دسته: منظومه های حماسی

شهریار نامه – بخش پنجاه و یکم – بازگشتن نقابدار سرخ پوش و شهریار از یکدیگر گوید

چو خورشید تابان برآرد درفش برآریم تابان درفش بنفش بگردیم باهم در آوردگاه برآریم گرد از زمین تا به ماه چنین داد پاسخ بدو شهریار که مانا شدی سست در کارزار برو تا بر آید ز کوه آفتاب که شب باشد از بهر آرام و خواب چو از یل شنید این سخن سرخ پوش خروشید […]

شهریار نامه – بخش پنجاهم – پیدا شدن نقابدار سرخ پوش و جنگ او با شهریار

که ناگاه از دشت گردی بخاست که برشد سرگرد بر چرخ راست سپاهی برون آمد از گرد یار سراسر در آهن نهان شد شرار چنان اندر آهن بدی مرد غرق زسرتا به پا و ز پا تا به فرق تو گفتی مگر مرد از آهن است نه در سر یلان را بکین در خور است […]

شهریار نامه – بخش چهل و نهم – رفتن شهریار به پای قلعه سراندیب گوید

چو آمد به برج فلک آفتاب سرهندی شب درآمد ز خواب رمید از سر سروران خواب شد چو از آتش روز شد آب شد ز پائین کشیدند برباره شک ز بالا رساندند برباره تنگ بهر در دلیری برآراست جنگ بکین شیر گشتند همچون پلنگ به دروازه ها بسته بودند پیش دلیران رزمی از اندازه بیش […]

شهریار نامه – بخش چهل و هشتم – قسمت کردن شهریار دروازه ها به نامداران کوید

چو آمد به نزدیکی گاه شاه بدو گفت مر پهلوان سپاه که فردا چو خورشید از چاه غرق برآید برآیم زجا همچو برق ز بالا نیایم از کین شیب من کنون تا نگیرم سراندیب من چو بر باره پا دارم از کین نبرد بدارم ازاین باره برخاک کرد بکو پال دروازه ها بشکنم در و […]

شهریار نامه – بخش چهل و هفتم – داستان آمدن ارژنگ شاه به دروازه شهر سراندیب گوید

سپهدار برداشت ز آن ماه کام درانداخت در حام یاقوت خام وزآن روی هیتال چون این شنید بسوی سراندیب لشکر کشید گریزان بشد با سپه سوی شهر برآن نوش گردید بر دهر زهر دلیران مغرب چو آگه شدند برفتند سوی سپاه سرند به نزدیک جمهور شاه آمدند بر شاه خود آن سپاه آمدند سه هفته […]

شهریار نامه – بخش چهل و ششم – رزم شهریار با نقابدار زرد پوش

یکی سنگ افکند بر آن سوار فرو داد پشت آن یل نامدار کزو سنگ بگذشت شد بر زمین که آمد سواری و اسپی بزین بیاورد مرد جوان برنشست بزد بر کمر از سر کینه دست ز چپ اندر آمد به شنگاوه تنگ بیازید بازوی بگشاد چنگ درافکند در یال شنگاوه خام سرگرد شنگاوه آمد بدام […]

شهریار نامه – بخش چهل و پنجم – رزم هیتال شاه با شنگاوه گوید

کزین روی شنگاوه چون پیل مست بزد باز بردسته گرز دست درآمد بناورد گه همچو شیر خروشان و جوشان چو شیر دلیر چو هیتال آن دید بگریست زار دلش رزم را شد یکی خواستار فرود آمد از پیل بر زین نشست کشن گرزه کاو پیکر ببست به میدان رزم اندر آمد روان خروشان چو دیوان […]

شهریار نامه – بخش چهل و چهارم – رزم توپال با شهریار و کشته شدن توپال گوید

چو آمد برآویخت توپال شیر به پیش صف شاه ارژنگ چیر چو ارژنگ آندید آمد بکین بجنبید گفتی ز لشکر زمین گرفتند توپال را در زمان بیامد هیاهوی کند آوران ستمکاره توپال شیر نر درافتاد در لشکر بی شمر جهان کرد بر شاه ارژنگ تنگ ز خون شد زمین هر طرف لاله رنگ سپهبد به […]

شهریار نامه – بخش چهل و سوم – رزم توپال برادر هیتال شاه با شنگاوه گوید

به شنگاوه گفت ای ستمکاره مرد برآرم هم اکنون ز جان تو گرد بگفت این و برداشت گرز گران درآمد بشنگاوه اندر زمان یکی گرز زد برسر ترک او نبد هیچ کآید بسر مرگ او بدزدید سر گرد شنگاوه زود فرو جست از پشت باره چه دود یکی سنگ زد بر بر پیل او که […]

شهریار نامه – بخش چهل و دوم – رزم شنگاوه با لشکر هیتال شاه

به قلب اندرون شاه در پیش پیل جهان بود گوئی چه دریای نیل دم نای مغز سران میسترد نفس در گلوی اجل می شمرد وزین روی هیتال (شه) بسته صف نشست از بر فیل گرزی بکف ز یکسو دلیری کند زردپوش سپه را بیاراست چون شیر زوش به پیش صف استاد نیزه بدست چو شیریکه […]

شهریار نامه – بخش چهل و یکم – صف کشیدن لشکر با همدیگر در برابر همدیگر گوید

دلیران ببستند ساز نبرد برآمد براین چرخ گردنده گرد جهان شد بکردار روی عروس برآمد ز هر سوی آوای کوس خروش ستوران ثریا گذشت شد از نیل چون کوه و صحرا گذشت که امروز بازار رزمست گرم سر سروان زیر ترکست نرم سه لشکر برابر دگر گشت راست ز دست اجل فتنه بر پابخواست چنان […]

شهریار نامه – بخش چهلم – مجلس آراستن ارژنگ شاه با شهریار گوید

چنین گفت ارژنگ با نامور که این جام و آئینه را در نگر که تا هریک از این دو صنعت بود وزین هر دو بسیار حکمت بود مر این جام را جام انجم نمای بخواند خردمند مشکل گشای مرآینه آینه حکمت است دو حکمت درو کرده ار صنعت است چنین کرد انجام انجم نمای خردمند […]

شهریار نامه – بخش سی و نهم – بخشیدن جام انجمن نمای با آئینه حکمت ارژنگ شاه به شهریار گوید

چو زین باغ طاووس زرین پر برون شد به شام از حد باختر غزالان مشکین به باغ آمدند همه چشمها چون چراغ آمدند سه لشکر برابر فرود آمدند برآمد خروش طلایه بلند بفرمود ارژنگ تا تخت زر نهادند و گردان پرخواشجوز همه یکسره پیش شاه آمدند کمر بر میان با کلاه آمدند سپهدار آمد به […]

شهریار نامه – بخش سی و هشتم – هنرنمایی کردن فرانک با شهریار گوید

بیامد به پیش فرانک دلیر سپهدار فرخنده شیر گیر چه دیدش فرانک برآمد برش فرود آمد و بوسه زد بر سرش سپهدار کردش بسی آفرین که شاهین به تختت بود تیزبین دگر رای میدان گردان مکن چنین آرزو رزم میدان مکن برو تا نداند کسی زین سپاه که هستی تو دخت جهان جوی شاه چو […]

شهریار نامه – بخش سی و هفتم – بردن شهریار شنگاوه را به پیش ارژنگ شاه گوید

ببردش کشا(ن) پیش ارژنگ شاه چنان خسته و بسته ز آوردگاه چو از دور ارژنگ شاه سوار بدید آن رخ نامور شهریار فرود آمد از پشت پیل دمان بشد پیش آن نامور پهلوان بغل برگشود و گرفتش ببر ببوسید یل را رو آن چشم و سر بگفتا سپاس از خداوند گار که دیدم دگر رویت […]

شهریار نامه – بخش سی و ششم – خبردار شدن هیتال شاه از بند پاره کردن شهریار و بدر رفتن گوید

کشیدند صف چار لشکر چنین دوتا از یسار و دو تا از یمین که آمد خبر پیش هیتال شاه که بگریخت از بند او نیکخواه همه بند زندان بهم درشکست مرآن شیر دیوانه از بند جست چو هیتال بشنید آمد بخشم برآشفت از آن کار و شد تیره خشم بدو گفت شنگاوه کای پادشاه مده […]

شهریار نامه – بخش سی و پنجم – رها شدن شهریار از بند هیتال شاه گوید

چو صف دو لشکر چنین راست گشت برآمد یکی گرد از روی دشت سپاهی سراسر در آهن نهان همه شیر مردان جنگ آوران در آهن نهان جمله همچون شرار سراسر همه کرد خنجر گزار رسیدند بستند صف یک طرف همه گرز و شمشیر و خنجر بکف برابر سه لشکر بکین خروش سه دریائی از قیر […]

شهریار نامه – بخش سی و چهارم – صف آرائی هیتال با ارژنگ شاه در برابر همدیگر

سپه جمله جنبید از جای خویش ندانست بیدل سر از پای خویش بکردند دم ستوران گره به خود راست کردند گردان زره میان تنگ بستند مر جنگ را کشیدند تنگ و زبر تنگ را سنانها گرفتند در دست خوار بزین خدنگ اندر آمد سوار علم ها ز هر سو برافراشتند همه رزمرا بزم پنداشتند نهادند […]

شهریار نامه – بخش سی و سوم – نامه نوشتن هیتال شاه به اکره دیو و آمدن شنگاوه گرد گوید

چو کرد اژدهای شب قیر فام نهان مهره مهر در زیر جام دو لشکر دگر باره شد باز جای نشستند بر تخت آوای نای طلایه برون از دو لشکر شدند ابا گرز و شمشیر و خنجر شدند غونای برد از سر مرد هوش بدرید بانک تبیره دو گوش بفرمود در لحظه ارژنگ شاه که نسناس […]

شهریار نامه – بخش سی و دوم – پیدا شدن نقابدار سیه پوش و رزم او با نقابدار زرد پوش گوید

بد آن زرد پوش آن سیه پوش گفت که مردی ز مردان نماند نهفت هم اکنون تو را سربزیر آورم چو آهنگ شیران چه شیر آورم نخستین بمن گوی نام تو چیست ز یاری هیتال کام تو چیست بدو گفت آن زرد پوش سوار که ای هندی خیره نابکار مرا نام گرز است و تیغ […]

شهریار نامه – بخش سی و یکم – پیدا شدن نقاب دار زرد پوش و رزم او با نسناس گوید

که ازدشت ناگاه برخواست گرد بیامد سواری بساز نبرد دگر ره پدیدآمد آن زرد پوش چو دریای آتش برآمد بجوش سره ره به نسناس زنگی گرفت به کردار شیران جنگی گرفت به زنگی یکی حمله آورد تند که گشت از نهیبش دل شیر کند برآورد آن اره زنگی ز کین بدو اندر آمد ز شیر […]

شهریار نامه – بخش سی ام – کشته شدن بلال بدست نسناس زنگی گوید

بدو گفت کای زنگی دیو چهر بگیری زمن دستبردی بدهر چنانت ز میدان فرستم بدر که بر تو بگریند مام و پدر بگفت این و برداشت گرز کشن بغرید ماننده اهرمن بزد بر سر گرد نسناس تیز مر آن گرز کین همچو الماس تیز فتاد از بر فیل بر خاک خوار به یک گرز برگشت […]

شهریار نامه – بخش بیست و نهم – رفتن نسناس زنگی به رزم او گوید

گرآن زرد پوشی که آید به جنگ بباید سرش آورم زیر چنگ نمایم بدو آنچنان دستبرد که گردد پشیمان ازاین دار و برد دگر روز چون سرکشید آفتاب تهی شد سرنامداران ز خواب دگر باره آن هر دو لشکر ز کین کشیدند صف از یسار و یمین برانگیخت نسناس فیل دمان به میدان درآمد چو […]

شهریار نامه – بخش بیست و هشتم – پیدا شدن نقاب دار زرد پوش و کشتن نصوح را گوید

به پرسید هیتال کین مرد کیست کزین سان سواری به گیتی نزیست ندانیم گفتند کین نامدار که باشد که آمد درین کارزار کزین روی آمد مران زرد پوش به نزدیک نصوح آمد بجوش چو از کین به نزدیک نصوح شد تو گفتی یکی دیک در جوش شد به نصوح گفت ای ستمکاره مرد هم اکنون […]

شهریار نامه – بخش بیست و هفتم – صف کشیدن ارژنگ شاه بر هیتال شاه گوید

کزین روی ارژنگ آمد به پیش وزین روی هیتال با فیل خویش دو لشکر برابر دگر صف زدند غو پیل بر شد به چرخ بلند جهانرا تو گفتی سیاهی گرفت سیاهی بر مه به ماهی گرفت به پیش سپه پیلبانان شدند بکردند حصنی ز پیلان بلند ز نعل ستوران زمین گشت چاک شد انباشته چشمه […]

شهریار نامه – بخش بیست و ششم – بند پاره کردن شهریار در بارگاه هیتال شاه گوید

سپهبد چو آن دید آمد بخشم برو بر بگرداند از کینه چشم بزد دست و غرید چون پیل مست غل و بند و زنجیر در هم شکست سر مرد دژخیم از تن بکند بدان نامور بارگاهش فکند بزد دست و برداشت کرسی عاج بشد تازیان تابر تخت ساج چو هیتال دید از برتخت آن تن […]

شهریار نامه – بخش بیست و پنجم – آمدن ارژنگ شاه با سپاه بر سر هیتال شاه گوید

سپاهی که از زر توانگر بود بدست از پی کینه اش سر بود سرهفته بنواخت شیر نای و کوس شد از گرد لشکر جهان آبنوس دگر ره بسوی سراندیب شد چو سیلی که از کوه در شیب شد کزین آگهی شد به هیتال شاه که ارژنگ آورد دیگر سپاه سپاهی که باشد برون از شمار […]

شهریار نامه – بخش بیست و چهارم – نامه نوشتن ارژنگ شاه به زنگبار و یاری خواستن گوید

وزین رو چه (آن دید) ارژنگ شاه نمانده کلاه و شکسته سپاه فرستاد زی خسرو زنگبار یکی نامه از خون دیده نگار که ای شاه ما را به فریاد رس که در آتش افتاده ام همچو خس شکستی چنین آمد از کین مرا بماندم کنون در دم اژدها بیاری اگر شاه آید برم بگردون گردان […]

شهریار نامه – بخش بیست و سوم – رزم کردن ارژنگ شاه با هیتال شاه و شکست خوردن ارژنگ شاه گوید

بگاهی که سرزد خور از کوه روس برآمد ز درگاه آوای کوس دو لشکر ز کین صف کشیدند باز جهان شد پر از ناله رزم ساز تو گفتی ز بس ناله نای کوس رخ ماه ماننده شد سندروس ز بس بر فلک بانگ فریاد شد نفیر سرافیل بر باد شد دو لشکر بدینگونه صف بر […]

شهریار نامه – بخش بیست و دوم – بند افتادن شهریار در زندان سراندیب گوید

بعاس آن زمان گفت هیتال شاه که برکش همین شب مر او را به راه به سوی سراندیب بر بند کن دل از بند او شاد خورسند کن سراندیب را خود کمیندار باش شب و روز هشیار و بیدار باش فکندند یل را به پشت نوند ببردند آن گاه در زیر بند به سوی سراندیب […]
عنوان ۸ از ۴۱« اولین...«۶۷۸۹۱۰ » ۲۰۳۰۴۰...آخر »