کوش نامه – بخش صد و نود و دوم – فریدون در پی ضحاکیان

فریدون فرّخ در این سالیان

کمربند نگشاده بود از میان

همی جُست ضحاکیان را درشت

از ایشان همی هر که را یافت کشت

یکایک بکند از بن و بیخشان

ز فرتر گرفتند تاریخشان

همی پانجده سال در دشت و کوه

شتابیده بود از پی آن گروه

گریزنده کنعان به دشت یمن

نهانی برون رفت با چندتن

دگر کس ز شمشیر او جان نبرد

تبه کرد چندان که نتوان شمرد

شنیدم کز آن تخمه هژده هزار

نر و ماده بی جنگ و بی کارزار

فریدون بیاورد و برد و بکشت

به کین نیاگان به زخم درشت

قبلی «
بعدی »