سراسیمه لشکر همی تاخت کوش ز زخم منوچهر بی فرّ و هوش ز گرز گران استخوان کوفته دل و روزگارش بر آشوفته دل اندیشه ناک از منوچهر شاه به درگاه خواند آن دلاور سپاه سوی خاوران رفت و نیرنگ کرد زمانی مدارا، گهی جنگ کرد همه مهتران را به فرمانبری برآورد و کوتاه شد داوری […]