و ز آن جای با بزم و شادی و رود همی رفت تا نزد ایلاق رود یکی رود کز سیم گفتی مگر ببستست گردون زمین را کمر به دیدار که موج و دریا نشیب بهتک چرخ کردار و طوفان نهیب چوباد از شتاب و چو آتش ز جوش چومارازشکنجوچوشیرازخروش یکی اژدها نیلگون پیکرش ابر باختر […]