دسته: منظومه های حماسی

شهریار نامه – بخش صد و یازدهم – رفتن فرانک به مهمانی دلارام گوید

دلارام روزی بر شاه شد چنین تا به نزدیکی گاه شد ببوسید مر پایه تخت شاه بشه گفت کای از تو روشن کلاه سزد گر کنی شاد جان مرا برافروزی از خویش جان مرا بمهمانی من کنی رنجه پای سرم سایه بیند ز پر همای بمهمانی او فرانک شتافت پی گور خود تیز و با […]

شهریار نامه – بخش صد و دهم – مکر کردن دلارام در خلاصی شهریار از بند فرانک گوید

فرانک شد آگه ز جوهر فروش بفرمود در دم به شیران زوش که دروازه ها را بگیرند تنگ دلیران همه تیغ روئین به چنگ مر آن خواجه را پیش من آورید روانش بدین انجمن آورید بگفتند مر فهر تجار را مر آن خواجه مکر کردار را فرانک سر بانوان جهان تو را خوانده زی شهر […]

شهریار نامه – بخش صد و نهم – داستان خلاص شدن شهریار از بند فرانک گوید

کنون ای سراینده داستان ز گفتار دهقان روشن روان مر این رزمگه ایدر اکنون بدار سخن گستر از نامور شهریار که کردش فرانک به بند اندرون بگویم کنون تا که شد کار چون جهان جوی هشت ماه در بند ماند که در دیده جز اشک خونین نراند بر این هشت مه بود آشوب و جنگ […]

شهریار نامه – بخش صد و هشتم – صف آرائی کردن لهراسپ در برابر ارجاسپ گوید

ابا مادر و مرد فرزانه شاد بره بر همی رفت مانند دود سحر گه که برزد خور از کوه شید شب تیره شد یا به دامن کشید یکی گرد بر پیش ره بر بخواست که شد بر سپهر برین گرد راست بدان لشکر اردشیر سوار که آمد سپهبد پی کارزار بیامد به نزدیک گشتاسپ شاد […]

شهریار نامه – بخش صد و هفتم – جنگ مادر گشتاسپ با گشتاسپ گوید

چه گشتاسپ آن دید برکاشت اسپ بدو اندر آمد چه آذرگشسپ بزد گرزه بر سر اسپ اوی بخاک اندر آمد سر ماهروی برآمد به تندی و برداشت تیغ بغرید برسان غرنده میغ فروشد ز بر شاهزاده چه تیر ببازید چنگ و گرفتش چو شیر برآوردش از جا و بنهاد پست دو دست از قفا مادرش […]

شهریار نامه – بخش صد و ششم – رزم گشتاسپ با ارهنگ دیو گوید

که از راه شیراز گشتاسپ زود سوی اصفهان راند چون زنده رود ابا نامور گرد گرگین شیر بشد در صفاهان یکی دار و گیر شد از گرد دشت صفاهان سیاه چه ارهنگ گشتاسب دید آن سپاه بفرمود فیروز را در زمان ابا گرد رهام پاکیزه جان ببردند ترکان با دستگاه ز دشت صفاهان به ارجاسپ […]

شهریار نامه – بخش صد و پنجم – فرستادن ارجاسپ ارهنگ را بری گوید

وزین روی ارهنگ ره کردمی چنین تا بیامد ز جرجان بری دلیران ایران ز خرد و بزرگ همه تیز دندان بکین همچو گرگ به ری در همه جمع بودند شاد که آرند زی بلخ لشکر چه باد که از ره سپاه گران در رسید بگردون چکاچاک خنجر رسید سر سروران نرم در زیر پای جهان […]

شهریار نامه – بخش صد و چهارم – فرستادن ارجاسپ ارهنگ دیو را بجنگ لهراسپ و آمدن ارجاسپ به سیستان و آگاه شدن لهراسپ گوید

بفرمود ارجاسپ ارهنگ را که بر باره کین بکش تنگ را بری بر سپاهی از ایدر زمان که من رفت خواهم سوی سیستان دو دست جهان جوی فیروز طوس به بند و بگیر از وی آن بوق وکوس سر راه ایرانیان را به بند نه آبادمان و نه پست و بلند دگر پور گودرز رهام […]

شهریار نامه – بخش صد و سوم – در خواب دیدن زال کیخسرو را گوید

شب تیره چون خفت بر تخت زال چنان دید در خواب آن بیهمال که بر تخت زر شاه کیخسرو است جهان را سپهدار شاه نواست بشد زال تا پایه تخت شاه بروشندلی بوسد آن نیکخواه برآشفت کیخسرو تاجور دژم نیز گفتا که ای زال زر چرا سر ز پیمان من تافتی بر شاه لهراسپ نشتافتی […]

شهریار نامه – بخش صد و دوم – کشتن فرامرز برادر گشتاسپ طهماسپ را گوید

فرامرز چون دید بر گرد بور به نزدیک طهماسپ آمد ز دور به طهماسپ گفت ای ستمکاره مرد سرت برد خواهم ازین در بگرد چه نامی بدانم یکی نام تو بگو تا چه باشد سرانجام تو بدو گفت طهماسپ تو کیستی چنین از پی کینه بر چیستی مرا نام در جنگ طهماسپ دان برادر مرا […]

شهریار نامه – بخش صد و یکم – رسیدن فرامرز از هندوستان و جنگ او با ترکان گوید

ز بس تیر بر جوشن شاه شیر همی تیر برتیر شد جایگیر چه شد راست بر چرخ گردنده هور نماند آن زمان بر تن شاه زور تن خویش بر مرگ بنهاد شاه که ناگاه گردی برآمد ز راه برون آمد از گرد لشکر دولک که جنبان زمین بود و لرزان فلک سواری دمان پیش آمد […]

شهریار نامه – بخش صدم – رسیدن طهماسپ برادر ارجاسپ و رزم او با لهراسپ گوید

جهان گشت روشن چو از آفتاب یکی کوه دید آن شه کامیاب چو آمد بدان دامن کوهسار پر از گرد و خوی رخ ز بس گرد راه تن نامدارش دو جا خسته بود ز دشمن بدان خستگی رسته بود فرود آمد از باره شاه دلیر رخش بد رزیر از برای زریر همی با فلک ناله […]

شهریار نامه – بخش نود و نهم – رزم زن لهراسپ با ترکان گوید

چه بانو چنان دید شد سوی کوه رسیدند تا پای کوه آن گروه چه بانو چنان دید برداشت تیر به ترکان زبر تیر بارید زیر بهر تیر کافکند افتاد مرد ز ترکان بیفکند هفتاد مرد یکی دشت بودی پر از نره شیر میان اندرش ماده شیر دلیر سرانجام ترکان شدند از نشیب سرافراز بانو چه […]

شهریار نامه – بخش نود و هشتم – گریختن لهراسپ از بلخ و گرفتار آمدن گودرز گوید

چنین تاز که خور برآمد بلند ستمکاره ترکان به غارت بدند زن ومرد یکسر برافراز بام اجل تیغ کین برکشید از نیام دلیران بلخی گشادند چنگ به ترکان نهادند شمشیر و سنگ چنان فتنه ای در سر بلخ شد که از بیم خور چون مه سلخ شد ز بس تیغ کین ریخت در شهر خون […]

شهریار نامه – بخش نود و هفتم – درخیانت بسرم و گشوده شدن شهر بلخ گوید

شنیدم ز گوینده داستان که در عهد لهراسپ شاه جهان که آمد یکی مرد با دستگاه به بلخ اندرون بود در پیش شاه ستم کاره را نام بسرم بدی خبردار از بیش و از کم بدی یکی راه بیره بدش در سرای نبد آگه از آن جهان کدخدای سر نقب بیرون بدی از حصار درازای […]

شهریار نامه – بخش نود و ششم – نامه فرستادن لهراسپ به نزدیک گشتاسپ گوید

یکی نامه در شهر شیراز شاه نوشت و روان کرد مردی به راه به نزدیک گشتاسپ آن شیرگیر که بودی سرافراز تاج و سریر که آرد سپه سوی لهراسپ شاه کند تیره گیتی به ارجاسپ شاه فرستاد آن نامه شهریار ببرد و بشد همچو باد بهار شب تیره خوابید بر تخت شاه جهان دید از […]

شهریار نامه – بخش نود و پنجم – برون آمدن گودرز با چهار صد مرد جنگ آور به پای دار گوید

ابا چارصد مرد رزم آزمای برآمد خروشیدن کرو نای بدان لشکر ترک اندر زدند بسرشان همی گرز و خنجر زدند چه ترکان بدیدند آن کارزار گرفتند گرد یل نامدار ره دار بستند و برخاست جنگ ز خون شد زمین هم چه پشت پلنگ جهان دیده گودرز چون فیل مست سر از تن همی کرد با […]

شهریار نامه – بخش نود و چهارم – گریختن ارهنگ از زال زر به جانب بلخ و رفتن گوید

چو خورشید آمد ز بالا به شیب شب تیره جست از کمین با نهیب به شهر اندر آمد جهان دیده پیر ابا لشکر کشن و غران چه شیر نه بستند دروازه شهر باز دلیران گردن کش سرفراز به گردون همی ناله نای شد جهان را دگرگون سراپای شد چو بگریخت ارهنگ از پیش زال فتاده […]

شهریار نامه – بخش نود و سوم – رزم زال زر با ارهنگ دیو و شکسته شدن ارهنگ گوید

بغرید و بگرفت چرخ بلند بزه کرد واژونه دیو نژند به زال سرافراز بارید تیر بزد دست بر چرخ دستان پیر کمان را ز قربان برآورد زال برون امد از ابر گوئی هلال ز تیرش نه اندیشه آن پیر را ز بیمش بلرزید دل شیر را بارهنگ مر تیر باران گرفت هم ارهنگ رزم سواران […]

شهریار نامه – بخش نود و دوم – آمدن ارهنگ به پای حصار سیستان و بیرون آمدن زال زر گوید

کمر بند را کرد ارهنگ تنگ کشید از بر باره زین خدنگ سوی سیستان جنگ آورد دیو ز زیر و ز بالا برآمد غریو در شهر و بیرون برآمد خروش دویدند بر باره شیران زوش سپهدار آمد به پیش حصار ز بس ناوک انداز خنجر گذار چو آن رستخیز گران زال دید جهان پر ز […]

شهریار نامه – بخش نود و یکم – نامه فرستادن زال زر به نزد وزیر ارجاسب شاه گوید

یکی نامه دیگر هم اندر شتاب فرستاد زال آن یل کامیاب به نزدیک دستور ارجاسب شاه جهان جوی بیورد با دستگاه که از تخم پیران بد او را نژاد جهاندیده و مرد پاکیره زاد که این نامه از پیش دستان شیر به نزدیک بیورد روشن ضمیر نبیره سه یل با یکی پور من گرفت این […]

شهریار نامه – بخش نودم – نامه فرستادن زال زر به نزد ارده شیر و به مدد طلبیدن گوید

چه از ساز آن باره پرداخت زال طلب کرد منشی فرخنده فال بدو گفت زال ای پسندیده پیر یکی نامه بنویس بر دل پذیر بر پور بیژن یل نامدار به سوی خراسان چو باد بهار جهان جوی یل سرفراز ارده شیر که بیم از دم تیغ او برده شیر که آید به یاری به نزدیک […]

شهریار نامه – بخش هشتاد و نهم – جنگ زوراه با ارهنگ دیو گوید

زواره کمر بند را تنگ کرد برآشفت و آهنگ آن جنگ کرد کشیدند صف در برابر سپاه شد از گرد خورشید تابان سیاه ز پیش صف ارهنگ آمد چو باد میان سپه در چه کوهی ستاد بزد نعره کای زابلی برگرای یکی بور سرکش به میدان درآی زواره برون راند چو شیر زوش خروشان چه […]

شهریار نامه – بخش هشتاد و هشتم – جواب نامه نوشتن زال زر به نزد زواره گوید

جهان دیده زال این سخن چون شنید برآشفت و از جایگه بردمید چنین پاسخ نامه پور کرد که مانا تو را دیو مزدور کرد بپوشید دیوت دو چشم خرد ز گردان چنین ناسزا کی سزد مرا پیر خوانی و دل بشکنی بترسانی از جنگ اهریمنی به یزدان که چون برگرایم عمود برآرم ز کوه ستیزنده […]

شهریار نامه – بخش هشتاد و هفتم – رزم سام با ارهنگ دیو و گرفتار شدن سام گوید

بدو گفت ارهنگ کای نامدار چه نامی ز گردان زابل دیار مرا نام گفتا بود سام شیر که گیرد کمندم بکین دم شیر فرامرز رستم بود باب من ندارد هژیر ژیان تاب من بدو گفت ارهنگ کای ارجمند بخواهم ز تو خون پولادوند کزین تخمه شوم بر باد شد چه بر زی رزم پولاد شد […]

شهریار نامه – بخش هشتاد و ششم – آمدن ارهنگ به میدان خورشید مینو گوید

برانگیخت از جای سرکش سمند ستمکاره ارهنگ پولادوند سر ره بخورشید مینو گرفت ازو ماند خورشید مینو شگفت یکی دیو واژونه دید او بلند بدستش کمان و برش (بر) کمند ز خورشید مینو بپرسید نام نخست آن ستمکاره دیو فام مرا نام خورشید مینوی گفت که پیکان کلکم دل سنگ سفت یکی از غلامان زال […]

شهریار نامه – بخش هشتاد و پنجم – رزم خورشید مینو با سپاه ارهنگ دیو گوید

چه آمد به نزدیک ارهنگ تنگ سپه راست کرد و برآراست چنگ دو لشکر برابر چه کشتند راست قیامت تو گوئی از آن دشت خواست ز دیوان یکی دیو وارونه رای پی رزم برکرد مرکب ز جای بشد نیز خورشید مینو چه شیر برآمد ز دیوان غو دار گیر چه آمد به نزدیک وارونه دیو […]

شهریار نامه – بخش هشتاد و چهارم – خبردار شدن زال رز از آمدن ارهنگ دیو گوید

از آن رو چه ارهنگ پولادوند سوی سیستان شد بگرز و کمند خبر یافت از آن زال گیتی ستان که آمد قیامت سوی سیستان ز ترکان سپاهی بکین آمد است تو گو آسمان بر زمین آمد است سپهدارشان پور پولادوند که بتواند از کوه پولاد کند در آن رو سپاهی بارجاست تفت ز کین بر […]

شهریار نامه – بخش هشتاد و سوم – آمدن ارجاسپ شاه با لشکر بر سر لهراسپ شاه گوید

کنون ازسراینده داستان یکی داستان بشنو از راستان کنون بشنو از رزم لهراسپ شاه ابا ترک پر کینه ارجاسپ شاه چه ارجاسپ آن ترک پر کین و تلخ ز توران سپه برد از کین به بلخ فرستاد از آن روی ارهنگ را سوی سیستان از پی جنگ را خود آمد از آن روی در دشت […]

شهریار نامه – بخش هشتاد و دوم – جواب نامه نوشتن فرانک به شهریار گوید

چنین پاسخ نامه شیر کرد به نامه درون مکر و تدبیر کرد که ای نامور شیر آشفته خوی به من بر ازین کین مکن تفته روی مرا با تو خود آرزو جنگ نیست چنان دان که دربند ارژنگ نیست چو رفتی به نه بیشه ای نامدار برآورد بهزاد بابم بدار من از درد بهزاد کشتم […]
عنوان ۶ از ۴۱« اولین...«۴۵۶۷۸ » ۱۰۲۰۳۰...آخر »