بایگانی برچسب ها: منظومه حماسی

کوش نامه – بخش صد و نود و چهارم – هدایای کارم به نزد فریدون و وصف اسبان آبی نژاد

در گنجهای پدر کرد باز فراوان برون کرد از آن گنج و ساز بیاورد سالار فرخنده بخت ز گنج پدر شایگانی سه تخت یکی تخت پیروزه بود، آن که کوش فرستاد نزدیک طیهور زوش زبرجد یکی تخت دیگر گزید که اندر جهان آن چنان کس ندید یکی دیگر از زرّ خورشید رنگ که هرگز چنان، […]

کوش نامه – بخش صد و نود و سوم – پادشاهی فریدون و فرستادن نامه به نزد طیهور

از ایشان چو دیگر نیامد به دست بیامد به تخت مهی برنشست به مژده نوندی فرستاد تفت به نامه به طیهور گفت آنچه رفت چو مژده به کوه بسیلا رسید ز طیهور نامد نشانی پدید به جایش جهانجوی کارم به تخت نشسته برش شاد و پیروز بخت چو آن نامه در پیش لشکر بخواند برآن […]

کوش نامه – بخش صد و نود و دوم – فریدون در پی ضحاکیان

فریدون فرّخ در این سالیان کمربند نگشاده بود از میان همی جُست ضحاکیان را درشت از ایشان همی هر که را یافت کشت یکایک بکند از بن و بیخشان ز فرتر گرفتند تاریخشان همی پانجده سال در دشت و کوه شتابیده بود از پی آن گروه گریزنده کنعان به دشت یمن نهانی برون رفت با […]

کوش نامه – بخش صد و نود و یکم – مُردن طیهور شاه و پادشاهی کارم دادگر

چنین هفت سال اندر این کار شد جهاندیده طیهور بیمار شد سری را ز گردان نگونسارکرد بدان لشکر گشن سالار کرد پس از مرز ماچین چو برگشت شاه در آن دردمندی بماند او دو ماه چو ماه سه دیگر درآمد، بمُرد برفت و جهان را به کارم سپرد سرافراز کارم به گاه پدر برآمد به […]

کوش نامه – بخش صد و نودم – رفتن طیهور از جزیره ی بسیلا و گرفتن ماچین و چین

به دریا سوی مرز ماچین شتافت کرا از جزیره بدان مرز یافت ز هرگونه ای دادشان برگ و ساز به سوی جزیره فرستاد باز سه سال اندر آن مرز ماچین و چین بر و بار برداشت پاک از زمین ز تخم بهک هرکه را یافت نیز همه مهتری داد و هرگونه چیز فرستاد چندان ز […]

کوش نامه – بخش صد و هشتاد و نهم – نیایش نمودن طیهور یزدان را

کنون زآتبین چون بپرداختیم ز کوش و فریدون سخن ساختیم ز گوینده چون بازجستم سخن مرا گفت از این داستان کهن که طیهور چون کار کشتی بساخت ز دریا بسی بادبان برفراخت بفرمود تا پیش او شد سپاه پس از جای برخاست بر تخت شاه سزاوار یزدان ستایش نمود مر او را هزاران نیایش نمود […]

کوش نامه – بخش صد و هشتاد و هشتم – در عبرت گرفتن از کارِ جهان و گریز به مدح ممدوح

چنین است کار جهان کرد کرد گهی تندرستی بود گاه درد گهی شادمانی و گاهی غمان میان غم و شادیش یک زمان غم و شادمانیش چون درگذشت چو بادی بود کاو سبک برگذشت چو در کارها ژرف بربنگری دراز است با تو مرا داوری یکی باغبان است و چندین درخت چرا گشت سست این و […]

کوش نامه – بخش صد و هشتاد و هفتم – نامه ی فرارنگ به پدر درباره ی پیروزی فریدون و بند کردن ضحاک

ز ناگه بیامد سرِ ماهِ نو فرستاده ی مادرِ شاهِ نو فرارنگ کاو دخت طیهور بود که از تخت یک چند رنجور بود نبشته چنین بود دست دبیر که فرخنده شاها، تو رامش پذیر که فرزندِ من فر خجسته نهاد فریدون که بر شاه فرخنده باد ز یزدان همه کامگاری بیافت چو از کوه بر […]

کوش نامه – بخش صد و هشتاد و ششم – در پی کوش و چینیان

از ایشان چو بشنید طیهور گفت که این بدگهر باد با درد جفت مگر دشمنی زو کشیده ست کین وز او بستده تخت ماچین و چین وگرنه همی دام یازد به راه مرا تا به هامون کشد با سپاه یکی لشکر گشن هم اندر زمان فرستاد بر پی دنان و دمان سر راه دربند گیرید، […]

کوش نامه – بخش صد و هشتاد و پنجم – آگاهی یافتن کوش از گرفتار شدن ضحّاک بر دست فریدون و گریختن کوش

بترسید طیهور و نومید شد شب و روز لرزنده چون بید شد سگالش همی کرد با مهتران که او را دهد گنج و هم دختران چو نومید شد مردم از روزگار ببخشایدش بی گمان کردگار همی تا ببندی میان را کمر زمانه بگردد به رنگی دگر همی تا برون آری انگشتری جهان را دگرسان شود […]

کوش نامه – بخش صد و هشتاد و چهارم – آگاهی یافتن کوش از کشته شدن آتبین و دو پسرش

ز ناگه برآمد سواری ز راه یکی نامه دادش به ضحاک شاه که گشت آتبین کشته با دو پسر از ایران سوی ما رسید این سه سر ز شادی بجوش آمدش مغز و هوش فرستاده را خلعتی داد کوش سپه را بفرمود تا همگنان به دروازه رفتند شادی کنان پس آن نامه بر در بینداختند […]

کوش نامه – بخش صد و هشتاد و سوم – محاصره کردن کوش شهر بسیلا را

وز آن جایگه لشکر اندر کشید چو از دور شهر بسیلا بدید به گردون رسیده یکی باره بود تو گفتی که سنگی به یک پاره بود سر برجش ایمن ز زخم کمند ز پرواز تیرش سرف بی گزند سوی کنگره ش نارسیده عقاب سر باره اش ناپسوده سحاب یکی ژرف دریا به گردش روان که […]

کوش نامه – بخش صد و هشتاد و دوم – پرسیدن کوش درباره ی کوهسار و بسیلا

بیاراست لشکر دگر روز کوش به زیر آمد از کوه و برشد خروش به لشکرگه اندر سپه را ندید از آن شادمانی دلش برپرید همی گفت دشمن گریزان ز پیش چنان است چون مرده از دست خویش به لشکرگه شاه طیهور شد فرود آمد و رنج از او دور شد سپاهی گران از پس وی […]

کوش نامه – بخش صد و هشتاد و یکم – برگشتن طیهور به بسیلا

وزآن روی طیهور با آن سپاه برآن سان برابر نشسته سه ماه همه شهرها سخت کرد استوار به کنده در افگندشان رودبار شد انبار خانه بسیلا چنان که در شهر شد تنگ جای زنان کسی را که بی کار و درویش بود وگر خوردش از کوشش خویش بود چو از دستگاهش نبود ایچ بهر برون […]

کوش نامه – بخش صد و هشتادم – لشکر آرایی طیهور و پیام او به کوش و پاسخ وی

بفرمود پس تا سپه را بخواند که اندر جزیره سواری نماند همی لشکری آمدش بیست روز سواران گردنکش نیوسوز بفرمود کز شهریا استوار به شهر بسیلا کشیدند بار سپه عرض کرد او سه پنجه هزار گزیه دلیران خنجر گزار سرِ ماه چون مردم انبوه شد سپه برگرفت و سوی کوه شد سراپرده زد پیش دشمن […]

کوش نامه – بخش صد و هفتاد و نهم – اندر پیروزی یافتن کوش بر جزیره ی بسیلا

به بر چون برافگند گردون گره به بر درکشیدند گردان زره سوی دسته ی تیغ بردند دست سر هر ده از تن بریدند پست بسی خار و خاشاک برتوختند بلند آتشی را برافروختند فروغ از سر کوه پرتاپ شد همی روی دریا چو زر آب شد چو کوش آتش تیز دید اندر آب براندند چون […]

کوش نامه – بخش صد و هفتاد و هشتم – نیرنگ کوش با طیهور

چو برداشت کوش از میان کین و جنگ نمود اندر این روزگاری درنگ نکرد او به کار بسیلا نگاه وز او ایمنی یافت طیهور شاه همی گشت با لشکری سال چند چو شد پادشاهی همه بی گزند یکی مایه ور مرد با دستگاه ز چین آمدی پیش او سال و ماه نبودش به چین کس […]

کوش نامه – بخش صد و هفتاد و هفتم – هدیه فرستادن طیهور و کوش به نزد یکدیگر

وز آن جایگه شادمان گشت باز به نزدیک طیهور گردنفراز چو دستور طیهور پاسخ بخواند وزآن مردمیهاش خیره بماند فرستاده از هرچه گفت و شنید همه پیش طیهور کردش پدید دل شاه طیهور از آن شاد شد شد ایمن، ز دستانش آزاد شد به دستور فرمود تا در خورش یکی هدیه سازد، فرستد برش که […]

کوش نامه – بخش صد و هفتاد و ششم – پیمان ستدن فرستاده ی طیهور از کوش

ز دریا چو بر شد فرستاده مرد همان گه ز پیش وی آهنگ کرد بیامد همه کوش را بازگفت دل کوش مانند گل برشکفت مر او را نهانی بسی چیز داد در نیکبختی بر او برگشاد چو روز آمد آن مرد رنجور را فرستاده ی شاه طیهور را بیاورد و بر کرسی زر نشاند بخوبی […]

کوش نامه – بخش صد و هفتاد و پنجم – فریب خوردن طیهور و پیمان کردن با کوش

وزآن پس یکی ترجمان را بخواند نهانی سخن چند با او براند بدو گفت امشب تو با رود و می به نزد فرستاده رو تیز پی ببین و سخن گوی با او بسی ز شاه و ز سالار، وز هرکسی وزآن پس بپرسش که چون است این که جوید همی آشتی شاه چین؟ وزآن پس […]

کوش نامه – بخش صد و هفتاد و چهارم – نامه ی کوش به طیهور به مکر و فریب

چو آگاه شد کآتبین شد درست به طیهور پرداخت و بر چاره جست یکی نامه فرمود با مهر و داد نخست از همه نام خود کرد یاد ز دارای خاور شه شیرگیر به شاه بسیلا هشومند پیر بدان ای سرافراز شاه دلیر که من گشتم از رزم و پر خاش سیر مرا با تو پرخاش […]

کوش نامه – بخش صد و هفتاد و سوم – گریختن کنعان از کوش و رفتن پیش ضحاک

بپژمرد کنعان که آن را بدید که از تاب او ماهچهره کشید بلرزید بر جای چون بید شد ز کوش بداندیش نومید شد شب تیره گون با سواری هزار گریزان بشد تا درِ شهریار چو نزدیک بیت المقدس رسید خبر زو به ضحّاک جادو رسید فرستاد پیشش پذیره سپاه به دیدار او شادمان گشت شاه […]

کوش نامه – بخش صد و هفتاد و دوم – مرگ دختر کوش و زاری پدر

دو سال اندر این ماهچهره ببود که او هر زمانیش رشکی نمود ستمکش بدان سختی اندر بمرد برفت و ستم با تن خود ببرد چو آگاهی آمد ز مرگش به کوش برون رفت با گریه و با خروش سرِ ناسزا مرد از آن گردنش برون کرد و برگشت پیرامنش بدید آن نگارین به روی و […]

کوش نامه – بخش صد و هفتاد و یکم – دختر خواستن کوش از شهرهای چین

جهاندیده گوید که در مرز چین بود سیصد و شصت شهر گزین همه شهرها یکسر آباد بود اگرچه ز چین رنج و بیداد بود به هر شهر شاهی ز درگاه کوش نشسته به شادی و با نای و نوش چو فرخار و چون تبّت و قندهار پر از خوبرویان چون نوبهار به هر مرزبانی یکی […]

کوش نامه – بخش صد و هفتادم – عاشق شدن دختر کوش و انتقام پدر از معشوق وی

شکیبا همی بود تا چند گاه چو ایمن شد از بابِ خود دخت شاه به کنیاش بر مهربان گشت سخت که با کوش بودش همیشه نشست جوانی دلارای چون نوبهار نژادش نه از چین که از قندهار بخواندش نهانی و با او بساخت فزون از سه سال او همی مهر باخت پسر زاد از او […]

کوش نامه – بخش صد و شصت و نهم – عاشق شدن کوش به دختر خویش

بخواندی زمان تا زمان دخترش که او بود همچهره ی مادرش به نامش نخواندی جز از ماهچهر خجل بود از آن روشنی ماه و مهر ز مهرش دل کوش بیهوش گشت سرش بار دیگر پر از جوش گشت دلش چون شد از مهر او ناشکیب سخن گفت و دادش فراوان نهیب در گنج پرمایه را […]

کوش نامه – بخش صد و شصت و هشتم – زناشویی کوش با دختر نوشان

چنین آمد از کوش نامه پدید که نوشانِ دستور را برکشید یکی دختر او نگارین به نام به چهره چو ماه و به بالا تمام همه رشک خورشید دیدار اوی خرد در خور خوب رخسار اوی زمین تا بگسترد جان آفرین نان روی پیدا نشد در زمین ز نوشان مر او را بخوبی بخواست ز […]

کوش نامه – بخش صد و شصت و هفتم – دعوت کوش مردم را به پرستش خویش

جهاندیده گوید بدان روزگار نبوده ست کس بر ره کردگار جهانی همه غمر و نادان و مست رها کرده راه و شده بت پرست چو مردم به راه اندر آمد همی مر او را زمانه سر آمد همی بزرگان دیندار را پیش خواند بسی پندها پیش ایشان براند وزآن پس چنان بد که آیین ما […]

کوش نامه – بخش صد و شصت و ششم – ستم های کوش

سراینده دهقان بسیار هوش چنین یافت از کار و کردار کوش که با مردمان سخت بد باز گشت ز درگاه ضحاک چون بازگشت همی بستد از هر کسی هرچه یافت به خون گرانمایه مردم شتافت زنان را سوی بستر خویش برد همان کودکان را بر خویش برد نه بر خواسته مرد را دسترس نه ایمن […]

کوش نامه – بخش صد و شصت و پنجم – کشته شدن آتبین

یکی روز از بیشه شاه آتبین بیامد به در با دلیران کین ز ناگه بدو لشکری بازخورد برآمد ز لشکر ده و دار و برد بکردند رزمی چنانچون سزید بسی کشته آمد ز هر سو پدید فراوان بکوشید و مردی نمود چو آمد زمانه، ز مردی چه سود؟ به رزم اندرون نامور کشته شد وز […]
عنوان ۱۹ از ۳۲« اولین...۱۰«۱۷۱۸۱۹۲۰۲۱ » ۳۰...آخر »