دسته: منظومه های حماسی

سام نامه – بخش پنجاه و یکم – باز آمدن به سر داستان قلواد و قلوش

ولی نغمه‌ساز گلستان راز نوا زین نشان کرد در پرده ساز که چون سام فرخ‌پی نامور ز خاور به چین شد نهان ره‌سپر که چون صبح نام آوران سپاه ندیدند شه را بر افراز گاه بگشتند بسیار در کوه و دشت نشان و پی شاه پیدا نگشت بگشتند قلواد و قلوش بسی نمی‌گفت راز نهانی […]

سام نامه – بخش پنجاهم – آگاه شدن فغفور (از) ملاقات سام با پری‌دخت و بند کردن سام را

گرفتند او را هم اندر زمان کشیدند در زیر بند گران جهان سوز ترکان پرچین کمند به مستی گرفتند و کردند بند یکی قلعه‌ای بود کز محکمی به کیوان رساندی سر از خرمی یکی کوتوال اندر آن جا مدام مر او را نهنگ جهان سوز نام در آن قلعه‌اش آشیان ساختند به چاهی گرانش درانداختند […]

سام نامه – بخش چهل و نهم – آمدن فغفور به نزد پری‌دخت

عنان بر در طوبی آباد زد ز دو چشم خود باغ را آب زد ببوسید خاک سراپرده را به لب برنهاد آب افسرده را یکی از مقیمان آن بارگاه فرو گفت در گوش فغفور شاه از آن رفتن سام در بوستان دگر قتل چوبک زن و پاسبان ولیکن بگفت این که شب تا سحر بخورد […]

سام نامه – بخش چهل و هشتم – غزل خواندن پری‌دخت

همان دم پری‌دخت فغفور چین به زاری و افغان غزل گفت بین که آیا مه مهربانم کجاست دل‌آرام و آرام جانم کجاست کجا سام نیرم شه نیم‌روز که امشب شبم را کند همچو روز کجا آن جهان دید? شیر مرد که از ژند جادو برآورده گرد چه بودی که این لحظه اینجا بدی فروزنده مجلس […]

سام نامه – بخش چهل و هفتم – غزل خواندن سام بر در حرم‌سرای پری‌دخت

نگارا سمن عارضا دلبرا بتا ماه‌رویا پری پیکرا جمال تو شمعست و پروانه دل هوای تو گنج است و ویرانه دل ندیدم چو پسته دهان تو هیچ نبستم طمع در میان تو هیچ دهان تو همچون میان نیست هست وگر زان که گوئی چنان نیست هست وگر صبح دعوی کند صادقست که بر مهر رویت […]

سام نامه – بخش چهل و ششم – رفتن سام به باغ و چگونگی آن با پری‌دخت

ره طوبی آباد دختر گرفت دل از شاه نخجیرگه بر گرفت بهر لاله‌زاری که در می‌رسید ز دل بوی خون جگر می‌شنید به هر چشمه‌ساری که درمی‌گذشت بسا کآب چشمش ز سر درگذشت به هر کوه کو کوه‌پیکر براند بر آن کوه از دیده گوهر فشاند هر آن لاله کو را ورق برگشاد ببوسید و […]

سام نامه – بخش چهل و پنجم – رفتن سام با فغفور به شکار

روان سام برخاست گفتش رواست که فرمان فغفور ما را هواست به چرمه درآمد چو سلطان شرق به ایوان شه روی بنهاد برق که ناگه ز هر سو برآمد خروش ز خوبان چین شهر آمد به جوش ز هر سو شتابان پری پیکری ز هر گوشه تابان قمرمنظری برون آمدند از حرم دختران چو از […]

سام نامه – بخش چهل و چهارم – خطاب کردن سام با شمع و رای زدن

نهاده یکی شمع سوزنده پیش سرافکنده چون شمع در پای خویش شب تار و امیدش از روز نه بجز شمع هیچش دل‌افروز نه چو پروانه می‌سوخت در پای شمع ز سوزندگی رفته هم‌پای شمع ز بس کز دل خسته آتش فروخت برو شمع سوزنده را دل بسوخت چگویم که آن لحظه چون می‌گریست غمش گفت […]

سام نامه – بخش چهل و سوم – دیدن پری‌دخت، سام را در پس پرده و بیتاب شدن

برفتند باری چو کبک از دره زدند از حرم خیمه بر پنجره بدیدند بزمی چو خلد برین پر از ماه‌رویان ماچین و چین خروشنده بد سام چون پیل مست برون رفته از دست و ساغر به دست پر مشک بر ارغوان ریخته به موئی دو صد زنگی آویخته به گرد گل از سنبلش سلسله زده […]

سام نامه – بخش چهل و دوم – دیدن سام، پری‌دخت را و بیهوش شدن

زناگه پدید آمد از پیش طاق بتی چون مه از لاجوردی رواق بهشتی روان بخش طوبی خرام بهشتی مثال قیامت قیام قصب‌پوش ماهی به طلعت چو روز قصب بسته بر ماه گیتی‌فروز نموداری از خلد عنبرسرشت به رفتار طاووس باغ بهشت چمان چون خرامنده سرو چمن درخشان چو رخشان سهیل یمن رخش در شب تار، […]

سام نامه – بخش چهل و یکم – رفتن سام به دربار فغفور چین

به آئین و رسم فریدون و جم به ایوان فغفور برزد علم یکی بارگه دید سر بر سپهر درخشنده از روشنی همچو مهر سراپرده برکشیده به ماه زده تخت فغفور در پیش‌گاه ستاده شه خُلخی تاج‌ور یکی تیره ره از برش دورتر چو جیپال و قیصر دوصد بنده‌اش به هر جا ز حیرت سرافکنده‌اش جهان […]

سام نامه – بخش چهلم – تعریف کردن پری‌نوش از سام در نزد پریدخت

خورش کمترین گوهری بر کمر مهش کمترین کوکبی بر سپر ارم نقشی از صحبت بزم او قیامت نموداری از رزم او نسب دارد از گرد گرشاسب چیر حسب دارد افزون‌تر از نره‌ شیر هنوزش نیامد ز شکر نبات ندادندش از مشک دفتر برات هنوزش ز گل بر دل لاله داغ هنوزش چمن خالی از پر […]

سام نامه – بخش سی و نهم – رسیدن پری‌دخت (و پری‌نوش به هم) و ملاقات کردن یکدیگر

تذروی برون جسته از چنگ زاغ به پرواز شد باز بر طرف باغ گوزنی درافتاده از تیغ کوه شده از کف ژنده پیلی ستوه بدان سایه افکنده پران همای دگر بر سرآورده شد باز جای پریزاده خفته در گلشنی زبون گشته در دست اهریمنی قضا را درآمد یکی تیز باد ز چنگال آن اهرمن درفتاد […]

سام نامه – بخش سی و هشتم – کشته شدن مکوکال دیو بر دست سام نریمان

بشد کشته آنجا مکوکال دیو که بد چین و ماچین از آن پرغریو دو صد دیو کردند آنجا نظر مکوکال دیدند بر ره گذر فتاده در آنجا به خون و به خاک تن او ز خنجر شده چاک‌چاک از آن ترس در لحظه بگریختند به دام بلا درنیاویختند بغلطید سام آن زمان بر زمین بنالید […]

سام نامه – بخش سی و هفتم – چگونگی احوال سام با مکوکال دیو

سراینده دهقان مُوبد نژاد ز سام نریمان چنین کرد یاد که چون ژند جادو چنان کشته شد ورا دولت و بخت برگشته شد یکی دیو بد پر ز شور و غریو کجا نام او بد مکوکال دیو نژند بداختر برادر بد او ز چرخ فلک نیز بدتر بد او یکی دیو عادی به دو پیل‌تن […]

سام نامه – بخش سی و ششم – کشته شدن ژند جادو به دست سام

وز آن جا به گنجینه دژ کرد روی بر آهنگ جادو شده جنگ‌جوی سر شهریاران کشورگشای که بد سام آن گرد فرخنده رای خروشنده چون ابر بر پشت کوه شده کوه از بیم او بر ستوه چو خورشید درمانی از سندروس زده موج بر گنبد آبنوس علم‌های زرین پرچم سیاه ز ماهی علم برکشیده به […]

سام نامه – بخش سی و پنجم – درخواب دیدن سام، پری‌دخت را

همان لحظه چون سام مشکین نقاب فرو رفته یک لحظه چشمش به خواب خوشا طلعت دوست دیدن به خواب ولی کس نبیند به شب آفتاب خوشا با خیال سر زلف یار رسن بازی دل به شب‌های تار خوشا با گل سنبل دل‌فروز شب تیره در خواب بردن به روز به شب چشم عاشق نبیند به […]

سام نامه – بخش سی و چهارم – دیدن سام، قلوش را

بدو گفت کای رشک سرو سهی فروزان ز تو فر شاهنشهی بگو کز کجائی و نام تو چیست درین مرز فرخنده کام تو چیست زمین را ببوسید فرخ سوار پس آنگه چنین گفت کای شهریار جوانی غریبم ز ایران زمین همی روی دارم به ماچین و چین امیدم ز هر گوشه‌ای توشه‌ای نصیبم ز هر […]

سام نامه – بخش سی و سوم – رفتن سام به شکار و دیدن قلوش را

روان سام نیرم به عزم شکار به گلگون برآمد چو ابر بهار کجا در رکابش پلنگ افکنان چو سلطان سیاره خنجرزنان کمرکش بتان قیامت قیام کمربسته بر سرو طوبی خرام چو آهوی مستان همه شیرگیر ز ابرو کمان کرده وز غمزده تیر سمند سواران دریاگذار شتابان به صحرا چو باد بهار تک انداز ترکان نخجیر […]

سام نامه – بخش سی و دوم – چگونگی احوال عالم افروز پری با سام نریمان

چو دید آنکه با دختری خوب روی سخن گفت و پر رشک گردید ازوی ز افسون‌گری سام را در ربود به روی هوا رفت مانند دود بر مرغزاریش آورد باز وز آن پس درآمد به سوز و گداز که ای نامور کام من کن روا ممان تا ز هجران شوم بینوا ز عشق ار چه […]

سام نامه – بخش سی و یکم – دیدن سام، قلواد و رفتن از عقب او

بدین سان چو پاسی ز شب درگذشت ز خون دل آتش ز سر درگذشت نظر کرد آزاده قلواد را یلی راستی سرو آزاد را نشسته ندید اندر آن بارگاه برآورده بر چرخ گردنده آه که آیا کجا رفت و حالش چه بود چه پیش آمد و در خیالش چه بود ملالش گر از باده بگرفته […]

سام نامه – بخش سی ام – اندر پادشاهی سام در خاور زمین

سران سپاهش پذیره شدند ز دیدار او جمله خیره شدند بسر بر نهادند تاج زرش فشاندند لعل و گهر بر سرش درفش کیانی برافراختند به هر جا ز زر قبه‌ها ساختند همه رخ نهادند بر خاک راه پیاده روان تا بر اسب شاه تبیره زنان طبل بنواختند غو کوس در عالم انداختند همه ملک خاور […]

سام نامه – بخش بیست و نهم – کشتن سام نریمان، اژدها را

بگفت و روان کرد از دیده آب گرفت آن کمرگاه جنگی غراب بپوشید خفتان جهان‌پهلوان درافکند بر اسب بر گستوان سوی بیشه شد همچو شیر ژیان پناهید بر داور داوران یکی نعره زد همچو رعد بهار که شد آب از نعره‌اش کوهسار چو آواز آن شیر پرخاشخر شنید آن دد بدرگ بدگهر بجنبید از جا […]

سام نامه – بخش بیست و هشتم – کشته شدن سمندان به دست سام و رها شدن قلواد

برش رفت و زد بر سرش ناگهان که از وی به یک ره بپرید جان به پا اندر آمد به ناگه سرش خور ماهیان شد همه پیکرش جهان پهلوان چون بپرداخت زو برآمد بر آن زنگیان‌ های و هو سراسر به سام اندر آویختند چو چیره نگشتند بگریختند جهانجو سوی بیشه چون باد شد چو […]

سام نامه – بخش بیست و هفتم – گفتار اندر خواب دیدن سام، فریدون را

درین گفت سام و سری پُر ز خواب به خواب اندرون دید کز روی آب فریدون فرخ پدیدار گشت بیامد بر سام نیرم گذشت بخندید و گفت ای گرانمایه سام زانده مکن روز خود را چو شام چو تنهائی و خسته بودی به جنگ همان نیز ماندی به زندان تنگ نبینی به خودکامی‌ای نامدار تو […]

سام نامه – بخش بیست و ششم – رسیدن سام به کنار دریا و رزم او با زنگیان

قضا را که قلواد در پیش بود ز موئیدن سام دل ریش بود به نزدیک دریا چو اندر رسید چهل زنگی دیوکردار دید یکی کاروان دید بربسته دست تنانشان به خاک اندر افگنده است یکی زنگی آدمی‌خوار بود که در روز روشن شب تار بود برو بازوی و یال و گردن سطبر به نیروی پیل […]

سام نامه – بخش بیست و پنجم – رفتن سام نریمان با قلواد به راه شهر چین

جدا شد ازیشان یل صف پناه برآمد به یک ره خروش از سپاه یکی گرد بر سام همزاد بود که نامش گرانمایه قلواد بود ز یک دایه با یکدگر خورده شیر به میدان به هم کرده آهنگ تیر سراندر پی سام فرخ نهاد به سوی ختا همرهش رو نهاد کسی‌شان بجز سایه همراه نه کسی‌شان […]

سام نامه – بخش بیست و چهارم – در جواب گفتن لشکر سام را

چو آگه نه اید از دل ریش من مرانید ازین سان سخن پیش من مرا نقش دیوار دانید و بس که ناید به چشمم کنون نقش کس مه عالم آرا به طلعت نکوست ولی جان ندارد بر نقش دوست دلم را نباشد جز او دلپذیر که از جان گریز است زو ناگزیر دلم فتنه آن […]

سام نامه – بخش بیست و سوم – سخن گفتن لشکر با سام نریمان

زبان برگشودند کای نامدار عنان دل خویش را گوش دار چرا خویش را در جنون افکنی دل خسته در بحر خون افکنی مده دل به نقشی که باشد خیال که ممکن نباشد به نقش اتصال ترا جادو از ره برون می‌برد به مکرت به دام جنون می‌برد یقین است کان صورت بانوئی خیالست نیرنگ از […]

سام نامه – بخش بیست و دوم – برآمدن آفتاب و رسیدن لشکر پیش سام

چو خورشید سر بر زد از کوهسار پدید آمد از دور جمعی سوار بدند از پی سام در جست‌وجوی ز هر سو نهاده برین دشت روی چو دیدند مر سام را دردناک فتادند از اسب بر روی خاک که آیا کجائی و حال تو چیست پریشان چرائی و دردت ز کیست جهان‌پهلوان حال خود بازگفت […]
عنوان ۱۵ از ۴۱« اولین...۱۰«۱۳۱۴۱۵۱۶۱۷ » ۲۰۳۰۴۰...آخر »