دسته: منظومه های حماسی

برزونامه کهن – بخش هجدهم – گرفتار شدن پهلوانان ایران به مکر سوسن مطرب

وزین روی گردان ایران تمام رسیدند نزدیک ایوان سام به خوردن نهادند سر روز و شب نیاسود از خنده شان هیچ لب نبد کارشان جز می و خفت و خورد کس اندیشه مکر سوسن نکرد سر پهلوانان ز می گشت شاد به شادی جهاندار کردند یاد همی کس ندانست شب را ز روز همه نامداران […]

برزونامه کهن – بخش هفدهم – آمدن سوسن جادو به ایران به گرفتن پهلوانان

زنی بود رامشگر آن جایگاه چنین گفت در انجمن پیش شاه ز یک تن فزونی چه آید کنون چرا دیده کردی چو دریای خون نگردد ز یک قطره کم رود نیل چه سنجد همی پشه بر پشت پیل تو را این همه ناله از یک تن است همانا نه از روی وز آهن است کنون […]

برزونامه کهن – بخش شانزدهم – آشنایی دادن شهرو میان رستم و برزوی

نگه کرد شهرو چو آن را بدید خروشی چو شیر ژیان بر کشید بیامد دوان تا به آوردگاه چنین گفت با رستم کینه خواه که ای نامور پهلوان جهان سر افرازتر کس میان مهان تو را شرم ناید ز دیان پاک که چونین جوانی برین تیره خاک به زاری برآری روان از تنش ز خون […]

برزونامه کهن – بخش پانزدهم – آمدن بیژن و آوردن برزوی رستم زال را قسمت چهارم

بر آید به زاری روان از تنت نه آگه ازین راز پیراهنت نداند کسی در جهان راز تو بر آورده گردد نهان نام تو چو برزو ز رویین گرد این شنید به ژرفی پس و پشت او بنگرید به دل گفت آری روا باشد این ندانم چه آید به ما بر ازین کرا نایدش زندگانی […]

برزونامه کهن – بخش چهاردهم – آمدن بیژن و آوردن برزوی رستم زال را قسمت سوم

چو بشنید برزوی آواز اوی بدو گفت کای پهلو کینه جوی تو را با زنان چیست این گفت و گوی به میدان چاره درافکنده گوی حدیث زنان سخت ناخوش بود نه آیین مردان سرکش بود به نزدیک من آمدی تا زنان سخن گوی همی با زنان همانا که به گشت دستت ز درد که یار […]

برزونامه کهن – بخش سیزدهم – آمدن بیژن و آوردن برزوی رستم زال را قسمت دوم

چنین گفت برزوی آن گه بدوی که ای نامور دلبر خوب روی چگونه ست آن زن به دیدار و موی چه می جوید امشب در ایوان اوی چو رامشگر آن درد برزوی دید به چربی پس آن گه سخن گسترید بدو گفت کای شاه آزادگان چنین گفت بهرام بازارگان که بازارگان است این شهره زن […]

برزونامه کهن – بخش دوازدهم – آمدن بیژن و آوردن برزوی رستم زال را قسمت اول

وز این سوی بیژن چو باد دمان بیامد بر رستم پهلوان بیاورد برزوی را بسته دست به نزدیک رستم بیفکند پست همه رفته در پیش رستم بگفت رخ نامور همچو گل بر شکفت چنین گفت با بیژن نامور زواره فرامرز پرخاشخر همی شاه ترکان گرفته ست راه بر این نامداران ایران سپاه همانا سر آرد […]

برزونامه کهن – بخش یازدهم – لشکر کشیدن برزو به سوی ایران قسمت چهارم

چو بشنید ازو این سخن در نهان بدو گفت کای پهلوان جهان درین کار دل هیچ رنجه مدار که فردا چو با من کند کارزار بگردم به آورد با او چنان که گردد دل پهلوان شادمان برش را بدوزم به پیکان تیر بر خسرو آرم مر او را اسیر به خم کمندش به خاک افکنم […]

برزونامه کهن – بخش دهم – لشکر کشیدن برزو به سوی ایران قسمت سوم

چو خسرو ز برزوی گرد این شنید بدان نامداران همی بنگرید به گودرز گفتش که این مرد کیست؟ ز گردان توران ورا نام چیست؟ سواران توران بدیدم بسی ازین سان ز گردان ندیدم کسی نژادش کدام است و شهرش کدام؟ از آن نامداران ورا چیست نام؟ چو خسرو چنین گفت طوس سوار بدو گفت کای […]

برزونامه کهن – بخش نهم – لشکر کشیدن برزو به سوی ایران قسمت دوم

چو رستم مر آن هر دو تن را بدید زغم روی او گشت چون شنبلید به گستهم گفت ای دلارای مرد نگه کن که گردونت گردان چه کرد هم از بهر نام و هم از بهر کین ز ترکان بپرداز روی زمین پس من نگه دار و هشیار باش دلیر و دلارای و بیدار باش […]

برزونامه کهن – بخش هشتم – لشکر کشیدن برزو به سوی ایران قسمت اول

سپیده چو پیدا شد از چرخ پیر چو سیماب شد روی دریای قیر تبیره برآمد ز درگاه شاه به سر برنهادند گردان کلاه چو برزوی از خواب سر برکشید خروشیدن بوق رویین شنید بپوشید جامه برآمد بر اسب بیامد به کردار آذر گشسب چو آمد به درگاه افراسیاب جهان دید مانند دریای آب سپه بود […]

برزونامه کهن – بخش هفتم – آموختن برزوی رزم از دلیران افراسیاب

بگفت این و آمد به نزدیک شاه بدو گفت کای شاه توران سپاه گزین کن دلیران توران زمین که در دشت آورد جویند کین عنان پیچ(و) گرد افکن و نیزه دار به بازو قوی و به تن نامدار بدان تا مرا ساز آیین جنگ سپر داشتن پیش تیر خدنگ بگویند با من به کین و […]

برزونامه کهن – بخش ششم – آمدن گرسیوز و بردن برزو پیش افراسیاب

و زان پس به گرسیوز آواز داد کز ایدر بران باره بر سان باد به نرمی بیاور به نزد منش به چربی به دام آورم گردنش مگردان به تندی زبان را بدوی نباید که رنج آیدت زو به روی سپهبد سبک کرد سویش عنان وزان موی بر تن شده چون سنان چو آمد به نزدیک […]

برزونامه کهن – بخش پنجم – رسیدن افراسیاب به شنگان

از آن پس که برگشت از آن رزمگاه که رستم برو کرد گیتی سیاه که از بهر بیژن به توران زمین چه آمد به روی سپهدار چین بدان راه بی ره سر اندر کشید گریزان ز رستم به شنگان رسید خود و نامداران پرخاشخر پر از درد جان و پر از کین جگر رسیدند نزدیکی […]

برزونامه کهن – بخش چهارم – زادن برزوی سهراب، پسر زاده رستم

ز شنگان چو سهراب آمد به در شده بود شهرو ازو بارور چو نه ماه بگذشت از آن روزگار درخت قضا رفته آورد بار به فرمان دیان جدا شد از وی دل افروز پوری چو خورشید روی برش چون بر شیر و چهرش چو خون سطبرش دو بازو چو ران هیون دل افروز مادر بد […]

برزونامه کهن – بخش سوم – آغاز داستان برزو

چنین خواندم از نامه باستان که بنوشته بودند از راستان که چون گشت سهراب از شیر سیر به مردی کمر بست گرد دلیر ز هم زادگان سر به پروین کشید چنو چشم مردم به مردی ندید به ده سالگی ساز میدان گرفت کمان و کمند دلیران گرفت چو شد بر دو هفته ورا سال راست […]

برزونامه کهن – بخش دوم – در حق خواجه صحابه

محمد رسولش به هر دو سرای که بگزیدش از خلق عالم خدای محمد که ایزد ورا برگزید ابا او بسی کرد گفت و شنید همی تا بود این جهان را بقا درود و ثنا باد بر مصطفی ابر آل و اصحاب و یاران او در احکام دین جان سپاران او

برزونامه کهن – بخش نخست – کتاب برزونامه

به نام خداوند کون و مکان خدای زمین( و) خدای زمان خداوند ما و نه مانند ما خداوند روزی ده رهنما خدایی که چرخ روان آفرید مکان (و) زمین و زمان آفرید خدایی که بر بندگان پادشاست خدایی که روزی ده رهنماست خداوند هست و خداوند نیست همه بندگانیم و ایزد یکی ست که او […]

شهریار نامه – بخش صد و بیست و سوم – کشته شدن شیر در نخجیر گاه بدست شهریار گوید

سپهبد چو آن دید بر کرد اسب برشیر آمد چو آذر گشسپ از آن تیز تک آهوی شیر گیر فرو جست آن گرد شمشیرگیر یکی حمله آورد برشیر نر چو دید آن چنان شیر پرخاشخور بزد بر زمین چنگ برخاست کرد چو ابر خروشان بدو حمله کرد بزد چنگ . . . . . .

شهریار نامه – بخش صد و بیست و دوم – رسیدن شهریار به دربند چین و رزم او با منقاش چین گوید

چه کشتیش آمد به دریای چین برون آمد از کشتی آن گرد کین بزد خیمه در پیش دریا کنار جهان جوی شیراوژن نامدار همه مرز چین برهم آمد ازین که آمد سپاهی به دربند چین چه بشنید خاقان یکی لشکری فرستاد در دم بکین داوری که گر رزم جویند رزم آورند مبادا که این بوم […]

شهریار نامه – بخش صد و بیست و یکم – زخم زدن ارهنگ بانو گشسپ را گوید

چو آمد بر او تیر بارید چیر نشد تیر بر گبر او جایگیر یکی خشت برداشت آن دیو زشت بزد بر بر ماه فرخنده خشت زره بر درید و به پستان رسید شکستی بدان سان بدستان رسید چه شد تالبش خسته ز آن حشت ماه به پیچید رخ رفت ز آوردگاه چه دید آن چنان […]

شهریار نامه – بخش صد و بیستم – فرستادن ارجاسپ گرگوی گرگین و ارده شیر و پاس پرهیزگار را روئین حصار گوید

چه شد ز آشیان فلک باز مهر غراب شب افروخت پر بر سپهر دو لشکر بکشتند از رزم گاه نشست از بر تخت ارجاسپ شاه بشد پیش ارهنگ و بوسید پای بدان گفت سالار توران خدای که شاد آمدی ای سر انجمن وگرنه جهان تیره بودی به من اسیران که آورده بود آن دلیر ز […]

شهریار نامه – بخش صد و نوزدهم – کشته شدن گرگوی و گرگین بدست ارهنگ و گرفتار شدن اردشیر بیژن گوید

چه ارجاسپ آن دید سرکرد بور سرافیل گفتی که دم زد بصور درآمد بناوردگه زود ترک چو آمد به نزد بره همچو گرگ به خورشید مینو برآویخت ترک به شد گرم بازار رزم سترک چو شد حمله بر پنج و شش ازدو روی دو لشکر بد ایستاده در گفتگوی سرانجام خورشید مینو چو شیر بغرید […]

شهریار نامه – بخش صد و هجدهم – پیدا شدن ابر تیره و بردن فرامرز گوید

که ناگاه ابری برآمد سیاه فرامرز را برد از آوردگاه یکی نعره برخواست از تیره ابر چنان چونکه از بیشه غرنده ببر چنان چونکه برخیزد از خاک دود مرآن ابر تیره هوا کرد زود هوا کرد ازدیده شد ناپدید خروش از دو لشکر بگردون رسید چه زال آن چنان دید بارید آب برآن نیزه چون […]

شهریار نامه – بخش صد و هفدهم – نامه فرستادن زال زر به نزدیک ارجاسپ گوید

چه خوابید در دخمه گودرز پیر برآمد خروش از یلان دلیر نزاد است گفتی مگر مادرش ندید است گیتی سر و افسرش فرستاد کس پیش ارجاسپ زال که ای ترک بد طینت و بدسکال چه بود آنکه کردی در این کینه گاه نبد شرمت از داور هور و ماه چرا کشتی این پیر فرتوده را […]

شهریار نامه – بخش صد و شانزدهم – دار زدن ارجاسپ گودرز پیر را گوید

دگرپور کشواد گودرز را مر آن پیر بارای و باارز را برآن تا سرانشان ببرم ز تن به خون پسر اندرین انجمن یلان را چنان بسته بر دار خوار بفرمود آن ترک شوریده کار که از تن سرانشان ببرند پست کازین پیر دید است توران شکست بدو گفت بیورد که ای شهریار سر بی گنه […]

شهریار نامه – بخش صد و پانزدهم – داستان جنگ لهراسپ با ارجاسپ گوید

دلارام را ماند اندر سراند بر دخت ارژنگ شاه بلند وز آن پس بابرو در انداخت چین سپه سوی چین برد گرد گزین ابا کوس و پیلان و سنج و درای برآمد خروشیدن کره نای کنون بشنو از زال گیتی گشای هم از رزم گردان رزم آزمای بدان گه که صف بست لهراسپ شاه ابا […]

شهریار نامه – بخش صد و چهاردهم – رسیدن نامه زال زر به شهریار و خشم کردن شهریار گوید

جهان دیده دهقان چنین کرد یاد که آن نامه زال پاکیزه زاد که زی فرامرز کردش روان شب تیره بر سوی هندوستان به راهی که آمد از آن شهریار برآن ره فرستاده را شد گذار کشن لشکری دید آن نامدار زده خیمه در پیش دریا گذار خیالش چنان کان فرامرز بود که با لشکر خود […]

شهریار نامه – بخش صد و سیزدهم – دادن شهریار فرانک را به ارژنگ شاه گوید

یکی سخت پیمان کنون یاد دار به یزدان کازو یافت گیتی قرار که با شاه ناری دگر کینه پیش مجویی دگر کینه از کم و بیش فرانک بدو گفت فرمان تراست که هستی سرافراز و کیهان تراست مرآئینه حکمت آرید گفت بدان تا به بینمش راز نهفت چه آن آینه برد گنجور شاه بدو چاره […]

شهریار نامه – بخش صد و دوازدهم – رفتن فرانک با دلارام در شکارگاه گوید

چه از کوه بنمود رخسار مهر فرانک چنین گفت کای خوب چهر یک امروز دارم هوای شکار تو نیز ای نکو رخ کنون شو سوار که از سبزه دشتست زنگار پوش به جوش است دشت از طیور و وحوش نشستند برباره گور سم برآمد دم ناله گاو دم چه شیران به نخجیر درتاختند به نخجیر […]
عنوان ۵ از ۴۱« اولین...«۳۴۵۶۷ » ۱۰۲۰۳۰...آخر »