لهراسب چون بر تخت پادشاهی می نشیند جهان را به داد و عدل نوید میدهد و منشور و دستور کیخسرو را راهنمایی خود قرار می دهد و در شهر بلخ شهری بزرگ و آتشکده ای به نام برزین بنا میکند. لهراسب را دو فرزند بود که فرزند بزرگ گستاسپ فرزند کوچکتر زریرکه هر دو دلاور و لایق فرماندهی.
شبی در مهمانی شاه که همگی بزرگان حضور داشتند گشتاسپ که چندین پیاله می خورده بود برمی خیزد و از پدر خود می خواهد همچون کیخسرو کنار رفته و پادشاهی را بدو سپارد. لهراسب بر آشفته و به تندی به گستاسپ می گوید که هنوز جوان است به دنبال جاه طلبی نرود این سخن بر گشتاسپ خوش نیامده همراه با سیصد سوار خود شب هنگام به طرف هندوستان می رود. صبح هنگام لهراسب از رفتن او آگاه شده آشفته می شود زریر را هزار سوار در پی او می فرستد زریر گشتاسپ را یافته و او را راضی به برگشتن می کند.
لهراسب از آمدن او خرسند شده جشن بزرگی می گیرد اما گشتاسپ راضی نیست ودگر بار شب هنگام به تنهایی به طرف رم فرار کرده و با کشتی خود را به رم می رساند. گشتاسپ یک هفته بدنبال کار می گردد و هر چه آذوقه داشته در این مدت میخورد. ابتدا به سراغ دیوان قیصر رم رفته خود را دبیری از ایران معرفی میکند و از او میخواهد به او کار دبیری بدهد. وقتی اسقف قد و بالا و هیکل گشتاسپ را می بینند می گوید تو را رزم و اسب سواری در خور است نه کاتبی. از آنجا به سراغ ساربانی رفته از او می خواهد نگهبانی اشتران را به او سپارد او هم سر باز می زند سپس به بازار رفته و از آهنگری کار می خواهد آهنگر او را به کار سندان می گذارد.
گشتاسپ در کار سندان با یک ضربه خود سندان را به چهل تکه می کند آهنگر ترسیده او را می راند به کنار آب روانی رفته و در سایه درختی می نشیند دهقانی از نژاد فریدون کنار درخت رد می شود و گشتاسپ را در حال نزار می بیند او را به منزل خود دعوت می کند. اما قیصر رم را دخترانی بود که بزرگترین آنها کتایون نام داشت و زمان ازدواج او فرارسیده بود. کتایون خوابی می بیند که در مهمانی جوانی پدیدار می شود که از وجود او جهان روشن شده و از برتر بزرگان انجمن می باشد. قیصر مهمانی داده و تمامی بزرگان را فرا می خواند تا کتایون همسر خود را برگزیند.
او کسی را بر نمی گزیند قیصر این بار مهمانی عام داده همه را فرا می خواند. گشتاسب نیز با تشویق مرد دهقان وارد این مهمانی می شود کتایون او را دیده و به یاد خواب خود می افتد و او را به همسری بر میگزیند قیصر از این کار خشمگین شده کتایون به همسری گشتاسپ در می آورد اما او را از کاخ می راند. دیر زمانی میگذرد و گشتاسب از طریق شکار روزگار می گذراند. تا اینکه میرین نامی از پهلوانان روم به خواستگاری دختر دوم قیصر می رود. قیصر شرط ازدواج راکشتن گرگی دهشتناک که زندگی را برای مردم منطقه سیاه کرده، قرار می دهد.
میرین به سراغ دهقان می رود دهقان راز گشتاسپ را که پهلوانی بزرگ است بر میگشاید. او از گشتاسپ می خواهد که این کار را برای او انجام دهد. گشتاسپ پذیرفته به نبرد گرگ می رود. این گرگ در واقع اژدهای بوده در پوست گرگ خود را پنهان ساخته بود. گشتاسپ گرگ را کشته و دندان های او را نزد خود بر می دارد. میرین جسد گرگ را به قیصر نشان داده و دختر او را به همسر میگیرد. بعد از گذشت مدت زمان دیگر،
اهرن دیگر پهلوان رم نیز به خواستگاری دخترسوم قیصر می رود. قیصر این بار شرط راکشتن اژدهایی که در کوه است، قرار می دهد. اهرن به سراغ میرین رفته رمز موفقیت او را می جوید. او داستان گشتاسپ را بیان می کند. اهرن به گشتاسپ متوسل شده و گشتاسپ می پذیرد و در نبرد اژدها را کشته، دوباره دندان های او را بر می دارد. اهرن جسد اژدها را به قیصر نشان داده دختر سوم او را به همسری میگیرد.
قیصر به افتخار این رویدادها مهمانی بزرگی گرفته و در میدان شهر دامادهای تازه او در بازی چوگان به هنر نمایی می پردازند. کتایون به نزد گشتاسپ رفته از او می خواهد او هم به این جشن بپیوندد. گشتاسپ بدون معرفی خود به میدان رفته و شگفتی می آفریند. قیصر از توانایی او تعجب کرده نام او را می پرسد. گشتاسپ لب به سخن گشوده و می گوید که آن گرگ و اژدها را او کشته دیگر دامادهای او هم بر این امر صحه می گذارند. قیصر پشیمان شده از کتایون نام و نژاد گشتاسب را می پرسد.
کتایون می گوید نامش را فرخ زاد گوید، اما از نژادش سخنی نمی گوید. قیصر با پشیمانی او را از نزدیکان و فرماندهان خود قرار می دهد. در نزدیکی روم منطقه خزر قرار داشت که الیاس پسر مهراس در آن پادشاه بود. قیصر روم نامه ای می نویسد و از الیاس خراج می خواهد. الیاس نپذیرفته و تهدید به جنگ می کند. بین روم و خزر جنگ در میگیرد و گشتاسپ حالا با نام فرخ زاد وارد جنگ شده و هنر نمایی او باعث شکست و اسارت الیاس می گردد. قیصر با دیدن این همه شجاعت و دلاوری گشتاسب، جسارت کرده و با گشتاسپ طرح حمله به ایران را می نویسد.
نامه ای به لهراسب نوشته و از او خراج می خواهد لهراسب با دیدن نامه و شنیدن داستانهای پهلوانی فرخ زاد شک به وجود گشتاسپ می برد. با نامه ای زریر را به دربار قیصر می فرستد تا ببیند که فرخ زاد کیست. زریر به دربار رفته و پیغام لهراسب را قیصر می دهد. گشتاسپ روز بعد به اردوگاه ایرانیان آمده و زریر او را در آغوش می گیرد و همراه او به ایران می روند. لهراسب با دیدن گشتاسپ او را در آغوش گرفته پادشاهی را به او می سپارد و خود راه روحانیون دینی و عبادت در پی می گیرد.
نوشتار این بخش توسط جناب آقای علی دهگانپور به رشته تحریر در آمده است .
اشعار این بخش :
- پادشاهی لهراسپ – بخش ۱
- پادشاهی لهراسپ – بخش ۲
- پادشاهی لهراسپ – بخش ۳
- پادشاهی لهراسپ – بخش ۴
- پادشاهی لهراسپ – بخش ۵
- پادشاهی لهراسپ – بخش ۶
- پادشاهی لهراسپ – بخش ۷
- پادشاهی لهراسپ – بخش ۸
- پادشاهی لهراسپ – بخش ۹
- پادشاهی لهراسپ – بخش ۱۰
- پادشاهی لهراسپ – بخش ۱۱
- پادشاهی لهراسپ – بخش ۱۲
- پادشاهی لهراسپ – بخش ۱۳
- پادشاهی لهراسپ – بخش ۱۴
- پادشاهی لهراسپ – بخش ۱۵
- پادشاهی لهراسپ – بخش ۱۶
- پادشاهی لهراسپ – بخش ۱۷
دانلود متن شاهنامه بخش پادشاهی لهراسپ :
دانلود
دانلود تمامی فایل های صوتی این بخش در قالب یک فایل فشرده :
دانلود
شاهنامه صوتی این بخش :