بخش منوچهر – شاهنامه فردوسی

مدت پادشاهی منوچهر صد و بیست سال طول می کشد.  پس از یک هفته عزاداری برای فریدون منوچهر در روز هشتم تاج بر سر می نهد و منشور پ مدت پادشاهی منوچهر صد و بیست سال طول می کشد.

پس از یک هفته عزاداری برای فریدون، منوچهر در روز هشتم تاج بر سر می نهد و منشور پادشاهی خود را بیان می کند. منشور فریدون بر سه نکته تاکید دارد، حامی درویش بودن، نرفتن بدنبال ثروت اندوزی و زبون نکردن زیردستان. یکایک پهلوانان ایران زمین که پیشرو آنها سام جهان پهلوان ایران است همگی با منوچهر بعنوان پادشاه هفت کشور هم عهد می شوند.

از این قسمت به بعد وارد داستان سام و زال می شویم. سام در آرزوی فرزند بود و فرزندی نداشت. تا با خبر می شود که همسری که در شبستان دارد باردار است. فرزند سام همچون خورشیدی گیتی فروز بدنیا می آید. اما تمام موی بدنش سپید. هیچ کس را یارای زبان گشادن و گفتن این مطلب را به زال نبود. بلاخره دایه ای شیرزن پا پیش گذاشته مطلب را به سام می گوید. سام این فرزند را نتیجه گناه یا خطای می داند. سام تمام علائق و مهر پدری را کناری نهاده کودکی را که هیچ از داستان سپید و سیاه نمی داند را از وحشت ننگ و بدنامی و حرف دیگران به ماموران خود می سپارد تا او را از خود براند. کودک را در مکانی کنار البرز کوه رها می کنند. این مکان خانه سیمرغ بود. با گشنه شدن جوجه ها، سیمرغ برای آوردن شکار پرواز می کند. و کودک رها شده را برای خوراک جوجه ها به لانه می آورد.

اما مهری در دل سیمرغ  ایجاد میشود و از این پسر سپید موی که زال می دانیمش، مراقبت می کند. روزگاری دراز می گذرد آن پسر خردسال جوانی تنومند با یال فر شده آوازه ی او سراسر سرزمین را در بر می گیرد. سام در دو روز به طور متوالی خوابی می بیند که موبدان و اندیشمندان، زنده بودن پسر سام و گناه کاری او در قدرنشناسی از نعمت خداوند را تعبیر آن خواب می دانند. سام به جبران این گناه خود به البرز کوه رفته با یاری از یزدان، اصرار سیمرغ و پیمان سپردن به محافظت از سام و برآوردن هرچه آرزوی زال است، او را با خود می آورد. منوچهر شاه از این موضوع مطلع شده آنها را به نزد خود می خواند و پس از آگاه شدن از داستان آنها بدانها هدایای بسیاری داده و با منشور پادشاهی سیستان آنها را راهی می سازد. سام زال را در سیستان قرار می دهد و خود به فرمان منوچهر شاه به جنگ دیوان مازندران به گرگساران می رود.

زال در سیستان بر تخت نشسته با کمک ستاره شناسان، روحانیون و جنگ آوران تمامی رازهای پهلوانی را می آموزد. روزی زال به سرکشی کابل یکی از ایالت های تحت پوشش حکمرانی خود می رود. مهراب کابلی از نژاد ضحاک در آنجا والی است. در مهمانی که مهراب به افتخار زال داده، یکی از سرداران وصف دختر مهراب رودابه را برای زال می گوید. زال یک دل نه صد دل شیفته او می شود. از طرف دیگر مهراب وصف زال را در خانه به سیندخت همسر خود و رودابه دختر خود می گوید. به نحوی که رودابه نیز دل باخته زال می گردد. زال از طریق کنیزان رودابه به دیدار او می رود و پیمان می کنند که تا ابد با هم باشند.

اما عشق زال و رودابه عشق ممنونه است. زیرا مهراب از نژاد ضحاکیان است. زال به پیشنهاد موبدان و اندیشمندان موضوع عاشقی خود و روابه را طی نامه ای به اطلاع پدر می رساند تا او با منوچهر شاه ایران میانجی شود. سام پس از باخبر شدن از این راز از منجمان میخواهد، طالع این تصمیم را ببینند. منجمان سام را نوید می دهند،که این پیوندی خرسند است. که ماحصل آن بدنیا آمدن پهلوانی بزرگ و قدرتمند برای ایران زمین است. از دیگر سوی منوچهر نیز از این موضوع آگاه می شود و بودن برملا ساختن آن، از سام می خواهد کل کابل را ویران سازد. سام باتوجه به پیمانی که بسته بود تا هرچه آرزو زال دارد برآورده سازد.

نامه ای به منوچهر شاه نوشته همراه زال برای پادشاه می فرستد تا خود پادشاه با زال سخن بگوید. زال با نامه به نزد منوچهر می رسد منوچهر او را به مهمانی برده تا رفتار او را بنگرد. زال خوش می درخشد. شب هنگام منوچهر از ستاره شناسان و اندیشمندان می خواهد طالع این ازدواج را ببیند. آنها این ازدواج را خوش یوم و باعث شادکامی پادشاهان ایران می بینند. روز بعد منوچهر می خواهد اندیشمندان از زال هرچه می خواهند بپرسند. موبدان چندین چیستان طرح می کنند که زال به خوبی همه را پاسخ می گوید و روز سوم از او آزمون رزمی و جنگاوری می گیرند که تمامی پهلوانان و سرآمدان را شکست می دهد.

منوچهر راخوش آمده این پیوند را فرخنده می داند. زال با رودابه ازدواج می کند و ماحصل آن فرزندی است برومند به نام رستم. رستم آنچنان فربه و درشت بود که امکان تولد طبیعی مقدور نبود هنگامی که جان مادر به خطر می افتد زال پر سیمرغ را آتش می زند. در دم سیمرغ ظاهر می شود و دستور را به زال می دهد که با انجام آن رستم را از شکم رودابه بیرون می آورند و مادر سلامت می ماند. خبر به سام می رسد و سام از شادمانی در خود نمی گنجدو با لشگری بزرگ برای دیدن رستم راهی سیستان می شود.

با گذشت یک صدو بیست سال از پادشاهی منوچهر روزگار او به اتمام رسیده و نوذر فرزند او به پادشاهی می رسد در روز واپسین منوچهر پس از نصیحت های زیاد و به او خبر از ظهور حضرت موسی می هد و به نوذر می گوید که تورانیان به سرزمین ایران حمله خواهند کرد و تنها راه نجات تو کمک از سام و خاندان اوست.

نوشتار این بخش توسط جناب آقای علی دهگانپور به رشته تحریر در آمده است . 

اشعار این بخش :

دانلود متن شاهنامه بخش منوچهر : 

دانلود

دانلود تمامی فایل های صوتی این بخش در قالب یک فایل فشرده : 

دانلود

شاهنامه صوتی این بخش : 

قبلی «
بعدی »