شاهنامه خوانی ایرانصدا – بخش سوم – ضحاک ماردوش

عنوان این قسمت : شاهنامه خوانی ایرانصدا – بخش سوم – ضحاک ماردوش

توضیحات فایل صوتی : تا دنیا بوده نبرد حق و باطل، تکراری ترین و در عین حال جذاب ترین موضوع برای هر کتاب و فیلمی بوده است. یکی از زیباترینِ این نبردها را در شاهنامه می توان یافت. در این جلد از کتاب گویا ابتدا از جور ضحاک و نیرنگ های ابلیس به ستوه می آییم و سپس آهی از سر راحتی و خوشحالی می کشیم؛ چراکه فریدون از تخمه پاک تهمورث، با یاری کاوه آهنگر که علم دادخواهی برافراشته است، طومار هزارساله پادشاهی ننگین ضحاک را درهم می پیچد. خاتمه ظلم و جور آرمانی ترین خواسته بشر است و این مهم در این قسمت به وقوع می پیوندد. ایرانصدا پایگاه صوتی صدای جمهوری اسلامی ایران است که با همکاری استاد غلامعلی امیر نوری و همراهان ایشان ، به تهیه کنندگی محسن حکیم معانی اقدام به تولید فایل های صوتی شاهنامه خوانی کرده اند ،  امید است با حمایت معنوی از این مجموعه توانسته باشیم گامی در ترویج فرهنگ شنیدن کتاب های صوتی و شاهنامه برداشته باشیم.

بخش ها و موضوعات مطرح شده در این بخش : داستان ضحاک ماردوش , پادشاهی جمشید هفتصد سال بود , داستان ضحاک با پدرش , خوالیگری کردن ابلیس , تباه شدن روزگار جمشید , پادشاهی ضحاک هزار سال بود , اندر خواب دیدن ضحاک فریدون را , اندر زادن فریدون , پرسیدن فریدون نژاد خود را از مادر , داستان ضحاک با کاوه آهنگر , رفتن فریدون به جنگ ضحاک , دیدن فریدون دختران جمشید را , داستان فریدون با وکیل ضحاک , بند کردن فریدون ضحاک را

راوی : غلامعلی امیر نوری ، فاطمه رکنی

ترجمه / اقتباس شنیداری : منصوره خادم نیا

تهیه‌کننده رادیویی : محسن حکیم معانی

تدوین کتاب گویا : منصوره خادم نیا

دبیر سرویس : سارا عشقی نیا

منبع : ایرانصدا

 

توضیحات تکمیلی شاهنامه خوانی ایرانصدا – بخش سوم – ضحاک ماردوش :  پس از سالها پادشاهی و آباد کردن جهان، غرور بر جمشید چیره شد و طومار پادشاهی هفتصد ساله اش به دست ضحاک ستمگر درهم پیچید. ضحاک همدست ابلیس شد و بنای حکومت بر جور نهاد. سرانجام فریدون به همراه کاوه آهنگر بر او چیره شد و بر تخت کیانی نشست.

پس از تهمورث، فرزند او جمشید، بر تخت کیانی نشست. او پادشاهی نیک بود که کارهای بزرگی کرد؛ اسباب جنگ و زره و جوشن ساخت، از پشم حیوانات نخ پدید آورد و مردمان را به چهار گروه و پیشه سامان داد. مردمان دین، جنگاوران، برزگران و کارگران. فرمود تا خشت سازند و بناها بسازند و از سنگها گوهر و زر و سیم خارج کرد. پس کشتی ساخت و بر آبها گذر کرد. آنگاه تختی جواهرنشان ساخت و بر آن نشست و دیوان را فرمود تا آن را برافرازند. شکوه و فر ایزدی او چشم همگان را خیره کرد و آن روز را نوروز خواندند و آغاز سال.

از آن پس جمشید به خودکامگی گرایید:

منی چون بپیوست با کردگار –  شکست اندر آورد و برگشت کار

در دیگر سوی جهان، ضحاک پسر پادشاه تازیان، مرداس، به خدعه‌ی ابلیس پدر خود را کشت و به جای او بر تخت نشست. ابلیس در لباس جوانی خردمند کمر به خدمت او بست و خورشگر آشپزخانه او شد. روزی ضحاک به پاداشِ خورشهای نیکِ او خواست تا آرزوی جوان را برآورده کند و ابلیس را آرزویی نبود جز بوسیدن دو کتف ضحاک. بوسید و ناپدید شد و برجای بوسه او دو مار سیاه رویید. ضحاک چاره ماران جست و کس درمان ندانست. اهریمن دیگربار در هیات پزشکی نزد او شد و مغز سر دو انسان برای هر روز ماران نسخه کرد تا از گزند آنان در امان ماند.

در همین روزگار، ایرانیان که از ستمهای جمشید به ستوه آمده بودندT روی به ضحاک کردند و او را بر تخت نشاندند. جمشید گریخت و تا صدسال خبر از او نبود تا آنکه ضحاک بر او دست یافت و با اره به دو نیمش کرد.
شبی ضحاک در خواب دید که سه مرد جنگی به سوی او آمدند و کهتر آنان گرزی بر سر او زد و با دست و پای بسته به کوه دماوند کشاندش. آشفته خواب‌گزاران را خبر کرد و یکی او را گفت که روزگارش به دست فریدون نامی به سر خواهد آمد. پس ضحاک به جست‌وجوی فریدون برآمد.

فریدون از پشت آبتین از نوادگان تهمورث، زاده شد. آبتین خورش ماران ضحاک شد و مادر فریدون از بیم جان فرزندش او را به مرغزاری خارج از شهر برد و سپس او را در البرز کوه به دست پارسایی سپرد.فریدون بالید و از کوه به زیر آمد و از مادر نژاد و قصه پرسید و چون دانست آنچه رفت، به خشم آمد و دل بر قتل ضحاک نهاد.

همان زمان کاوه آهنگر بر ضحاک بشورید و نزد فریدون آمد. درفش کاویانی برافراشتند و به قصر ضحاک شتافتند. ضحاک در هندوستان بود و فریدون به جای او بر تخت نشست. چون ضحاک آگاه شد شتابان بازگشت اما فریدون بر او چیره شد. فریدون خواست تا او را بکشد اما به فرمان سروش خجسته خون او نریخت و او را در بن غاری در دل دماوندکوه به بند کشید و چنان شد که روزگار جور هزارساله ضحّاک نیز به سرآمد.

قبلی «
بعدی »