بایگانی برچسب ها: شاهنامه

پادشاهی گرشاسپ – بخش ۱

پسر بود زو را یکی خویش کام پدر کرده بودیش گرشاسپ نام بیامد نشست از بر تخت و گاه به سر بر نهاد آن کیانی کلاه چو بنشست بر تخت و گاه پدر جهان را همی داشت با زیب و فر چنین تا برآمد برین روزگار درخت بلا کینه آورد بار به ترکان خبر شد […]

پادشاهی زوطهماسپ

شبی زال بنشست هنگام خواب سخن گفت بسیار ز افراسیاب هم از رزم‌زن نامداران خویش وزان پهلوانان و یاران خویش همی گفت هرچند کز پهلوان بود بخت بیدار و روشن روان بباید یکی شاه خسرونژاد که دارد گذشته سخنها بیاد به کردار کشتیست کار سپاه همش باد و هم بادبان تخت شاه اگر داردی طوس […]

پادشاهی نوذر – بخش ۱۳

چو اغریرث آمد ز آمل به ری وزان کارها آگهی یافت کی بدو گفت کاین چیست کانگیختی که با شهد حنظل برآمیختی بفرمودمت کای برادر به کش که جای خرد نیست و هنگام هش بدانش نیاید سر جنگجوی نباید به جنگ اندرون آبروی سر مرد جنگی خرد نسپرد که هرگز نیامیخت کین با خرد چنین […]

پادشاهی نوذر – بخش ۱۲

به گستهم و طوس آمد این آگهی که تیره شد آن فر شاهنشهی به شمشیر تیز آن سر تاجدار به زاری بریدند و برگشت کار بکندند موی و شخودند روی از ایران برآمد یکی های‌وهوی سر سرکشان گشت پرگرد و خاک همه دیده پر خون همه جامه چاک سوی زابلستان نهادند روی زبان شاه‌گوی و […]

پادشاهی نوذر – بخش ۱۱

سوی شاه ترکان رسید آگهی کزان نامداران جهان شد تهی دلش گشت پر آتش از درد و غم دو رخ را به خون جگر داد نم برآشفت و گفتا که نوذر کجاست کزو ویسه خواهد همی کینه خواست چه چاره است جز خون او ریختن یکی کینهٔ نو برانگیختن به دژخیم فرمود کو را کشان […]

پادشاهی نوذر – بخش ۱۰

فرستاده نزدیک دستان رسید به کردار آتش دلش بردمید سوی گرد مهراب بنهاد روی همی تاخت با لشکری جنگجوی چو مهراب را پای بر جای دید به سرش اندرون دانش و رای دید به دل گفت کاکنون ز لشکر چه باک چه پیشم خزروان چه یک مشت خاک پس آنگه سوی شهر بنهاد روی چو […]

پادشاهی نوذر – بخش ۹

و دیگر که از شهر ارمان شدند به کینه سوی زابلستان شدند شماساس کز پیش جیحون برفت سوی سیستان روی بنهاد و تفت خزروان ابا تیغ‌زن سی هزار ز ترکان بزرگان خنجرگزار برفتند بیدار تا هیرمند ابا تیغ و با گرز و بخت بلند ز بهر پدر زال با سوگ و درد به گوراب اندر […]

پادشاهی نوذر – بخش ۸

بشد ویسه سالار توران سپاه ابا لشکری نامور کینه‌خواه ازان پیشتر تابه قارن رسید گرامیش را کشته افگنده دید دلیران و گردان توران سپاه بسی نیز با او فگنده به راه دریده درفش و نگونسار کوس چو لاله کفن روی چون سندروس ز ویسه به قارن رسید آگهی که آمد به پیروزی و فرهی ستوران […]

پادشاهی نوذر – بخش ۷

چو بشنید نوذر که قارن برفت دمان از پسش روی بنهاد و تفت همی تاخت کز روز بد بگذرد سپهرش مگر زیر پی نسپرد چو افراسیاب آگهی یافت زوی که سوی بیابان نهادست روی سپاه انجمن کرد و پویان برفت چو شیر از پسش روی بنهاد و تفت چو تنگ اندر آمد بر شهریار همش […]

پادشاهی نوذر – بخش ۶

ازان پس بیاسود لشکر دو روز سه دیگر چو بفروخت گیتی فروز نبد شاه را روزگار نبرد به بیچارگی جنگ بایست کرد ابا لشکر نوذر افراسیاب چو دریای جوشان بد و رود آب خروشیدن آمد ز پرده‌سرای ابا نالهٔ کوس و هندی درای تبیره برآمد ز درگاه شاه نهادند بر سر ز آهن کلاه به […]

پادشاهی نوذر – بخش ۵

برآسود پس لشکر از هر دو روی برفتند روز دوم جنگجوی رده برکشیدند ایرانیان چنان چون بود ساز جنگ کیان چو افراسیاب آن سپه را بدید بزد کوس رویین و صف برکشید چنان شد ز گرد سواران جهان که خورشید گفتی شد اندر نهان دهاده برآمد ز هر دو گروه بیابان نبود ایچ پیدا ز […]

پادشاهی نوذر – بخش ۴

سپیده چو از کوه سر برکشید طلایه به پیش دهستان رسید میان دو لشکر دو فرسنگ بود همه ساز و آرایش جنگ بود یکی ترک بد نام او بارمان همی خفته را گفت بیدار مان بیامد سپه را همی بنگرید سراپردهٔ شاه نوذر بدید بشد نزد سالار توران سپاه نشان داد ازان لشکر و بارگاه […]

پادشاهی نوذر – بخش ۳

چو دشت از گیا گشت چون پرنیان ببستند گردان توران میان سپاهی بیامد ز ترکان و چین هم از گرزداران خاور زمین که آن را میان و کرانه نبود همان بخت نوذر جوانه نبود چو لشکر به نزدیک جیحون رسید خبر نزد پور فریدون رسید سپاه جهاندار بیرون شدند ز کاخ همایون به هامون شدند […]

پادشاهی نوذر – بخش ۲

پس آنگه ز مرگ منوچهر شاه بشد آگهی تا به توران سپاه ز نارفتن کار نوذر همان یکایک بگفتند با بدگمان چو بشنید سالار ترکان پشنگ چنان خواست کاید به ایران به جنگ یکی یاد کرد از نیا زادشم هم از تور بر زد یکی تیز دم ز کار منوچهر و از لشکرش ز گردان […]

پادشاهی نوذر – بخش ۱

چو سوگ پدر شاه نوذر بداشت ز کیوان کلاه کیی برفراشت به تخت منوچهر بر بار داد بخواند انجمن را و دینار داد برین برنیامد بسی روزگار که بیدادگر شد سر شهریار ز گیتی برآمد به هر جای غو جهان را کهن شد سر از شاه نو چو او رسمهای پدر درنوشت ابا موبدان و […]

منوچهر – بخش ۲۸

منوچهر را سال شد بر دو شست ز گیتی همی بار رفتن ببست ستاره‌شناسان بر او شدند همی ز آسمان داستانها زدند ندیدند روزش کشیدن دراز ز گیتی همی گشت بایست باز بدادند زان روز تلخ آگهی که شد تیره آن تخت شاهنشهی گه رفتن آمد به دیگر سرای مگر نزد یزدان به آیدت جای […]

منوچهر – بخش ۲۷

چو آگاهی آمد به سام دلیر که شد پور دستان همانند شیر کس اندر جهان کودک نارسید بدین شیر مردی و گردی ندید بجنبید مرسام را دل ز جای به دیدار آن کودک آمدش رای سپه را به سالار لشکر سپرد برفت و جهاندیدگان را ببرد چو مهرش سوی پور دستان کشید سپه را سوی […]

منوچهر – بخش ۲۶

بیامد یکی موبدی چرب دست مر آن ماه رخ را به می کرد مست بکافید بی‌رنج پهلوی ماه بتابید مر بچه را سر ز راه چنان بی‌گزندش برون آورید که کس در جهان این شگفتی ندید یکی بچه بد چون گوی شیرفش به بالا بلند و به دیدار کش شگفت اندرو مانده بد مرد و […]

منوچهر – بخش ۲۵

بسی برنیامد برین روزگار که آزاده سرو اندر آمد به بار بهار دل افروز پژمرده شد دلش را غم و رنج بسپرده شد شکم گشت فربه و تن شد گران شد آن ارغوانی رخش زعفران بدو گفت مادر که ای جان مام چه بودت که گشتی چنین زرد فام چنین داد پاسخ که من روز […]

منوچهر – بخش ۲۴

بزد نای مهراب و بربست کوس بیاراست لشکر چو چشم خروس ابا ژنده‌پیلان و رامشگران زمین شد بهشت از کران تا کران ز بس گونه گون پرنیانی درفش چه سرخ و سپید و چه زرد و بنفش چه آوای نای و چه آوای چنگ خروشیدن بوق و آوای زنگ تو گفتی مگر روز انجامش است […]

منوچهر – بخش ۲۳

همی رند دستان گرفته شتاب چو پرنده مرغ و چو کشتی برآب کسی را نبد ز آمدنش آگهی پذیره نرفتند با فرهی خروشی برآمد ز پرده سرای که آمد ز ره زال فرخنده‌رای پذیره شدش سام یل شادمان همی داشت اندر برش یک زمان فرود آمد از باره بوسید خاک بگفت آن کجا دید و […]

منوچهر – بخش ۲۲

پس آن نامهٔ سام پاسخ نوشت شگفتی سخنهای فرخ نوشت که ای نامور پهلوان دلیر به هر کار پیروز برسان شیر نبیند چو تو نیز گردان سپهر به رزم و به بزم و به رای و به چهر همان پور فرخنده زال سوار کزو ماند اندر جهان یادگار رسید و بدانستم از کام او همان […]

منوچهر – بخش ۲۱

زمانی پر اندیشه شد زال زر برآورد یال و بگسترد بر وزان پس به پاسخ زبان برگشاد همه پرسش موبدان کرد یاد نخست از ده و دو درخت بلند که هر یک همی شاخ سی برکشند به سالی ده و دو بود ماه نو چو شاه نو آیین ابر گاه نو به سی روز مه […]

منوچهر – بخش ۲۰

چنین گفت پس شاه گردن فراز کزین هر چه گفتید دارید راز بخواند آن زمان زال را شهریار کزو خواست کردن سخن خواستار بدان تا بپرسند ازو چند چیز نهفته سخنهای دیرینه نیز نشستند بیدار دل بخردان همان زال با نامور موبدان بپرسید مر زال را موبدی ازین تیزهش راه بین بخردی که از ده […]

منوچهر – بخش ۱۹

بفرمود تا موبدان و ردان ستاره‌شناسان و هم بخردان کنند انجمن پیش تخت بلند به کار سپهری پژوهش کنند برفتند و بردند رنج دراز که تا با ستاره چه دارند راز سه روز اندران کارشان شد درنگ برفتند با زیج رومی به چنگ زبان بر گشادند بر شهریار که کردیم با چرخ گردان شمار چنین […]

منوچهر – بخش ۱۸

پس آگاهی آمد سوی شهریار که آمد ز ره زال سام سوار پذیره شدندش همه سرکشان که بودند در پادشاهی نشان چو آمد به نزدیکی بارگاه سبک نزد شاهش گشادند راه چو نزدیک شاه اندر آمد زمین ببوسید و بر شاه کرد آفرین زمانی همی داشت بر خاک روی بدو داد دل شاه آزرمجوی بفرمود […]

منوچهر – بخش ۱۷

چو شد ساخته کار خود بر نشست چو گردی به مردی میان را ببست یکی ترگ رومی به سر بر نهاد یکی باره زیراندرش همچو باد بیامد گرازان به درگاه سام نه آواز داد و نه برگفت نام به کار آگهان گفت تا ناگهان بگویند با سرفراز جهان که آمد فرستاده‌ای کابلی به نزد سپهبد […]

منوچهر – بخش ۱۶

چو در کابل این داستان فاش گشت سر مرزبان پر ز پرخاش گشت برآشفت و سیندخت را پیش خواند همه خشم رودابه بر وی براند بدو گفت کاکنون جزین رای نیست که با شاه گیتی مرا پای نیست که آرمت با دخت ناپاک تن کشم زارتان بر سر انجمن مگر شاه ایران ازین خشم و […]

منوچهر – بخش ۱۵

به مهراب و دستان رسید این سخن که شاه و سپهبد فگندند بن خروشان ز کابل همی رفت زال فروهشته لفج و برآورده یال همی گفت اگر اژدهای دژم بیاید که گیتی بسوزد به دم چو کابلستان را بخواهد بسود نخستین سر من بباید درود به پیش پدر شد پر از خون جگر پر اندیشه […]

منوچهر – بخش ۱۴

پس آگاهی آمد به شاه بزرگ ز مهراب و دستان سام سترگ ز پیوند مهراب وز مهر زال وزان ناهمالان گشته همال سخن رفت هر گونه با موبدان به پیش سرافراز شاه ردان چنین گفت با بخردان شهریار که بر ما شود زین دژم روزگار چو ایران ز چنگال شیر و پلنگ برون آوریدم به […]
عنوان ۶۲ از ۶۵« اولین...۳۰۴۰۵۰«۶۰۶۱۶۲۶۳۶۴ » ...آخر »