بایگانی برچسب ها: ویکی شاهنامه صوتی

داستان پادشاهی کی کاووس

پادشاهی کی کاووس صدوپنجاه سال بود . پس از اینکه او بر تخت نشست و تمام مردم را گوش به فرمان خود دید به خود مغرور شد و چنین گفت: غیراز من چه کسی شایسته تاج و تخت است ؟ الان زمان باده نوشی است . رامشگران را فراخواند و آنها شروع به نغمه سرایی […]

داستان سرگذشت برزو پسر سهراب – ملحقات

کنون بشنو از من تو ای رادمرد – یکی داستانی پر آزار و درد زمانیکه افراسیاب بعد از جریان بیژن از پیکار رستم برگشته بود در حال فرار به همراه پیران و گرسیوز به شنگان رسید و در چشمه ای استراحت کرد ناگاه کشاورز تنومندی دید با صورتی سرخ و تنی چون کوه و سینه […]

داستان سرگذشت رستم با کک کوهزاد – ملحقات

گویند : نزدیک بابل کوهی بسیار بلند بود و یک سویش دشت و سوی دیگرش هندوستان قرار داشت و در آن دشت کرد و بلوچ و اوغان و لاچین زندگی میکردند . قلعه ای به نام مرباد بالای کوه بود و فرد بدسیرتی به نام کک کوهزاد در آن دژ بود . او از نژاد اوغان بود و هجده […]

داستان پادشاهی جمشید – ملحقات

بیور نامه هایی به جمشید شاه نوشت و گفت : من بر جهان مستولی هستم و زیر دستت نیستم . کسی شایسته پادشاهی است که بی همتا باشد و من همتایی در جهان ندارم .  تو فقط یک جان داری ولی من و مارهایم سه جان در یک بدن هستیم . من از مغزت برای […]

داستان پادشاهی یزدگرد

پادشاهی یزدگرد بیست سال بود . وقتی یزدگرد به پادشاهی رسید به پند و نصیحت پرداخت و گفت : اگر شاه هم باشی بالاخره خشت بالینت است . ما از فریدون و جمشید و پرویز و کاووس که برتر نیستیم همه مردند و حالا من که فرزند نوشیروان هستم و پدرانم تاجدار بودند تا وقتی […]

داستان پادشاهی فرخ زاد

پادشاهی فرخ زاد یک ماه بود . از جهرم فرخ زاد را آوردند و شاه ایران نامیدند . او نیز گفت : من فرزند شاهان هستم و جز نیکویی و ایمنی در جهان نمیخواهم . هرکس راستی پیشه کند او را ارجمند میدارم .همه دوستان را گرامی میدارم و همه زیردستان چه دوست و چه دشمن همه […]

داستان پادشاهی آزرم دخت

پادشاهی آزرم دخت چهار ماه بود . دختر دیگری که بر تخت نشست آزرم بود . دستور داد تا کارها بر اساس سنت و عدالت اجرا شود . من با زیردستان به خوبی رفتار می کنم و اگر کسی گناهی کرد از گناهش میگذرم اما اگر کسی از پیمان من بگذرد او را به دار می آویزم […]

داستان پادشاهی پوران دخت

پادشاهی پوران دخت شش ماه بود . بالاخره دختری به نام پوران که از نژاد ساسان بود را یافتند و بر تخت نشاندند . پوران دخت گفت : نمیخواهم کسی درویش بماند و همه را توانگر میکنم . از کشور بدخواهان را دور خواهم کرد و بر آئین شاهان رفتار میکنم . سپس پیروزخسرو را […]

داستان پادشاهی گراز معروف به فرایین 

پادشاهی فرایین پنجاه روز بود .گراز به ایران تاخت و به قصر آمد و بر تخت پادشاهی نشست . پسر بزرگترش به او گفت :ما که از نژاد شاهان نیستیم . اگر روزی از تخمه شاهان کسی بیاید و ادعای پادشاهی کند کار ما تمام است پس بهتر است گنجینه را پیدا کنیم و ببریم […]

داستان پادشاهی اردشیر شیروی

پادشاهی اردشیر شیروی شش ماه بود .شاه اردشیر بر تخت نشست و بزرگان زمان به مدح و ثنای او پرداختند . اردشیر از یزدان یاد کرد و گفت ما به زیردستان کمک می کنیم و ستمکاران را به خون میکشیم .لشگر را به پیروز خسرو که پهلوانی بی همتاست می سپارم . وقتی گراز از پادشاهی اردشیر آگاه شد […]

داستان پادشاهی قباد مشهور به شیرویه

پادشاهی قباد هفت ماه بود . وقتی قباد بر تخت نشست همه بزرگان ایران بر او آفرین کردند و تبریک گفتند . شیروی توسط خرادبرزین و اشتاد پیامی نزد پدرش فرستاد و از کارهای بیدادی که کرده بود صحبت کرد و از او خواست تا از یزدان پوزش بطلبد و به او گفت : این خواست […]

داستان ساختن ایوان مدائن

شخصی روشن ضمیر که صدوبیست سال از عمرش میگذشت چنین تعریف کرد که : خسرو افرادی را به روم و هند و چین فرستاد و کارگرانی از هر کشوری که نامی داشت، جمع کرد و صد مرد از میان آنها برگزید که از اهواز و ایران و روم بودند و از بین این صد نفر […]

داستان تخت طاقدیس

ساخته شدن تخت طاقدیس ابتدا به وسیله فریدون بنیان نهاده شد . بدینسان که مردی به نام جهن برزین که در کوه دماوند زندگی میکرد برای شاه تختی ساخت و گهرهایی در اطراف آن قرار داد . شاه فریدون از آن خوشش آمد و سی هزار درم و تاج زرین و دو گوشوار به او داد و […]

داستان خسرو پرویز و شیرین

روزی خسروپرویز به شکار رفت . هزاروصدوشصت پیاده ژوپین انداز و هزاروچهل مرد شمشیرباز وسیصد سوار به همراه هفتصد بازدار و شاهین دار و یوزدار و به همراه هفتاد شیر و پلنگ رام شده که دهانشان با زنجیر بسته بود با هفتصد سگ با قلاده زرین به همراه دوهزار رامشگر به همراه هشتصد شتر و […]

داستان بهرام چوبین – ادامه

حال دوباره سر داستانمان برویم . بهرام وقتی به شهر ترکان رسید بزرگان به استقبالش رفتند وقتی نزد خاقان رفت و کُرنش کرد خاقان او را بوسید و از جنگش با شاه پرسید و با ایزدگشسپ و یلان سینه هم حال و احوال کرد . بهرام بر تخت سیمین نشست و دست خاقان را در […]

داستان زاری فردوسی از مردن فرزند

در این قسمت فردوسی از غم مرگ فرزند ناراحت است و میگوید : سن من به شصت و پنج سالگی رسید و به مرگ فرزندم می اندیشم . نوبت من بود که بروم . چرا رفتی و مرا دردمند کردی ؟ مگر همرهان جوان یافتی –  که از پیش من تیز بشتافتی جوان من فقط […]

داستان پادشاهی خسرو پرویز

پادشاهی خسرو پرویز سی و هشت سال بود . گستهم مردی را روانه کرد تا خسرو را از جریانات آگاه سازد .وقتی خسرو مطلع شد روانه پایتخت گشت و بر تخت نشست و همه بزرگان برای تبریک به دیدارش آمدند . شبانگاه خسرو به نزد پدر رفت و به پایش افتاد چون چشمانش را دید […]

داستان پادشاهی هرمزد نوشیروان

پادشاهی هرمزد دوازده سال بود . پیری جهاندیده به نام ماخ مرزبان هری بود . پرسیدم از هرمزد چه به یاد دارید ؟ چنین گفت پیر خراسان که وقتی هرمزد به تخت نشست اول آفرین کردگار را گفت و سپس گفت : ما گرانمایگان را قدرشناس خواهیم بود و مانند پدر حکمرانی می کنیم . […]

داستان خواب انوشیروان

خواب انوشیروان و گزارش بوذرجمهر به پیدایش محمد (ص) شبی نوشیروان خواب دید که در شب آفتاب زد و نردبانی از حجاز تا اوج کیوان کشیده شد و جهان پر از نور شد به جز ایوان کسری که تاریک ماند . شاه از خواب پرید و چیزی به کسی نگفت تا بوذرجمهر را دید و […]

داستان اندرز انوشیروان به هرمزد

نکو بشنو و بر دلت نقش کن –  مگر زنده ماند دلت زین سخن بدان ای پسر کاین جهان بی وفاست –  پر از رنج و تیمار و درد و بلاست میدانی که من از بین شش پسرم تو را برای سلطنت برگزیدم . پدرم هشتاد ساله بود که مرا به جانشینی برگزید و اینک […]

داستان گزینش هرمزد به ولیعهدی

وقتی نوشیروان به هفتادوچهار سالگی رسید به یاد مرگ افتاد . او شش پسر داشت که همه با فرهنگ و دانش و رادمرد بودند . از همه بزرگتر و خردمندتر هرمزد بود شاه کارآگاهانی گمارد تا او را زیر نظر بگیرند تا هرکار خوب و بدی که می کند به او خبر دهند. شاه به […]

داستان نامه نوشیروان به پسر قیصر

به کسری خبر رسید که قیصر مرد و تاج و تخت را به پسرش سپرد . کسری ناراحت شد و  پیکی را با نامه نزد قیصر جدید فرستاد و در نامه گفت : خداوند عمر تو را طولانی کند . هر موجودی پایانش مرگ است و این دنیا فانی است که ما از آن گذر […]

داستان خشم کسری از بوذرجمهر

روزی کسری برای شکار با بوذرجمهر و همراهان راهی مرغزار شد . در میانه راه برای استراحت توقف کرد و به همراه یکی از خوبرویان استراحت نمود . همیشه بر بازوی شاه بازوبندی پرگهر قرار داشت که در آن هنگام بازوبند از دستش افتاد . کلاغی پرید و گوهرهای بازوبند را خورد و رفت . […]

داستان پیداکردن کلیله و دمنه در هند

پیداکردن کلیله و دمنه در هند و فرستادن آن به ایران توسط برزویه طبیب شادان برزین گوید : برزویه طبیب روزی به نزد کسری رفت و گفت :امروز در دفترچه هندوان مطلبی دیدم که نوشته بود : گیاهی است رخشان چون پرند رومی که اگر بر مرده بریزی زنده میشود و به حرف می آید […]

داستان پیدایش شطرنج

شاهوی حکیم چنین تعریف می کند : در هند پادشاهی به نام جمهور برهندوان حکومت میکرد که از بست و کشمیر تا مرز چین همه فرمانبردار او بودند . او زنی هنرمند و هوشمند و فرزانه داشت که شبی پسری برایش بدنیا آورد . نام پسر را گونهادند . مدتی نگذشت و شاه بیمار شد […]

داستان رزم خاقان با غاتفر سالار هیتالیان

گویند از میان نامداران و ثروتمندان و افراد جنگجو و با نژاد به جز کسری فقط خاقان چین بدین پایه و مقام بود . خاقان چین وقتی به پادشاهی چین رسید رای به دوستی با کسری داد پس کاروانی از هدایا تهیه کرد و از اسبان رومی تا دیبای چین گرفته تا تخت و تاج […]

داستان کشته شدن مهبد وزیر و پسرانش

نوشیروان وزیر پاکی به نام مهبود داشت . دو فرزند وی نیز خدمتگزار شاه بودند . شاه به مهبود و پسرانش اعتماد کامل داشت بطوریکه دیگران به آنها حسادت می کردند . یکی از ناموران دربار به نام زروان که حاجب شاه بود بیش از همه به مهبود حسادت میکرد . زروان با مردی جهود […]

داستان پادشاهی کسری نوشیروان

پادشاهی نوشیروان چهل و هشت سال بود . وقتی نوشیروان تاجگذاری کرد ، بزرگان را جمع نمود و پس از ستایش یزدان به اندرز خلق پرداخت :اگر پادشاه به عدل و داد رفتار کند همه مردم شاد میشوند . کار امروز را به فردا مینداز چه میدانی فردا چه خواهد شد . گلستان پر از […]

داستان پادشاهی ساسانیان – پادشاهی بلاش و قباد

داستان پادشاهی ساسانیان – پادشاهی بلاش پادشاهی بلاش پنج سال و دو ماه بود . بعد از یکماه سوگواری ، موبدان آمدند و بلاش را بر تخت نشاندند. پهلوانی به نام سوفرای در زابل که از سرنوشت پیروز آگاه شد سپاهی عظیم آماده نبرد کرد و به بلاش نامه نوشت و گفت که او میخواهد به کینخواهی […]

داستان پادشاهی ساسانیان – پادشاهی یزدگرد و هرمز و پیروز

داستان پادشاهی ساسانیان – پادشاهی یزدگرد یزدگرد هجده سال پادشاهی کرد . وقتی بر تخت نشست پس از اندرز سران به راستی و درستی ، هجده سال سلطنت کرد تا اینکه روزگارش سررسید و پادشاهی را به پسرش هرمزسپرد زیرا او خردمند بود و پس از یک هفته درگذشت . اگر صد بمانی اگر بیست […]
عنوان ۱ از ۳۱۲۳ »