دسته: منظومه های حماسی

کوش نامه – بخش هشتاد و نه – دیدار آتبین و طیهور

ز دریا چو بر خشک شد شهریار سراسر سپه دید دریا کنار دو فرزند طیهور با آن سپاه پیاده شد و آفرین با سپاه گرفتند مر یکدگر را کنار نشستند بر باره ی راهوار چو شه را ز دربند بگذاشتند ز شادی همه نعره برداشتند به یک روز بر سر کشیدند راه ز دشواری راه […]

کوش نامه – بخش هشتاد و هشت – پیام طیهور به آتبین

چو آگه شد از نامه ی آتبین تو گفتی ببسته ست پایش زمین دو دیده به لؤلؤ بیاگند پُر کنارش شد از دیدگان پر ز دُر همی گفت لبها پر از باد سر که با نیکمردان زمانه چه کرد! دریغا که آن پاکدینان پیش گذشتند و پیدا شد این زشت کیش! ز گیتی بریده شد […]

کوش نامه – بخش هشتاد و هفت – بازگشت شاه چین و رفتن آتبین به نزد طیهور

بدانست سالار چین کان سخُن چنان است کافگند آن مرد بُن بفرمود تا برنهادند بار سوی چین کشیدند از مرغزار شد از رفتنش آتبین شادمان تو گفتی سرآمد مر او را غمان فرستاد لختی سواران ز پس بجستند بیشه، ندیدند کس بر آن کوه یک هفته کرد او درنگ نیامد دلش سیر از آن خاره […]

کوش نامه – بخش هشتاد و شش – رای زدن به مرد با شاه چین

یکی روز به مرد دستور گفت که با جان شاه آفرین باد جفت بدین جای بی کار بودن چه سود که بود آن که با کوه رزم آزمود گر از بیم، دشمن نیاید به زیر تو را دل نیاید از این بیشه سیر ز دشمن زمین کردی امروز پاک بر آن کوه گردد ز سرما […]

کوش نامه – بخش هشتاد و پنجم – نامه ی بهک شاه ماچین به نزدیک آتبین و پاسخ وی

بفرمود تا پیشش آمد دبیر جوانی خردپرور تیزویر یکی پاسخ نامه فرمود شاه به نام خداوند خورشید و ماه شب تیره از ماه روشن کند زمین را ز خورشید جوشن کند بهار آرد از مغز سرما برون جهانی بیاراید از کاف و نون رسید و بدانستم این داستان که گفتی تو ای مایه ی راستان […]

کوش نامه – بخش هشتاد و چهارم – نامه ی آتبین به نزدیک بهک، شاه ماچین

دبیر خردمند را پیش خواند وز این در سخنها فراوان براند به ماچین یکی نامه فرمود شاه به پیش بهک خسرو نیکخواه به نام خداوند پروردگار توانا و روزی ده و کردگار کند هرچه خواهد که هستش توان جهان پیر دارد گه و گه جوان ز تیره شب، آرد پدیدار روز جهان را پس از […]

کوش نامه – بخش هشتاد و سوم – پرسش آتبین از کاروانیان درباره ی ماچین

یکی روز، بس کاروانی شگرف ز ماچین گذر کرد بر کوه ژرف سوی آتبین بردشان مرد راه ز بازارگانان بپرسید شاه کز ایدر به ماچین چه راه است و چند چگونه؟ چه نام است شاه بلند؟ بر این چارپایان چه دارید بار چه مایه دهد سودتان روزگار چنین داد گوینده پاسخ به شاه کز ایدر […]

کوش نامه – بخش هشتاد و دوم – جنگ در کوه و پیروزی آتبین

چو هور از بر کوه زیور نهاد سپاهی سوی کوهیان سر نهاد زمین آسمانگون ز پولاد تیغ ز گرد سپه بر سر کوه میغ خروش پیاده رسیده به ماه رخِ شید تیره ز خاک سیاه سپه چون سوی کوهپایه رسید از ایرانیان هیچ کس را ندید چو آتش برون زد ز لشکر سمند همی تاخت […]

کوش نامه – بخش هشتاد و یکم – آمدن سپاه از چین و تدبیر آتبین

ستاره چو گشت از هوا ناپدید سپیده ز سیماب لشکر کشید خروش آمد از دیده ی کوهسار که شاها، سپه را تباه است کار که از چین سپاهی پیاده رسید که شد بیشه از تیغشان ناپدید بپرسید خسرو از آن دیده بان که برخیر چندین چه رانی زبان نگه کن که چونند و چندند مرد […]

کوش نامه – بخش هشتادم – گریختن کوش

گریزان شد از بیم جان زی سپاه همی تاخت او تا برِ اسب شاه سپاهش دگر باره بشتافتند مر او را چنان خسته دریافتند بر اسبش نشاندند بردند تیز چنان لشکری زآتبین در گریز ببستند پس خستگیهاش سخت بدو هر کسی گفت کای نیکبخت ز تو کار دشمن به جایی رسید که گر مرغ گردد […]

کوش نامه – بخش هفتاد و نهم – جنگ آتبین و کوش و پیروزی آتبین

بگفت این و شد تا به نزدیک کوش بر او حمله آورد چون شیر زوش چنان هردوان بر هم آویختند کز اسبان همی خون و خوی ریختند گهی این برآن و گهی آن بر این گهی آن به تندی، گهی این به کین نهیب از چنان زخم دو کینه ور گهی بر سر آمد گهی […]

کوش نامه – بخش هفتاد و هشتم – آهنگ جنگ

بدو آتبین گفت دادی تو داد از این بیش گفتار دیگر مباد سپه باز گردان تو ایدر بپای که با تو بکوشم به زور خدای بفرمود تا بازپس شد سپاه سوی لشکر خویشتن رفت شاه بپوشید خفتان و ساز نبرد دل لشکر از رنج او شد بدرد سپاه از عنانش برآویختند خروش از دل و […]

کوش نامه – بخش هفتاد و هفتم – پاسخ کوش

بدین سان که داری دلی گشته ریش یکی تیر کرد او برون را بپیش زمانی بگردیم و بازی کنیم بدین دشتِ کین اسب تازی کنیم ببینیم تا چون برآید نبرد زمانه کرا اندر آرد به گرد اگر تو کِشی کین فرزند خویش وگر من کنم جان بدخواه ریش شود کار یکرویه زین کارزار اگر تو […]

کوش نامه – بخش هفتاد و ششم – پاسخ آتبین

بدو آتبین گفت کای تند مرد زبان تو مغز مرا بنده کرد بدان گه که بابت بیفگند خوار به بیشه درون زار و بیچاره وار اگر من تو را اندر آن تیره خاک رها کردمی، گشته بودی هلاک نه امروز بودی تو او را پسر نه باب تو را نیز نام پدر تو نیواسب را […]

کوش نامه – بخش هفتاد و پنجم – پاسخ کوش به آتبین

بدو گفت کوش ای سبک مایه مرد به گرد در پادشاهی مگرد تو تا من نبودم چو روباه لنگ نبودت شب و روز جایی درنگ همه روز با بیم بگذاشتی شب از جای دوشینه برداشتی نبودت خورش سال و مه جز شکار خور و خواب در بیشه و کوهسار چه بود ار مرا نیز کردی […]

کوش نامه – بخش هفتاد و چهارم – جواب دادن آتبین کوش را و تمثیل نهنگ

بدو گفت کای دیو چهره به رنگ نداری مگر داستان نهنگ؟ نهنگی ز دریا بیفتاد و رفت مر او را یکی ساروان برگرفت ز سرما شده خشک و بسته دو لب گذشته بر او ماه دی، روز و شب بر اشتر نهاد و بپوشید گرم خورش داد و گفتارها گفت نرم همی بود تا پیش […]

کوش نامه – بخش هفتاد و سوم – کوش در برابر آتبین

سر ماه چون ماهِ نو شد پدید همه دامن کوه لشکر کشید بیاورد کوش از یلان شش هزار دلیران و گردان خنجر گزار همی گشت بر کوه تا چون کند که بر آتبین بر شبیخون کند به کابل زناگه به کنده رسید چو دید آن شگفتی دلش برپرید ز کردار شاه آتبین خیره ماند بزد […]

کوش نامه – بخش هفتاد و دوم – آماده شدن آتبین برای جنگ با کوش

همان گه بفرمود تا زآن گروه تنی صد شدند از بر تیغ کوه همی راه دشمن نگهداشتند خروش از بر چرخ بگذاشتند همان شب یکی کنده فرمود شاه کشیدند بیل و تبرها به راه بر آن ره یکی کنده کردند ژرف درازا و بالا و پهنا شگرف بنه بر سر کُه کشیدند نیز جز از […]

کوش نامه – بخش هفتاد و یکم – آگاه شدن آتبین از اندیشه ی کوش

از ایرانیان کودکی نیکدل که خورشید گشتی ز رویش خجل که با کودکان دگر، آتبین ببخشیده بُد کوش را پیش از این از آن کودکی بود پیشش بپای شنید آن همه بند و نیرنگ و رای چنان دشمنی بر دلش کرد جوش که یکسر رمید از دلش مهرِ کوش ز خویشان بپرسید آن پیش بین […]

کوش نامه – بخش هفتادم – گفتگوی پدر و پسر در بزم

همان شب یکی بزمگه ساخت کوش برآمد خروشیدن نای و نوش به روی پسر جام می کرد یاد به دیدار و رویش همی گشت شاد اگر چند فرزند را روی زشت به چشم پدر روی او چون بهشت چو سرمست گشتند گُردان ز می به فرزند گفت ای گو نیک پی چه نیرنگ سازیم با […]

کوش نامه – بخش شصت و نهم – نامه ی شاه چین به ضحاک در کشتن پسر آتبین

همان گه نویسنده را پیش خواند وزاین داستان چند با او براند چو بر پرنیان بر گذر کرد نی یکی مژده را شادی افگند پی که شاه جهان تا جهان شاه باد از او دست بدخواه کوتاه باد کمرگاه او سخت باد و تنش همه ساله پیروز بر دشمنش بدان، شهریارا، که این روزگار شگفتی […]

کوش نامه – بخش شصت و هشتم – دیدار کوش با پدر

ز ره چون یکی میل ببرید بیش سپاه پدرش اندر آمد به پیش پیاده شدش پیش، به مرد زود مر او را فروان ستایش نمود زمین را ببوسید پیشش سپاه همی کرد هرکس به رویش نگاه به به مرد داد آن سرِ ارجمند بدان تا فرستد به شاه بلند چنین گفت کاین آن گرامی سراست […]

کوش نامه – بخش شصت و هفتم – کشته شدن پسر آتبین به دست کوش

چو از کارش آگاه شد آتبین بفرمود تا برنهادند زین به اسب اندر آمد برآمد ز جای شمالی شد از زیر او بادپای چو نزدیک کوش آمد آواز داد که ای بدکنش بدرگ دیوزاد چه بودت بهانه چه بر من نهی کز این سان همی سر به دشمن نهی چه آمد به روی تو از […]

کوش نامه – بخش شصت و ششم – پیوستن کوش به سپاه پدر

دل مرد دستور از او گشت شاد برون آمد او، سر سوی ره نهاد چنان لشکری برد با خود گزین که خسته شد از نعل اسبان زمین برآمد به جای نشان با سپاه عنان را بپیچید و برتافت راه سپه را به کوه اندرون جای کرد یکی شمع بر نیزه بر پای کرد تو گفتی […]

کوش نامه – بخش شصت و پنجم – در لشکرگاه ایرانیان و چینیان

از آوردگه کوش چون گشت باز سوی آتبین رفت و بردش نماز بدو آتبین زود بر پای خاست بر آورد و بنشاند بر دست راست بدو گفت کامروز با چینیان چه کردی تو ای زنده پیل دمان چنین پاسخ آورد کآن شیر مرد که با من برابر همی رزم کرد دگر باره آمد به آوردگاه […]

کوش نامه – بخش شصت و چهارم – پاسخ کوش درباره ی پیوستن به شاه چین

سخنهای شیرین و امید بخت جوان را یکایک فرو بست سخت به دستور شاه آن زمان گفت کوش که بر من کنون راز خسرو مپوش نباشم من ایمن ز پاداش شاه که بر دست من شد برادر تباه بترسم کز آن کُشته یاد آیدش روان من از خشم باد آیدش دلش را کشد دیو وارون […]

کوش نامه – بخش شصت و سوم – خواندن شاه چین کوش پیل دندان را به نزد خویش

بیا تا برآیی هم اکنون به تخت چنانچون بود مرد فرخنده بخت پدر شاه چین و برادر پدر شهنشاه روی زمین سربسر تو همچون دد و دام در مرغزار خورش کرده همواره خون شکار به پیش کسی کرده خود را بپای که نپسندد از تو بدان سر، خدای که آن بدگهر، شاه را دشمن است […]

کوش نامه – بخش شصت و دوم – آگاه شدن کوش پیل دندان از نسب خویش

ز گفتار او گشت به مردشاد فرود آمد از اسب مانند باد فراوان ببوسید پیشش زمین چنین گفت کای شاه ایران و چین تو فرزند شاهی و ما کهتریم زمین جز به فرمان تو نسپریم ز راز تو آگه نبودیم کس پدر بودت آگاه و یزدان و بس چو دی با تو آن تنگدل شهریار […]

کوش نامه – بخش شصت و یکم – گفتگوی فرستاده ی شاه چین با کوش

چو دستور، گفتار خسرو شنید برآمد ز جای، آفرین گسترید چنین گفت کز دانش ورای شاه چنین زیبد و جز چنین نیست راه شگفتی یکی داستان بینم این کجا چرخ رانده ست بر شاه چین کنون من به فرّ جهانجوی شاه مرا او را بیارم بدین بارگاه بزرگان و دستور گشتند شاد بر او هر […]

کوش نامه – بخش شصتم – پژوهش شاه چین برای شناسایی فرزند

یکی نامور خواهم از انجمن که او را دهم جوشن و اسب من زبان پارسی دارد و پهلوی ندارد سر تندی و بدخوی شود پیش او از میان سپاه بخواهد مر او را به آوردگاه درنگ آورد چون به پیش آیدش به گفتار شیرین چو خویش آیدش مدارا کند پس بخواهد نشان چو دارد نشان […]
عنوان ۲۶ از ۴۱« اولین...۱۰۲۰«۲۴۲۵۲۶۲۷۲۸ » ۳۰۴۰...آخر »