برفتند اندوه گین هر دوان به ایوان رستم گو پهلوان تهمتن بدیدند در پیش در زمین بوسه دادند پیش پدر ببوسیدشان روی و پرسید حال که امروز دارید گویا ملال غبار از چه بنشسته بر رویتان پریشان چرا گشته این مویتان گل سرختان سخت پژمرده است مگر از کسیتان دل آزرده است چنین پاسخ آورد […]