوان کشید از بر پیل مانند پیل هوا گشت از گرد مانند نیل همی جست ازو پیل، راه گریز تجانوی پرکینه و پر ستیز دگر پیل را پای بگرفت و پشت برآورد و زد بر […]

فرامرز نامه – بخش ۹۲ – رزم فرامرز با تجانوی هندی

وز آن سو دمنده کیانوش گرد بیاورد پیغام چندان که برد سپهبد چو پیغام از آن سو شنید چو آتش ز پاسخ دلش بردمید بفرمود تا کوس بر پیل مست ببستند و خود بر تکاور نشست بتوفید کوس وبغرید نای خروشیدن کوس و هندی درای همی راند لشکر چو باد دمان به کف تیغ هندی […]

فرامرز نامه – بخش ۹۱ – پاسخ دادن رای هند،فرستاده فرامرز را

شه هندوان پاسخش دادباز که هستم ازین گفته ها بی نیاز تو برگرد از ایدر بزودی برو ببر پاسخ از من به سالار نو که تو نورسیده سپهدار گرد تو از خویشتن دیده ای دستبرد چو بازوی مردان نپیموده ای از آن بازوی خویش بستوده ای تو با آهوان ساختی کارزار نه من شیر دشتم […]

فرامرز نامه – بخش ۹۰ – رفتن فرامرز به هندوستان

سرماه فرمود تا کرنای دمیدند و برداشت لشکر زجای جوانی سرافراز با رای وکام ابا پهلوان، خویش و دستور نام همه مرز خرگاه، او را سپرد یکی لشکرش داد مردان و گرد بدو گفت پیوسته بیدار باش سپه را زدشمن نگهدار باش گرآرند ترکان یکی تاختن نباید تو را جای پرداختن به زابل به دستان […]

فرامرز نامه – بخش ۸۹ – گرفتن فرامرز،حصار را و کشتن طورگ

ز دژ در گشادند و شیر دمان بیامد به بالای دژ در زمان چنین گفت با بچه،جنگی پلنگ که ای پرهنر بچه تیز چنگ ندانسته در کار،تیزی مکن بیندیش و بنگر زسر تا به بن به گفتار شیرین بیگانه مرد بویژه به هنگام جنگ و نبرد شتاب،آن زمان بازدان از درنگ مشو ایمن و سر […]

فرامرز نامه – بخش ۸۸ – نامه افراسیاب به سوی طورگ و فرستادن شیر مرد

یکی نامه فرمود سوی طورگ به دشنام،کای دیو خونخوارگرگ تو را از چنان جایگاه و حصار که گفتست لشکر به هامون گذار همی بود بایست برجای خویش نه بنهادن از دژ یکی پای پیش که گر بدکنش دشمن بد گمان نشستی بدین بوم تا سالیان نبودیش جز کوه خارا به دست نه نیز آمدی بر […]

فرامرز نامه – بخش ۸۷ – نامه نوشتن طورگ به افراسیاب

طورگ آن زمان نامه از درد وتاب نبشت او به نزدیک افراسیاب نخست آفرین کرد بر کردگار خداوند پیروز و پروردگار ازو باد بر شاه تور آفرین خداوند ماچین و توران زمین دگرگفت کآمد ز ایران زمین سپاهی پر از خشم و اندوهگین سپهبد فرامرز لشکر شکن جهان دیده پور گو پیل تن نخستین فرستاد […]

فرامرز نامه – بخش ۸۶ – شبیخون زدن طورگ بر فرامرز و شکست خوردن طورگ

برون شد از آن لشکر بی شمار پسندیده گردان ده و دو هزار ابا آلت رزم و ساز نبرد دلاور سواران پیکار کرد بدیشان چنین گفت بی ره روید به تندی سوی راه کوته روید که ناگاه خود را بدیشان زنید دل ودیده دشمنان برکنید سگالش بدیشان در انداختند بپرداختند و برون تاختند شب قیرگون […]

فرامرز نامه – بخش ۸۵ – لشکر کشیدن طورگ به جنگ فرامرز

تو را میهمانی کنم گرز وتیغ به تو تیر بارم چو باران زمیغ چو کاهو از آن جایگه گشت باز به تیزی بپیمود راه دراز طورگ دلاور برآراست کار سپه را به هامون کشید از حصار همان ساز وآیین ابا بوق وکوس برون برد و شد دشت چون آبنوس یکی لشکر آمد به هامون زکوه […]

فرامرز نامه – بخش ۸۴ – نامه نوشتن فرامرز به طورگ

فرامرز چون کرد آنجا درنگ نویسنده ای خواند با فر وهنگ بفرمود تا نامه ای دلپذیر پر از پند و اندرز و با دار وگیر نویسد به نزدیک آن نامور زکارش دهد آگهی سربه سر نویسنده چون کرد آهنگ نی نخستین سرش را ببرید وپی نی از سر بریدن سخنگوی گشت به چوگانش اندر زمان […]

فرامرز نامه – بخش ۸۳ – پاسخ دادن برهمن و پذیرفتن برهمن کید هندی با جمله هندوستانیان

به یاد آمد و پیر دیرینه گفت که سریست کین را نیارم نهفت نخستین چنان دان که اشیا نه بود شب وروز واین شیب و بالا نه بود منور یکایک خداوند بود که بی یارو بی مثل و مانند بود به قدرت برآورد فرش و سما شب وروز و خورشید فرمانروا رطب را زنخل و […]

فرامرز نامه – بخش ۸۲ – سؤال کردن فرامرز از پیر برهمن

یکی عقد گوهر بخواهم گشود تو را داستانی بخواهم نمود بگویی که از گنبد تیزگرد که بربست این فرش بنیادکرد؟ نخستین چه بوده است چو گیتی نبود که این قرص خورشید روشن نمود؟ بدین سان شب وروز پیدا که کرد فلک با ستاره هویدا که کرد؟ بدین سبز گنبد بگو تا که اند چو گویی […]

فرامرز نامه – بخش ۸۱ – جواب دادن فرامرز

فرامرز گفت این درخت آدمیست همین چار گوهر تو را همدمیست هم از آتش وآب و وز باد و خاک درختی بدین گونه رستست پاک همه شاخ او رنگ رنگست نیز چو تازی و ترکی و زنگست نیز چو رومی چو کشمیری و دلبر است گر ایزد پرست است گر بت پرست که قیوم پاکست […]

فرامرز نامه – بخش ۸۰ – سؤال کردن برهمن

دگر باره گفت ای جهان سخن جوانی به سال و به دانش کهن درختی کجا چارگوهر در اوست همه مغز او نغز بینی و پوست یکی ساق فرقش هزاران هزار سیاه و سفید ونقب شش هزار یکی شاخ او زرد ودیگر کبود به من پیرمرد این سخن ها نمود شنیدم که اصل وی آمد سفید […]

فرامرز نامه – بخش ۷۹ – جواب دادن فرامرز

چنین داد پاسخ شه نیمروز در شست کافی و زرد است روز ده و دو دریچه در او جست نیز ازین در بدین در خرد جست نیز نیارد برون رفتن از آسمان چو بشنید زو این سخن بدگمان سرافکند و خیره شد از گفتگوی از آن کان نبد این سخن جفت اوی

فرامرز نامه – بخش ۷۸ – سؤال کردن برهمن

دگر گفت کای نوجوان برهمن بپرسم یکی داستان کهن شنیدی همه خانه سال خورد درستی فتاده همه زرد زرد ده ودو دریچه در این کنگره از این در بدان در درش در شده ازین در بدان در دواند درست نگردد زتک دایما هیچ سست نه راه برون دارد از پنجره گهی برقرارست و گه بر […]

فرامرز نامه – بخش ۷۷ – جواب دادن فرامرز

به پاسخ بدو گفت کز بخردی نباشد جز افسانه ایزدی مثل ها زدی گشت امروز کار عمل گرفرستی سوی کردگار ازین در شود نام فردا عمل چو گشتی ز فردا درآید اجل خرد خواند او را یکایک به نام تو برخیز زین پایه برتر خرام

فرامرز نامه – بخش ۷۶ – سؤال کردن برهمن

جهان دیده پیرش چنین گفت باز که ای شیر جنگ آور و سرفراز ز دی و ز امروز و فردا و پس چه در گوهر و سر چه داری هوس چه گویی ز دانش برین هر چهار گرت رای خیزد به من برشمار خردمند زین در چه گوید همی وزین روز دیدن چه جوید همی

فرامرز نامه – بخش ۷۵ – جواب دادن فرامرز

بدو گفت کای پیر زنار بند قلم باشد آن بردر هوشمند سواره به انگشت،پویان به سر همی ریزد از وی سراسر گهر به پیری سرشتی و آنگه بجوی نماند تو این داستان را بگوی از این بهترت هست چیزی بیار ترا هست میدان بدین سان چهار

فرامرز نامه – بخش ۷۴ – سؤال کردن برهمن

دگر گفت کی پهلو دلپذیر به سالی جوان و به اندیشه پیر سواری شنیدم که چون برنشست شد از دست وافتاد بر سر نشست سخن گوید او هیچ تو نشنوی بگوید همین تازی وپهلوی به میدان چو خورشید چون دم زند همه گوهر افشاند از لب زند زبانش به پیری نگوید سخن مراین داستان را […]
عنوان ۴ از ۷« اولین...«۲۳۴۵۶ » ...آخر »