دسته: فرامرز نامه

فرامرز نامه – بخش ۴۳ – رفتن فرامرز رستم به جنگ مار جوشا

چو یک چند بد با می و رود وجام از آن مار جوشا گرفتند نام به نوشاد گفت ای شه نیکنام کجا باشد آن اژدها را کنام بدو گفت کای پهلوان دلیر که پیچد زآسیب تو دیو و شیر تو آن مارجوشا به آسان مگیر که از وی سموم آید و زهر زیر به میدان […]

فرامرز نامه – بخش ۴۲ – خواندن نصیحت نامه نوش زاد بن جمشید

یکی لوح زرین به بالین اوی نوشته یکی نامه کای جنگجوی چو من بس فراخست و لشکرپناه جهان پر زر و سیم در سنگ گاه تو باری فروزان میان گوان که پاکی تن جان شدیم و روان پدر کرد نام مرا نوش زاد زجمشید دارم به گیتی نژاد نیای تو یک سر پدر بر پدر […]

فرامرز نامه – بخش ۴۱ – آمدن فرامرز در غار و دیدن گنج نوش زاد بن جمشید و سرگذشت آن

در آن گه که برشد خروش خروس برآمد یکی چهره سندروس به شادی، فرامرز یل شد سوار به پیش اندرون بیژن نامدار درآمد در آن غار تار ارجمند شه و لشکر و پهلوان بلند درآمد فرامرز آنجا فرود همی داد بر بیژن یل درود نخستین در آن گنج شد پهلوان یکایک نشستند با آن گوان […]

فرامرز نامه – بخش ۴۰ – باز آمدن بیژن از گرگ گویا و شرح گفتن از برای فرامرز نامدار

بیامد به سوی بیابان چو گرد در آن گه که شد برفلک شید زرد خرامان به سوی بیابان رسید زدیده همین دیدبانش بدید که آمد گرانمایه گرگ سوز به نیروی دادار گیتی فروز فرامرز را دل زجا بردمید پذیره شدن را پیاده دوید نگه کرد و دیدش پر از خواسته همه تن به زیور بیاراسته […]

فرامرز نامه – بخش ۳۹ – رفتن فرامرز به جنگ گرگ گویا با بیژن و سوار شدن بیژن برگرگ

یکی هفته زان گونه بد شادکام برآن بستر از گرگ بردند نام به نوشاد گفت ار بگویی رواست که مأوای آن گرگ گویا کجاست بدو گفت از ایدر سه روزه برون یکی بیشه ای نام او مرزغون همیشه در آن مرغزار آید او به هامون ز بهر شکار آید او زآسیب او شیر از آن […]

فرامرز نامه – بخش ۳۸ – یافتن فرامرز،گنج ضحاک تازی

نوشته یکی تخته دیدند سنگ بدو داستانی پراز بوی و رنگ نوشته بسی گفته پند ارجمند ز ضحاک،زی پهلوان بلند بدان ای فرامرز رستم که من به گیتی شده برتر از انجمن نهادم به گیتی بسی گنج و زر کشیده به خاک این سر تاجور زبهر تو ای سرور سیستان نهادم من این گنج هندوستان […]

فرامرز نامه – بخش ۳۷ – رفتن فرامرز به جنگ کناس دیو

چوشد هفته ای پهلو نامدار بفرمود رفتن سوی مرغزار گرانمایه نوشاد بربست رخت بپیمود ره سوی مرغ و درخت دو روز و دو شب چون بریدند راه بدیدند آن گنبد و جایگاه چنین گفت نوشاد کی پرهنر چراغ کیانی جهان سربه سر از این پیشتر ما نداریم روی تو را باید اکنون شدن جنگجوی فرامرز […]

فرامرز نامه – بخش ۳۶ – رفتن فرامرز به هندوستان

چو رستم سخن ها سراسر براند زمژگان بسی خون دل برفشاند گرفتند مریکدیگر را به بر بسی بوسه دادند بر چشم و سر وز آن جا فرامرز یل شد روان بیامد خرامان سوی هندوان به نوشاد آنگه خبرشد از وی که آید یل نامور جنگجوی پذیره شدش تا به فرسنگ چند سری پر زتاب ودلی […]

فرامرز نامه – بخش ۳۵ – وداع کردن فرامرز از نزد کاوس

پسر بار کرد و چو بربست کوس سطخر گزین گشت چون آبنوس به ماه دی برگ ریزان خروش برآمد بدین سان که بدرید گوش جهاندار با تهمتن یک دو روز برفتند با گرد گیتی فروز سیوم چون برآمد غوغای نی بخواند آن دلاور گو نیک پی بدو گفت کای مرد آسان نبرد ندیده هنوز از […]

فرامرز نامه – بخش ۳۴ – این چند سخن در باب شکایت روزگار هنگام پیری خود گوید

چو سالم بشد سی وشش این زمان زپیری رسیده به سر مرزبان زباد خزانی رخم زرد شد گل ارغوان رخم گرد شد بنفشه سمن گشت گل شد تهی شدم چنبری شاخ سرو سهی تنم خم گرفت ودلم غم گرفت دو دیده بشوریده رخ،نم گرفت ز خورشید بر من نیامد تفی وزین خرمنم چون نیامد کفی […]

فرامرز نامه – بخش ۳۳ – رسیدن نامه نوشاد هندی به نزدیک شاه کیکاوس

که ناگه در آمد یکی نامدار که می بار خواهد بر شهریار به دربان چنین گفت کای نامدار خبرکن زمن بک بر شهریار که پیغام آوردم از شاه هند سخن های چندین در او مستمند همان گه ز در رفت دربان شاه زمین را ببوسید در پیشگاه به شه گفت که آمد یکی نامدار زهندوستان […]

فرامرز نامه – بخش ۳۲ – آغاز داستان فرامرز نامه و سرگذشت آن گوید

به نام خداوند روزی رسان یکی قصه آرم برون از نهان به توفیق آن قادر کردگار کنم نظم ها چون در شاهوار زمردی و جنگ فرامرز گرد زگیتی چنان گوی دولت ببرد یکی روز با رامش و میگسار نشسته دلیران بر شهریار شبان و رمه سربه سر انجمن فریبرز و توس گو پیلتن فرامرز و […]

فرامرز نامه – بخش ۳۱ – پیغام آوردن به نزدیک گودرز

غلامی به نزدیک گودرز زود نهانی شد وآشکارا نمود که بانو به بیداد بگشاد دست دو بازوی گیو دلاور ببست چو بشنید گودرز برجست تفت همان دم بر رستم گرد رفت زبانوی از جستن گرد چیر سخن گفت با پهلوان دلیر چنین گفت رستم که شد فال نیک سرانجامشان است احوال نیک چو در اولش […]

فرامرز نامه – بخش ۳۰ – عقد بستن بانو گشسب به جهت گیو

ببستند مه را به مریخ عقد به مفلس بدادند آن گنج نقد چو بودش به زور وهنر دستبرد زمیدان جهان گوی خوبی ببرد ببردند مه را به خلوت سرای چوشد بسته کابین آن دلگشای چو در خلوت خاص شد گیو گرد بیامد بر ماه با دستبرد همین خواست مانند گستاخ وار درآرد مر آن ماه […]

فرامرز نامه – بخش ۲۹ – نالیدن رستم از درگاه خداوند و زور خواستن او

نخستین بیامد به جای نماز چنین گفت با داور پاک راز که ای آفریننده داد ودین زتو داد یابد زمان و زمین به گیتی تودادی مرا دستگاه سرم بگذارندی به خورشید وماه بجز تو که بردارد افکنده را رساند به آزادگی بنده را تو کردی مرا در جهان بهره مند به شمشیر و تیر و […]

فرامرز نامه – بخش ۲۸ – اقرار کردن رستم با پهلوانان ایران وقبول کردن پهلوانان

چنین گفت رستم کای بخردان دلیران کارآزموده ردان شما سربه سر دوستدار منید همه سرفرازید ویار منید اگرتان به بانو زجنگ آورم همه نامتان را به ننگ آورم شمارا نخواهم ابا او نبرد که از جنگ او شیرشد دل به درد همین فرش که افکنده از رنگ رنگ که یک میل ره پیش او نیست […]

فرامرز نامه – بخش ۲۷ – تنگ آمدن شاه کیکاوس از پهلوانان ایران و طلب کردن رستم را

چو آن فتنه را دید کاوس کی طلب کرد آن پهلو نیک پی جهان پهلوان بود اندر شکار به شش روزه ره دور از ایران دیار به پیشش فرستاده ای رفت زود به تیزی چو آتش به تندی چو دود بر او چنان رفت تند و دمان که بیرون جهد همچو تیر از کمان به […]

فرامرز نامه – بخش ۲۶ – گفتگو کردن پهلوانان با یکدیگر از برای بانو گشسب

یکی گفت اگر در صف کارزار سوی من شتابی به هنگام کار چنانت بکوبم به گرز گران که مسمار کوبند آهنگران یکی گفت گر آیی به کین سوی من ببینی تو خود زور و بازوی من چنانت ببندم به خم کمند که گیسوی خوبان و دل مستمند دلیران در آن بزم،همچون پلنگ ابا یکدگرشان به […]

فرامرز نامه – بخش ۲۵ – شراب خوردن پهلوانان ایران در پیش کیکاوس و بدمستی کردن

سخن رفت از بانوی ماه ووش به وصفش دهان هرکسی کرد خوش ز زلف و رخ و خال و ابروی او وزان نرگسان چشم وابروی او زقدش که بد سرو را پا به گل زلعلش که بد راحت جان ودل ز زلفش که دلبند عشاق بود ز زورش که مشهور آفاق بود ز مستی سخن […]

فرامرز نامه – بخش ۲۴ – گفتگو کردن پهلوانان ایران در پیشگاه کیکاوس از برای بانوگشسب

به نام خداوند جان و جهان بگویم سخن آشکار ونهان نخستین سخن را به نام خدای خداوند روزی ده رهنمای نگارنده خرگه نیلگون برآرنده خیمه بی ستون فروزنده طاق فیروزه فام برآرنده صبح ز ایوان شام پس از آفرین جهان آفرین درود و ثنا بر رسول امین همیدون درود رسول خدای بر آن شیر حق […]

فرامرز نامه – بخش ۲۳ – داستان ایران وایرانیان گوید که با هم مکدر داشتند اوشان را

کنون داستانی زایرانیان شنو تا بگویم به روشن روان زگردان ایران وبانو گشسب به میدان دانش بتازید اسب به میدان دانش سواری کنم به عقل و خرد استواری کنم زخود یادگاری گذارم به دهر کزان هوشمندان بگیرند بهر به الطاف خوانند تحسین من که در دست دارم زجای سخن سخن در جهان فرو زیب از […]

فرامرز نامه – بخش ۲۲ – جنگ کردن بانوگشسب با جیپورشاه

به جیپور گردید بانو دوچار درآمد به پیکار آن نامدار برو بریکی نیزه زد کز نهیب شدش از بدن جان و پا از رکیب به چنگال جیپال را دست برد کمربند او را گرفت و فشرد یکی کشته گشت و دگر را بخست چورای آن چنان دید زآنجا بجست به نزدیک زال آمد از رزمگاه […]

فرامرز نامه – بخش ۲۱ – جنگ کردن پادشاهان هندوستان با بانوگشسب

چو خورشید بنمود زرین درفش سفیده برآورد تیغ بنفش سرشاه انجم برآمد زخواب برون جست کافور از مشک ناب همه تاجداران روی زمین که بودند با تاج وتخت و نگین به امید روی درخشنده ماه کمربست شاهان زرین کلاه به میدان سه شه با سپاه آمدند همه خواستگاران ماه آمدند که تا از میان دختر […]

فرامرز نامه – بخش ۲۰ – جواب نوشتن زال و رستم به هرسه پادشاهان هندوستان

چونزدیک دستان رسید این پیام فرخواند دستان به رستم تمام به دل رستم اندیشه کرد از نهان که این هر سه شاهان نژاد مهان زمن آرزو این چنین خواستند زبان را بدین خواهش آراستند کجا می شود اینکه هردو گیاه بسازند با هم سفید وسیاه سه شاه اند هریک دلیرو گزین چه جیپور وجیپال رای […]

فرامرز نامه – بخش ۱۹ – گفتار اندر خواستگاری کردن پادشاهان هندوستان برای بانو گشسب

زبانو بگویم یکی داستان زگفتار بیدار دل داستان که هرروز بودی به عیش وشکار نبودش به غیر از شکار هیچ کار وزآن روی بشکفته چون گلستان بشد صیت حسنش به هندوستان سه شاه گرانمایه با آفرین چو جیپور وجیپال و رای گزین بدان حسن بانوی،بسته شدند به عشقش اسیر از شنیده شدند نوشتند هریک خطی […]

فرامرز نامه – بخش ۱۸ – تمثال آوردن پیران و گفتن حقیقت پیش افراسیاب

سپهدار توران دلش تنگ شد زبانو سوی کینه و جنگ شد برآراست لشکر پی جنگ کین چنین گفت پیران دانای چین که ای نامور پرهنر شهریار یکی داستان گویمت یاد دار که از خانه خویش روباه شاد برون شد یکی روز از بامداد پی طعمه آمد سوی مرغزار یکی دنبه ای دید بس خوشگوار بدو […]

فرامرز نامه – بخش ۱۷ – زنهار خواستن سه پلوان از بانو گشسب

ابا او سه گرد سرافراز بود که بودند با جوشن وترک و خود چو آن شیر غران بدیدند تند بشد دستشان سست،شمشیر،کند زشمشیر او هر سه لرزان چو بید بریدند از جان شیرین امید به زنهار گفتند ما بنده ایم سرخوش در پایت افکنده ایم جهان جوی بانوی چین برجبین بگفتا مرا با شما نیست […]

فرامرز نامه – بخش ۱۶ – لاف زدن تمرتاش پیش افراسیاب برای گرفتن بانو گشسب

ز رستم چه داری تو دل پر هراس مرا زو به مردی فزون تر شناس کزینم ز لشکر ده و دو هزار همه پهلوانان خنجر گذار از این جا روم تا به کابلستان بسوزم بر و بوم زابلستان نه رستم بمانم نه دستان پیر ببارم در آن زهره باران تیر ز خون لعل سازم روان […]

فرامرز نامه – بخش ۱۵ – عاشق شدن شیده پسر افراسیاب بر بانو گشسب در میدان شکار

ز بالاش بر سرو بستم سخن خرد گفت کوتاه بینی مکن لب لعل او درج یاقوت بود که از گوهران درج را قوت بود زبان بسته طوطی ز گفتار او سهی سرو در بند رفتار او دل شب شدادی ز گیسوی او مه نو خیالی ز ابروی او دل آشوب در بند آفاق بود به […]

فرامرز نامه – بخش ۱۴ – سخن گفتن فرامرز با پیران برای مهمانداری و قبول کردن پیران و تورانیان

شما را اگر دوستی در سر است می و جام اینجا مهیاتر است بپذرفت پیران از آن پیلتن بیامد بر نامدار انجمن به گردان توران سراسر بگفت بماندند گردان از آن در شگفت زتورانیان بود هفتاد گرد فرامرزشان سوی آن خیمه برد برفتند در خیمه پور زال نشستند شادان و فرخنده فال فرامرز و بانو […]
عنوان ۶ از ۷« اولین...«۳۴۵۶۷ »