بخش داستان سیاوش – شاهنامه فردوسی

روزی طوس همراه با گیو و گودرز و جندین پهلوان جهت شکار به نخچیرگاه میروند و شکار بسیار می رنند. آن نخچیرگاه نزدیک مرز توران بود و در آن جا کشتراز و چمنزار بزرگی دیدند به سمت آن رفتند. در آن کشتزار زن ماهرویی را دیدند و از دیدن آن شگفت آمدند از او پرسیدند که آنجا چه می کند.

آن زن پاسخ داد که بعلت اذیت و آزار پدر خود و ترس از جانش از توران گریخته است. از او پرسیدند که از کدام خاندان است او پاسخ گفت که از خاندان گرسیوز است و از پدر نژادش می رسد به فریدون بر او طمع می کنند و بر سر او بین طوس و گیو اختلاف می افتد و داوری نزد کی کاووس می برند.

کاووس با دیدن آن دختر ماهرویی او را برای خود میخواهد و با موافقت خود آن بانو، اورا به شبستان کاووس می برند. مدتی می گذرد و آن بانو باردار می شود و از پسری بدنیا می آید زیبا همچون پری که کاووس او را سیاووش نام نهاد. موبدان ستاره شناسان اقبال او را سیاه و تیره دیدند.

چندی می گذرد تا رستم به بارگاه آمده از کاووس می خواهد که تربیت سیاووش را بدو بسپارد زیرا در آن درگاه کسی را که لایق پرورش این کودک باشد نمی بیند،کاووس موافقت می کند. رستم سیاووش را به زابلستان برده و به تربیت او همت می گمارد. تمام دانش و فنون لازم از سواری ، تیر وکمان و کمند.را به او می آموزد. نحوه و شیوه آداب و رسوم مجلس داری، تا شیوه سخن وری و سپاه داری. تلاش رستم به بار می نشیند و سیاووش جوانی می شود که در آن روزگار هماورد و مانند او نبود.

سیاووش از رستم می خواهد که او را نزد پدر خویش باز فرستد رستم با خدم و حشم و تشریفات تمام سیاووش را نزد کاووس کی می فرستد. کاووس نیز به محض با خبر شدن از آمدن سیاووش از او استقبال گرمی می کند سیاووش در بدو ورود پدر را ستایش کرده و او را نماز می برد کاووس به مدت یک هفته جشنی بر پا می سازد. هفت سال کاووس سیاووش را می آزماید و کارهای زیادی به او می سپارد که از پس همگی آنها بر می آید و در سال هشتم تاج شاهی بر سر او نهاد او را ولیعهد خود می سازد. اما سودابه همسر کاووس به محض دیدن سیاووش دلباخته او می گردد.

کسی از افراد را نزد او فرستاده از او می خواهد به شبستان بیاید، اما سیاووش از این کار اجتناب می روزد. سودابه نزد کاووس رفته از اومی خواهد که سیاووش را برای دیدن خواهرانش به شبستان بفرستد. کاووس سیاووش رابدین کار وادار می کند. سیاووش پذیرفته به شبستان می رود از آنظرف شخصی به نام هیربد را نیز مامورمی کند که همراه سیاووش باشد. سیاووش به شبستان می رود خواهران اوبه استقبالش می آیند.از آنجا به ایوان قصر می رود که سودابه همچون باغ بهاری خود را آراسته و در آنجا به تخت نشسته است.

سودابه سیاووش را به خود می خواند اما سیاووش به سرعت نزد خواهران باز می گردد و از آنجا نزد کاووس شده و خبر میدهد که به شبستان رفته و خواهران خود را دیده است. برای بار دوم سودابه زمان ازدواج سیاووش را بهانه کرده از کاووس می خواهد او را به شبستان بفرستد تا از زیبا رویان شبستان که دختران سودابه هستند یکی را به همسری برای او انتخاب کنند. سیاووش دوم بار به شبستان می شود سودابه دختران زیبا روی را در کنار تخت خود قرارداده و از سیاووش میخواهد که یکی را انتخاب کند.

سیاووش نمی پسندد که از نژاد سودابه که از هاماوران است،دختری برگزیندسیاووش به سودابه می گوید که دختری نپسنیده است سودابه بر این فکر می شود که چون سیاووش چون او زیبا رویی را دیده دیگر دختران را نمی پسندد. به سیاووش می گوید که پس از مرگ کاووس او ولیعهد است اگر با سودابه پیمان کند که حرمت و احترام او را نگهدارد او خود دختری برای او بر می گزیند که کنیزی سیاووش را کرده و خود را نیز در اختیار سیاووش قرار می دهد. در همان زمان سر سیاووش رادر آغوش می گیرد. سیاووش به یزدان پناه برده و تصمیم میگیرد به جای تند گویی با سودابه با زیان نرم از دست او بگریزد و به او می گوید که خود او از دختران کسی را برای انتخاب کند. از طرف دیگر به او می گوید که او همسر پدر اوست و او به پدر خویش خیانت نکرده و این گفتگو را هم همچون رازی در دل خود نگه می دارد. و از شبستان خارج می شود. هنگامی که کاووس به شبستان می آید سودابه به او می گوید که سیاووش از بین تمامی دختران زیبا روی یکی از دختران او را به همسری برگزیده است شاه از این سخن شادمان شده و جشنی بر پا می سازد و از طرف دیگر سودابه از آتش عشق سیاووش می سوزد. برای بار سوم سودابه سیاووش را به شبستان آورده به او خیر می دهد که یکی از دختران خود را به همسری تو برگزیده ام و شاه نیز از این خبر خوش چندان گنج و گوهر و اسباب فراهم کرده که با دویست فیل نتوان کشید. اما تو نیز باید خواسته من که همخوابگی با توست برآورده سازی که هفت سال در این آتش عشق می سوزم.

سیاوووش مجددا سر باز می زند سودابه تهدید می کند که گر به خواسته او تن در ندهد آبروی او را می برد. سیاووش نپذیرفته از تخت بر می خیزد سودابه وحشت می کند که نکند سیاووش بخواهد با پرده برداشتن از این راز او را رسوا سازد. لذا با چنگ لباس خود را پاره می کند و از طرف دیگر به صورت خود چنگ زده فریاد و فغان می کند به حدی که تمامی قصر از صدای او پر شده کاووس به شبستان می آید. سودابه به کاووس می گوید که سیاووش قصد تجاوز به او داشته و به او اظهار عشق کرده و چنین جامه او را نیز دریده است و از شاه می خواهد که در دم سر سیاووش را ببرد،

که تنها این شرم را خون می تواند پاک سازد. کاووس دیگران را از شبستان خارج کرده و از سیاووش می خواهد که واقعیت را بگوید سیاووش آنچه رفته بود را حکایت می کند سودابه انکار کرده و او را متهم می کند که قصد او را داشته است. در این حین سودابه به کاووس می گوید که از شاه نیز باردار است. شاه به فکر فرو رفته که کدام یک از اینان کناهکار است سیاووش را پیش خوانده دست و لباس او را می بوید و می بیند که هیچ بوی نمی دهد درحالی که سراسر بدن سودابه سرشار از بوی گلاب و مشک ناب است می فهمد که سودابه دروغ می گوید.

تصمیم میگیرد که او را به شمشیر بکشد اما با ملاحظه شاه هاماوران و اینکه باردار است از این خطای او می گذرد. سودابه دیگر بار تدبیری سیاه می اندیشد. سودابه خدمتکاری داشته که باردار بوده به او مال بسیار میدهد، تا کودکان خود را بیانداز. خدمتکار پذیرفته داروی خورده کودکان را می اندازد و می گریزد. شب هنگام سودابه فریاد زده و کمک میخواهد.

کاووس به شبستان می آید، سودابه دو کودک را در تشت زر گذاشته و سیاووش را متهم می کند که با این کار باعث افتادن فرزندان او شده است. کاووس اینبار در خفا موبدان و ستاره شناسان را فراخوانده و حکایت را به ایشان بازگو می کند. یک هفته طول می کشد و به کاووس می گویند که این دو فرزندان او و سودابه نبوده و نشانه های آن زن را نیز می گویند.

کاووس بدنبال آن زن فرستاده او را پس از یک هفته بچنگ می آورد زن از ترس مرگ اعتراف می کند. شاه به سودابه جریان را باز گو کرده سودابه تماما انکار می کند و به او می گوید همه از ترس رستم که سیاووش را بزرگ کرده دورغ می گویند و شاه به او اعتماد ندارد. در نهایت کاووس مستاصل شده از موبدان و مشاوران خود نظر میخواهد و آنها به شاه می گویند بهترین راه آزمون آتش است، هرکه بی گناه باشد از دل آتش بیگزند خارج میشود. سیاووش اول گام پیش می گذارد.

سیاووش از آتش سرافراز بیرون می آید وساطت می کند تا کی کاووس سودابه را نکشد. در این حین، افراسیاب شاه توران قصد حمله به ایران می کند. سیاووش جهت رهایی از سودابه بعنوان فرمانده همراه رستم به جنگ می رود. افراسیاب خواب بدی می بیند از نبرد منصرف شده پیشنهاد صلح میدهد سیاووش صلح را پذیرفته و پیمان صلح می بندد. این خبر را توسط رستم به کی کاووس میرساند. کی کاووس به شدت خشمگین شده رستم را رانده و دستور لغو پیمان وجنگ میدهد سیاووش نپذیرفته وبه توران پناهنده می شود. در توران زمین مورد لطف پیران ویسه که وزیر اعظم افراسیاب است قرار میگیرد.

در ابتدا با دختر پیران، جریره ازدواج کرده و سپس با اصرار پیران با دختر افراسیاب فرنگیس ازدواج می کند. محبوبیت بالایی سیاووش حسادت گرسیوز برادر افراسیاب را برانگیخته بر علیه او نزد افراسباب بد گویی میکند، به حدی که افراسباب را نسبت به سیاووش بد بین می سازد. افراسباب بر علیه سیاووش برخاسته و سیاووش را بدون مقاومت به قتل می رساند.

افراسباب قصد همچنین کشتن دختر خود و فرزندی که از سیاووش دارد را نیز می کند که با وساطتت پیران جان بدر می برند. کیخسرو بدنیا می آید افراسباب بر اساس داستان قدیمی که شنیده از طرف او احساس خطر می کند پیران کیخسرو را به دست شبانان می سپارد و سپس با ترغیب کیخسرو به تظاهر به دیوانگی او را از چنگال افراسیاب رهایی می دهد. خبر به ایران زمین رسیده رستم با لشگری عظیم به پایتخت آمده پس از کشتن سودابه راهی جنگ با تورانیان میشود.

پس از کشتن زواره پسر افراسیاب شکست سنگینی به افراسیاب وارد کرده و او می گریزد. رستم هفت سال در توران حکومت می کند و سپس به ایران باز می گردد. گودرز خوابی از سیاووش می بیند که به نشانی های کیخسرو را می دهد. گودرز گیو را برای یافتن کیخسرو راهی توران زمین می کند. گیو پس از هفت سال جستجو کیخسرو را یافته، همراه با فرنگیس راهی ایران زمین می شود. پیران به مقابله بر خواسته تا مانع گریختن گیو و کیخسرو شود. اما در نبرد با گیوشکست میخورد.

کیخسرو به رود جیحون رسیده با وجود ممانعت کشتیرانی از دادن کشتی با اسب به طور معجزه آسایی از رود جیحون رد شده به ایران زمین می رسد. بر سر جانشینی کیخسرو و فریبرز پسر کی کاووس بین طوس و گودرز اختلاف در می گیرد کی کاووس شرط ولیعهدی را تسخیر دژ بهمن که توسط آهرمن ساخته شده قرار میدهد. ابتدا طوس و فریبرز می روند و ناکام بر میگردند کیخسرو و گیو رفته پس از یک سال با پیروزی بر میگردند و کیخسرو ولیعهد می شود.

نوشتار این بخش توسط جناب آقای علی دهگانپور به رشته تحریر در آمده است . 

اشعار این بخش :

دانلود متن شاهنامه بخش داستان سیاوش : 

دانلود

دانلود تمامی فایل های صوتی این بخش در قالب یک فایل فشرده : 

دانلود

شاهنامه صوتی این بخش : 

قبلی «
بعدی »