بایگانی برچسب ها: منظومه حماسی

سام نامه – بخش سی و ششم – کشته شدن ژند جادو به دست سام

وز آن جا به گنجینه دژ کرد روی بر آهنگ جادو شده جنگ‌جوی سر شهریاران کشورگشای که بد سام آن گرد فرخنده رای خروشنده چون ابر بر پشت کوه شده کوه از بیم او بر ستوه چو خورشید درمانی از سندروس زده موج بر گنبد آبنوس علم‌های زرین پرچم سیاه ز ماهی علم برکشیده به […]

سام نامه – بخش سی و پنجم – درخواب دیدن سام، پری‌دخت را

همان لحظه چون سام مشکین نقاب فرو رفته یک لحظه چشمش به خواب خوشا طلعت دوست دیدن به خواب ولی کس نبیند به شب آفتاب خوشا با خیال سر زلف یار رسن بازی دل به شب‌های تار خوشا با گل سنبل دل‌فروز شب تیره در خواب بردن به روز به شب چشم عاشق نبیند به […]

سام نامه – بخش سی و چهارم – دیدن سام، قلوش را

بدو گفت کای رشک سرو سهی فروزان ز تو فر شاهنشهی بگو کز کجائی و نام تو چیست درین مرز فرخنده کام تو چیست زمین را ببوسید فرخ سوار پس آنگه چنین گفت کای شهریار جوانی غریبم ز ایران زمین همی روی دارم به ماچین و چین امیدم ز هر گوشه‌ای توشه‌ای نصیبم ز هر […]

سام نامه – بخش سی و سوم – رفتن سام به شکار و دیدن قلوش را

روان سام نیرم به عزم شکار به گلگون برآمد چو ابر بهار کجا در رکابش پلنگ افکنان چو سلطان سیاره خنجرزنان کمرکش بتان قیامت قیام کمربسته بر سرو طوبی خرام چو آهوی مستان همه شیرگیر ز ابرو کمان کرده وز غمزده تیر سمند سواران دریاگذار شتابان به صحرا چو باد بهار تک انداز ترکان نخجیر […]

سام نامه – بخش سی و دوم – چگونگی احوال عالم افروز پری با سام نریمان

چو دید آنکه با دختری خوب روی سخن گفت و پر رشک گردید ازوی ز افسون‌گری سام را در ربود به روی هوا رفت مانند دود بر مرغزاریش آورد باز وز آن پس درآمد به سوز و گداز که ای نامور کام من کن روا ممان تا ز هجران شوم بینوا ز عشق ار چه […]

سام نامه – بخش سی و یکم – دیدن سام، قلواد و رفتن از عقب او

بدین سان چو پاسی ز شب درگذشت ز خون دل آتش ز سر درگذشت نظر کرد آزاده قلواد را یلی راستی سرو آزاد را نشسته ندید اندر آن بارگاه برآورده بر چرخ گردنده آه که آیا کجا رفت و حالش چه بود چه پیش آمد و در خیالش چه بود ملالش گر از باده بگرفته […]

سام نامه – بخش سی ام – اندر پادشاهی سام در خاور زمین

سران سپاهش پذیره شدند ز دیدار او جمله خیره شدند بسر بر نهادند تاج زرش فشاندند لعل و گهر بر سرش درفش کیانی برافراختند به هر جا ز زر قبه‌ها ساختند همه رخ نهادند بر خاک راه پیاده روان تا بر اسب شاه تبیره زنان طبل بنواختند غو کوس در عالم انداختند همه ملک خاور […]

سام نامه – بخش بیست و نهم – کشتن سام نریمان، اژدها را

بگفت و روان کرد از دیده آب گرفت آن کمرگاه جنگی غراب بپوشید خفتان جهان‌پهلوان درافکند بر اسب بر گستوان سوی بیشه شد همچو شیر ژیان پناهید بر داور داوران یکی نعره زد همچو رعد بهار که شد آب از نعره‌اش کوهسار چو آواز آن شیر پرخاشخر شنید آن دد بدرگ بدگهر بجنبید از جا […]

سام نامه – بخش بیست و هشتم – کشته شدن سمندان به دست سام و رها شدن قلواد

برش رفت و زد بر سرش ناگهان که از وی به یک ره بپرید جان به پا اندر آمد به ناگه سرش خور ماهیان شد همه پیکرش جهان پهلوان چون بپرداخت زو برآمد بر آن زنگیان‌ های و هو سراسر به سام اندر آویختند چو چیره نگشتند بگریختند جهانجو سوی بیشه چون باد شد چو […]

سام نامه – بخش بیست و هفتم – گفتار اندر خواب دیدن سام، فریدون را

درین گفت سام و سری پُر ز خواب به خواب اندرون دید کز روی آب فریدون فرخ پدیدار گشت بیامد بر سام نیرم گذشت بخندید و گفت ای گرانمایه سام زانده مکن روز خود را چو شام چو تنهائی و خسته بودی به جنگ همان نیز ماندی به زندان تنگ نبینی به خودکامی‌ای نامدار تو […]

سام نامه – بخش بیست و ششم – رسیدن سام به کنار دریا و رزم او با زنگیان

قضا را که قلواد در پیش بود ز موئیدن سام دل ریش بود به نزدیک دریا چو اندر رسید چهل زنگی دیوکردار دید یکی کاروان دید بربسته دست تنانشان به خاک اندر افگنده است یکی زنگی آدمی‌خوار بود که در روز روشن شب تار بود برو بازوی و یال و گردن سطبر به نیروی پیل […]

سام نامه – بخش بیست و پنجم – رفتن سام نریمان با قلواد به راه شهر چین

جدا شد ازیشان یل صف پناه برآمد به یک ره خروش از سپاه یکی گرد بر سام همزاد بود که نامش گرانمایه قلواد بود ز یک دایه با یکدگر خورده شیر به میدان به هم کرده آهنگ تیر سراندر پی سام فرخ نهاد به سوی ختا همرهش رو نهاد کسی‌شان بجز سایه همراه نه کسی‌شان […]

سام نامه – بخش بیست و چهارم – در جواب گفتن لشکر سام را

چو آگه نه اید از دل ریش من مرانید ازین سان سخن پیش من مرا نقش دیوار دانید و بس که ناید به چشمم کنون نقش کس مه عالم آرا به طلعت نکوست ولی جان ندارد بر نقش دوست دلم را نباشد جز او دلپذیر که از جان گریز است زو ناگزیر دلم فتنه آن […]

سام نامه – بخش بیست و سوم – سخن گفتن لشکر با سام نریمان

زبان برگشودند کای نامدار عنان دل خویش را گوش دار چرا خویش را در جنون افکنی دل خسته در بحر خون افکنی مده دل به نقشی که باشد خیال که ممکن نباشد به نقش اتصال ترا جادو از ره برون می‌برد به مکرت به دام جنون می‌برد یقین است کان صورت بانوئی خیالست نیرنگ از […]

سام نامه – بخش بیست و دوم – برآمدن آفتاب و رسیدن لشکر پیش سام

چو خورشید سر بر زد از کوهسار پدید آمد از دور جمعی سوار بدند از پی سام در جست‌وجوی ز هر سو نهاده برین دشت روی چو دیدند مر سام را دردناک فتادند از اسب بر روی خاک که آیا کجائی و حال تو چیست پریشان چرائی و دردت ز کیست جهان‌پهلوان حال خود بازگفت […]

سام نامه – بخش بیست و یکم – بی‌تابی کردن سام نریمان از حرمان پریدخت

به ناکام بر پشت جرمه نشست به خون جگر شست از خویش دست به سرو خرامان برآورد خم زده بر فلک ز آتش دل علم رخ آورد در دم سوی نیمروز همی تاخت از صبح تا نیمروز نه راهی بدید و نه رهبر به دست نه دل برقرار و نه دلبر به دست در اندیشه […]

سام نامه – بخش بیستم – سخن گفتن سروش در گوش سام

به گوشش فرو گفت فرخ سروش که از دست دادی دل و عقل و هوش که گفتت به هر صورتی سر درآر تصور کن از نقش صورت نگار هر آن کو به دل صورت اندیش نیست یقینم که او جای معنیش نیست گذر کن ز دل تا به دلبر رسی ز سر درگذر تا به […]

سام نامه – بخش نوزدهم – رسیدن سام به ایوان و دیدن صورت پری‌دخت را

روان گشته با آن پریچهره ماه تماشاکنان اندر آن بارگاه به ناگه به کاخی رسید از قضا چو بستان جنت خوش و دلگشا نهاده در ایوانش تختی ز زر به کیوان برآورده ایوانش سر ز رفعت فلک مانده حیران او سرآورده بر چرخ ایوان او یکی نیلگون پیکر زرنگار کشیده بر او پیکری چون نگار […]

سام نامه – بخش هجدهم – رسیدن سام به سر منزل عالم افروز

چنان تا به گاه سپیده براند که مه در رکابش پیاده بماند دم صبح بر جویباری رسید به خرم لب کشت‌زاری رسید همه سبزه دید و گل یاسمن دریده صبا غنچه را پیرهن نسیم بهار و لب جویبار سرچشمه و ناله مرغ زار برآورده بلبل ز گلبن صفیر چو سرچشمه زندگی آب‌گیر سراندر سرآورده آزاد […]

سام نامه – بخش هفدهم – رفتن سام نریمان به شکار و دیدن گور را

چو سام از فراز سمند سیاه چو بر تیره‌گون شب فروزنده ماه بیفکند جنگی دو شیر ژیان ز گور و ز آهو و ببر بیان قضا را برآمد یکی تیره گرد جوان پهلوان رو سوی گرد کرد یکی گور دید اندر آن پهن دشت که بر طرف نخجیر‌گه برگذشت لبانش ز یاقوت و زرینش دم […]

سام نامه – بخش شانزدهم – گفتار در متولد شدن سام نریمان از بطن دختر پادشاه بلخ

به باغی یکی روز در پای سرو شنیدم چنین داستان از تذرو که با قمری این ساز زد در نوا که عشق پری‌دخت دارم هوا چنین گفت مؤبد مرین داستان که از دختر شاه بلخ آن زمان که سام یل آمد همی در وجود برآورد هر کس به شادی سرود چو ده سال عمرش گذشت […]

سام نامه – بخش پانزدهم – آغاز کتاب سام‌نامه – از گفتار افصح‌المتکلمین خواجوی کرمانی رحمه‌الله علیه

کنم ابتدا از خداوند یاد که هر مشکلی را بود او گشاد کنون روی در روی جام آورم یکی قصه از کار سام آورم زبان را چو خلخال زرین کنم سمند سخن سنج را زین کنم کنون پر شگفتی یکی داستان بپیوندم از گفته باستان که چون رخت بیرون برم زین سرای ز من یادگاری […]

سام نامه – بخش چهاردهم – در وجود آمدن فریدون و احوال آن

ببالید برسان سرو سهی همی تافت زو فر شاهنشهی جهان جوی با فر جمشید بود به کردار تابنده خورشید بود جهان را چو باران به بایستگی روان را چو دانش به شایستگی به سر بر همی گشت گردان سپهر شده رام با آفریدون به مهر همان گاو کش نام پرمایه بود ز گاوان ورا برترین […]

سام نامه – بخش سیزدهم – خواب دیدن ضحاک و تعبیر جستن از موبدان

در ایوان شاهی شب تیره باز به خواب اندرون بود با ارنواز چنان دید کز شاخ شاهنشهان سه جنگی پدید آمد از ناگهان دو مهتر یکی کهتر اندر میان به بالای سرو و به فر کیان کمر بستن و رفتن شاهوار به دست اندرون گرزه گاوسار دمان پیش ضحاک رفتی به جنگ زدی بر سرش […]

سام نامه – بخش دوازدهم – در پادشاهی ضحاک و مآل و احوال وی گوید

چو ضحاک برتخت شد شهریار برو سالیان انجمن شد هزار سراسر زمانه بدو گشت باز برآمد برین روزگار دراز نهان گشت آئین فرزانگان پراگنده شد کار دیوانگان هنر خوار شد جادوئی ارجمند نهان راستی آشکار را گزند شده بر بدی دست دیوان دراز ز نیکی نبودی سخن جز به راز دو پاکیزه از خانه جمشید […]

سام نامه – بخش یازدهم – ضحاک

چه باید پدر را پسر چون تو بود یکی پندت از من بباید شنود زمانه برین خواجه سالخورد همی دیر ماند تو اندر نبرد بگیر این سر نامور گاه او ترا زیبد اندر جهان جاه او بدین گفته من چو داری وفا جهان را تو باشی یکی پادشاه چو ضحاک بشنید اندیشه کرد ز خون […]

سام نامه – بخش دهم – بر تخت نشستن ضحاک در ایران زمین

یکی مرد بود اندر آن روزگار ز دشت سواران نیزه گذار گرانمایه هم شاه و هم نیک‌مرد ز ترس جهاندار با باد و سرد همان گاودوشان به فرمان‌بری همان‌تازی اسبان همچون پری به شیر آن کسی را که بودی نیاز بدان خواسته دست کردی در آن پسر بد مر آن پاک‌دین را یکی کش از […]

سام نامه – بخش نهم – به پادشاهی نشستن جمشید در ایران

کمربسته با فر شاهنشهی جهان سر به سر گشته او را رهی زمانه برآسود ازو داوری به فرمان او مرغ و دیو و پری جهان را فزوده به او آبروی فروزان شده تخت شاهی بدوی منم گفت با فره ایزدی همم شهریاری و هم موبدی بدان تا ز بد دست کوته کنم روان را سوی […]

سام نامه – بخش هشتم – گفتار در بیان پادشاهی طهمورث می‌فرماید و از حالات او

زمانه ندادش زمانی درنگ شد آن روز هوشنگ و آن فرهنگ نپیوست خواهد جهان با تو مهر نه نیز آشکارا نمایدت چهر پسر بد مر او را یکی هوشمند گرانمایه طهمورث دیو بند بیامد به تخت پدر بر نشست به شاهی کمر بر میان برببست همه موبدان را زلشکر بخواند به خوبی چه مایه سخنها […]

سام نامه – بخش هفتم – در پادشاهی نشستن هوشنگ به جای پدر

بگشت از برش چرخ سالی چهل پر از هوش مغز و پر از داد دل چو بنشست بر جایگاه مهی چنین گفت بر تخت شاهنشهی که بر هفت کشور منم پادشاه به هر جای پیروز فرمان روا به فرمان یزدان پیروزگر به داد و دهش بسته دارم کمر وز آن پس جهان یکسر آباد کرد […]
عنوان ۱۲ از ۳۲« اولین...«۱۰۱۱۱۲۱۳۱۴ » ۲۰۳۰...آخر »