بعد از اسکندر از نوادگان آرش به نام اشکانیان به مدت دویست سال در ایران به صورت ملوک الطوایفی حکومت کردند و ایران پادشاهی متمرکزی نداشت. این اندیشه اسکندر برای در آمان نگاه داشتن روم بود. اول پادشاه اشکانی اشک بود و نفر دوم شاپور و سپس گودرز، اورمزد، آرش ، بهرام که او را اردوان بزرگ مینامیدند و از شیراز تا اصفهان پادشاهی او بود و بابک از خدمتگذاران اردوان که اصطخر محل حکومت او بود.
هنگامیکه دارا میمیرد از او فرزندی به نام ساسان میماند، که به هندوستان میگریزد. تا چهار نسل فرزندان او را ساسان مینامند. تا چهارمین فرزند که نزد بابک به چوپانی مشغول میشود. بابک یک شب خواب میبیند که ساسان بر مسند پادشاهی نشسته است. صبح هنگام او را از چوپانی فراخوانده و ارج و قرب میکند و دختر خود را به همسری او در میآورد. از این ازدواج فرزندی بدنیا میآید که اردشیر نامش مینهند. او بسرعت فنون سوارکاری و رزم میآموزد و او را اردشیر بابکان میخوانند. آوازه ی او به اردوان میرسد و اردشیر را به نزد خود میخواند. اردوان او را همچون فرزند خود خوانده و بسیار عزیز میدارد. روزی در هنگام شکار بین فرزند اردوان و اردشیر اختلاف پیش میآید. اردوان اردشیر را توبیخ میکند. و برای تنبیه اردشیر را در کنار اصطبل جایی میدهد.
اردوان را گنجوری بود گلنار نام که شیفته و عاشق اردشیر میشود. روزی میشنود که موبدان و ستاره شناسان از اختر نیک اردشیر به اردوان خبر میدهند. گلنار ترسیده و به اردشیر خبر داده و شبانه با هم میگریزند. اردوان بدنبال آنها میرود. آنها را نمییابد، به فرزند خود بهمن که در پارس است، پیغام میدهد که راه را بر اردشیر ببندد. اردشیر سپاهی گران از بزرگان و حامیان خود جمع آوری کرده و به نبرد بهمن میرود. بهمن شکست خورده میگریزد. خبر به اردوان رسیده با لشگری بزرگ به نبرد او بر میخیزد. در جنگ طوفان سنگینی شده، سپاه اردوان شکست خورده و اردوان کشته میشود.
از چهار پسر اردوان دو تن به هندوستان گریخته دو تن اسیر اردشیر میشوند و اردشیر به پیشنهاد مشاوران خود دختر اردوان را به همسری میگیرد. شخصی به نام کُردان با سپاهی گران بر علیه اردشیر بر میخیزد. در نبرد اول اردشیر شکست خورده میگریزد. سپس اردشیر سپاهی گران جمع کرده و شب هنگام به کُردان شبیخون زده و او را میکشد. در دریای پارس شهری بود به نام کجاران که درآن شهر دختر فراوان بود و کارشان نخریسی از پنبه بود. شخصی به نام هفتواد در این شهر زندگی میکرد. هفتواد دختری داشت که همراه دیگر دختران به نخریسی میپرداخت و روزی کرمیاز سیبی مییابد و هنگام نخ ریسی کرم را در دوکدان میگذارد و به نام اختر کرم، نخ ریسی میکند. هر روز میزان نخهایی که میرشته زیاد و زیاد تر میشد. این راز را با پدر و مادرخود میگوید. پدر اختر کرم را برای بافتن فرش به کار میگیرد. و بافتن فرش چند برابر میشود. کرم هم بزرگ و بزرگتر میشود تا صندوقی سیاه رنگ برای او میبینند. هفتواد ثروتمند شده و افراد بیشماری را کنار خود جمع میکند. آوازه او در سراسر کشور میپیچد.
اردشیر با لشگری بزرگ به نبرد او میآید. با اختر کرم اردشیر شکست خورده و میگریزد. در شهری دو جوان راز کرم را بر او میگشایند و اردشیر هم همچون اسفندیار در قالب بازرگان وارد قلعه شده، کرم را کشته و هفتواد را شکست داده و میکشد. درحین نبرد با هفتواد امیری به نام مهرک نوش زاد از غیبت اردشیر استفاده میکند. از جهرم به کاخ شاه در استخر آمده همه را غارت میکند. اردشیر پس از شکست هفتواد، به پارس بازگشته و با سپاهیانش مهرک را شکست میدهد.
این بخش ابتدا توسط جناب آقای علی دهگانپور نگارش شد، سپس توسط سرکار خانم دکتر نگار پزشک مورد ویرایش و بازبینی قرار گرفت و در نهایت با بهرهگیری از هوش مصنوعی تغییراتی در آن اعمال گردید.
اشعار این بخش :
- پادشاهی اشکانیان – بخش ۱
- پادشاهی اشکانیان – بخش ۲
- پادشاهی اشکانیان – بخش ۳
- پادشاهی اشکانیان – بخش ۴
- پادشاهی اشکانیان – بخش ۵
- پادشاهی اشکانیان – بخش ۶
- پادشاهی اشکانیان – بخش ۷
- پادشاهی اشکانیان – بخش ۸
- پادشاهی اشکانیان – بخش ۹
- پادشاهی اشکانیان – بخش ۱۰
- پادشاهی اشکانیان – بخش ۱۱
- پادشاهی اشکانیان – بخش ۱۲
- پادشاهی اشکانیان – بخش ۱۳
- پادشاهی اشکانیان – بخش ۱۴
- پادشاهی اشکانیان – بخش ۱۵
- پادشاهی اشکانیان – بخش ۱۶
- پادشاهی اشکانیان – بخش ۱۷
- پادشاهی اشکانیان – بخش ۱۸
- پادشاهی اشکانیان – بخش ۱۹
- پادشاهی اشکانیان – بخش ۲۰
- پادشاهی اشکانیان – بخش ۲۱
دانلود متن شاهنامه بخش پادشاهی اشکانیان :
دانلود
دانلود تمامی فایل های صوتی این بخش در قالب یک فایل فشرده :
دانلود
شاهنامه صوتی این بخش :