بایگانی برچسب ها: بهرام گور

یمن

نام مکان جغرافیایی در شاهنامه : یمن نام فعلی مکان جغرافیایی :  یمن نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه:  یمن شرح مکان جغرافیایی: با این که یمن سرزمینی نسبتاً کوچک در شبه جزیره عربی بوده نام آن به فراوانی در شاهنامه آمده است برخلاف موطن اعراب که عموماً با عنوان «دشت» از آن یاد […]

قنوج

نام مکان جغرافیایی در شاهنامه : قنوج نام فعلی مکان جغرافیایی :  شهری در ایالت اوتار پرادش هند نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه: شرح مکان جغرافیایی: قنوج نام شهری مهم و نیز ولایتی شبه کشور واقع در کنار یکی از شاخه های رود گنگ در نیمه شمالی هند بوده است. بدین سبب نام […]

روس

نام مکان جغرافیایی در شاهنامه : روس نام فعلی مکان جغرافیایی :  کشور روسیه کنونی نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه: شرح مکان جغرافیایی: روس در بعضی از تصحیحهای پیشین شاهنامه نام روس دو بار در متن آمده است که یکی از آنها نباید اصالت داشته باشد در پادشاهی بهرام گور شنگل هندی به […]

دریای قنوج

نام مکان جغرافیایی در شاهنامه : دریای قنوج نام فعلی مکان جغرافیایی :  یکی از شاخه های رود گنگ که به خلیج بنگال می ریزد نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه: شرح مکان جغرافیایی: دریای قنوج این عنوان دو بار در شاهنامه آمده و غرض از آن یکی از شاخه های رود گنگ  است […]

خلج

نام مکان جغرافیایی در شاهنامه : خلج نام فعلی مکان جغرافیایی :  نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه: شرح مکان جغرافیایی: خلج این نام تنها یک بار در بیتی از پادشاهی بهرام گور آمده است که گوید بهرام پس از بیرون راندن خاقان چین از ایران در کنار شهر ،غرب در ساحل راست جیحون […]

چغانی

نام مکان جغرافیایی در شاهنامه : چغانی نام فعلی مکان جغرافیایی :  ناحیه ای در جنوب غرب کشور کنونی ازبکستان نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه:  چغانیان شرح مکان جغرافیایی: چغانی که ایرانیان در قرون آغازین اسلامی آن را چغانیان می خوانده اند و اعراب ،صفانیان نام یکی از ولایات ساحل راست جیحون شامل […]

بیشه نارچین

نام مکان جغرافیایی در شاهنامه :  بیشه نارچین نام فعلی مکان جغرافیایی :  نامعلوم نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه: شرح مکان جغرافیایی: بیشه نارچین بنا بر تصحیح قیاسی آقای دکتر خالقی نام یکی از شکارگاه های بهرام گور بوده است اما مسکو به جای نارچین «چنین» آورده است نام صحیح و محل این […]

بیشه کوفه

نام مکان جغرافیایی در شاهنامه :  بیشه کوفه نام فعلی مکان جغرافیایی :  شهر کوفه نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه: شرح مکان جغرافیایی: بیشه کوفه در زمان یزدگرد بزه گر(اول) وقتی فرزندش بهرام نزد منذر در یمن به سر می برد مرز قلمرو منذر با تازیان دشت نیزه سواران بیشه کوفه خوانده می […]

اصفهان

نام مکان جغرافیایی در شاهنامه : اصفهان نام فعلی مکان جغرافیایی :  اصفهان نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه: اسپهان، سپاهان، سپهان شرح مکان جغرافیایی: اصفهان اولین باری که نام این شهر و ولایت مشهور ایران در شاهنامه آمده در داستان سیاوش و رفتن گیو به ترکستان برای آوردن کیخسرو به ایران است. که […]

مندل

نام مکان جغرافیایی در شاهنامه : مندل نام فعلی مکان جغرافیایی :  شهری از شهرهای سند نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه: شرح مکان جغرافیایی: مندل: در پادشاهی بهرام گور آمده است که چون رای با امیر قنوج هند، به نام شنگل، عازم دیدار بهرام در ایران شد، هفت حاکم یا شاه هندی هم […]

نمایش صوتی شاهنامه – بهرام گور

نام نمایش صوتی : نمایش صوتی شاهنامه – بهرام گور مدت زمان فایل صوتی : دو ساعت و بیست و پنج دقیقه توضیحات :«بهرام گور» پانزدهمین پادشاه سلسله ساسانیان بود که در سال ۴۲۱ میلادی بر تخت نشست؛ اما او به جای پرداختن به امور مملکت، وقت خود را صرف شکار و خوش گذرانی می کرد؛ […]

سندل

نام مکان جغرافیایی در شاهنامه : سندل نام فعلی مکان جغرافیایی :   مکان دقیقا مشخص نیست شاید شهری در کنار مندل در هند نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه: شرح مکان جغرافیایی: سندل: ظاهرأ ولایتی نیمه مستقل از هندوستان بوده است. در پادشاهی بهرام گور آمده که چون رای قنوج عزم ملاقات بهرام را […]

برقوه

نام مکان جغرافیایی در شاهنامه : برقوه نام فعلی مکان جغرافیایی :   همان شهر ابرقو است نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه: شرح مکان جغرافیایی: برقوه: غرض از این نام ظاهرا همان شهر ابرقو یا ابرکوی ایران در استان یزد و بر سر راه آباده و اقلید است. این شهر سابقۀ دیرینه و آثاری […]

جز

نام مکان جغرافیایی در شاهنامه : جَزّ نام فعلی مکان جغرافیایی: در استان فارس در جوار ابرقو نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه: جز شرح مکان جغرافیایی: در شاهنامه دو بار از جز نام برده می شود، بار اول در پادشاهی شاپور ذوالاکتاف است که گوید چون وی به صورت بازرگانی ناشناس به درگاه […]

شخصیت های شاهنامه – بهرام گور

کمان را به زه کرد بهرام گور – رانگیخت از دشت آرام شور نام : بهرام گور نام های دیگر : بهرام پنجم یا وهرام پنجم زمان تولد بهرام گور : ۴۰۰ میلادی زمان مرگ بهرام گور : نامعلوم دوره شاهنامه ای پیشین : تاریخی دوره شاهنامه ای جدید : ساسانیان تبار : تبار پدری به شاپور […]

پادشاهی بهرام گور – بخش ۴۶

برین سان همی خورد شست و سه سال کس اندر زمانه نبودش همال سر سال در پیش او شد دبیر خردمند موبد که بودش وزیر که شد گنج شاه بزرگان تهی کنون آمدم تا چه فرمان دهی هرانکس که دارد روانش خرد به مال کسان از بنه ننگرد چنین پاسخ آورد این خود مساز که […]

پادشاهی بهرام گور – بخش ۴۵

ازان پس به هرسو یکی نامه کرد به جایی که درویش بد جامه کرد بپرسید هرجا که بی‌رنج کیست به هرجای درویش و بی‌گنج کیست ز کار جهان یکسر آگه کنید دلم را سوی روشنی ره کنید بیامدش پاسخ ز هر کشوری ز هر نامداری و هر مهتری که آباد بینیم روی زمین به هرجای […]

پادشاهی بهرام گور – بخش ۴۴

چو باز آمد از راه بهرامشاه به آرام بنشست بر پیش‌گاه ز مرگ و ز روز بد اندیشه کرد دلش گشت پر درد و رخساره زرد بفرمود تا پیش او شد دبیر سرافراز موبد که بودش وزیر همی خواست تا گنجها بنگرد زر و گوهر و جامه‌ها بشمرد که بااو ستاره‌شمر گفته بود ز گفتار […]

پادشاهی بهرام گور – بخش ۴۳

بیامد ز میدان چو تیر از کمان بر دختر خویش رفت آن زمان قلم خواست از ترک و قرطاس خواست ز مشک سیه سوده انقاس خواست سر عهد کرد آفرین از نخست بران کو جهان از نژندی بشست بگسترد هم پاکی و راستی سوی دیو شد کژی و کاستی سپینود را جفت بهرامشاه سپردم بدین […]

پادشاهی بهرام گور – بخش ۴۲

پس آگاه شد شنگل از کار شاه ز دختر که شد شاه را پیش‌گاه به دیدار ایران بدش آرزوی بر دختر شاه آزاده‌خوی فرستاد هندی فرستاده‌ای سخن‌گوی مردی و آزاده‌ای یکی عهد نو خواست از شهریار که دارد به خان اندرون یادگار به نوی جهاندار عهدی نوشت چو خورشید تابان به باغ بهشت یکی پهلوی […]

پادشاهی بهرام گور – بخش ۴۱

چو آگاهی آمد به ایران که شاه بیامد ز قنوج خود با سپاه ببستند آذین به راه و به شهر همی هرکس از کار برداشت بهر درم ریختند از کران تا کران هم از مشک و دینار و هم زعفران چو آگاه شد پور او یزدگرد سپاه پراگنده را کرد گرد چو نرسی و چون […]

پادشاهی بهرام گور – بخش ۴۰

سواری ز قنوج تازان برفت به آگاهی رفتن شاه تفت که برزوی و ایرانیان رفته‌اند همان دختر شاه را برده‌اند شنید این سخن شنگل از نیک‌خواه چو آتش بیامد ز نخچیرگاه همه لشکر خویش را برنشاند پس شاه بهرام لشکر براند بدین‌گونه تا پیش دریا رسید سپینود و بهرام یل را بدید غمی گشت و […]

پادشاهی بهرام گور – بخش ۳۹

چو بهرام با دخت شنگل بساخت زن او همی شاه گیتی شناخت شب و روز گریان بد از مهر اوی نهاده دو چشم اندران چهر اوی چو از مهرشان شنگل آگاه شد ز بدها گمانیش کوتاه شد نشستند یک روز شادان بهم همی رفت هرگونه از بیش و کم سپینود را گفت بهرامشاه که دانم […]

پادشاهی بهرام گور – بخش ۳۸

چو زین آگهی شد به فغفور چین که با فر مردی ز ایران زمین به نزدیک شنگل فرستاده بود همانا ز ایران تهم‌زاده بود بدو داد شنگل یکی دخترش که بر ماه ساید همی افسرش یکی نامه نزدیک بهرامشاه نوشت آن جهاندار با دستگاه به عنوان بر از شهریار جهان سر نامداران و شاه مهان […]

پادشاهی بهرام گور – بخش ۳۷

همان شاه شنگل دلی پر ز درد همی داشت از کار او روی زرد شب آمد بیاورد فرزانه را همان مردم خویش و بیگانه را چنین گفت کاین مرد بهرامشاه بدین زور و این شاخ و این دستگاه نباشد همی ایدر از هیچ روی ز هرگونه آمیختم رنگ و بوی گر از نزد ما او […]

پادشاهی بهرام گور – بخش ۳۶

یکی اژدها بود بر خشک و آب به دریا بدی گاه بر آفتاب همی درکشیدی به دم ژنده پیل وزو خاستی موج دریای نیل چنین گفت شنگل به یاران خویش بدان تیزهش رازداران خویش که من زین فرستادهٔ شیرمرد گهی شادمانم گهی پر ز درد مرا پشت بودی گر ایدر بدی به قنوج بر کشوری […]

پادشاهی بهرام گور – بخش ۳۵

یکی کرگ بود اندران شهر شاه ز بالای او بسته بر باد راه ازان بیشه بگریختی شیر نر هم از آسمان کرگس تیرپر یکایک همه هند زو پر خروش از آواز او کر شدی تیز گوش به بهرام گفت ای پسندیده مرد برآید به دست تو این کارکرد به نزدیک آن کرگ باید شدن همه […]

پادشاهی بهرام گور – بخش ۳۴

ز بهرام شنگل شد اندرگمان که این فر و این برز و تیر و کمان نماند همی این فرستاده را نه هندی نه ترکی نه آزاده را اگر خویش شاهست گر مهترست برادرش خوانم هم اندر خورست بخندید و بهرام را گفت شاه که ای پرهنر با گهر پیشگاه برادر توی شاه را بی‌گمان بدین […]

پادشاهی بهرام گور – بخش ۳۳

چو بشنید شنگل به بهرام گفت که رای تو با مردمی نیست جفت زمانی فرودآی و بگشای بند چه گویی سخن‌های ناسودمند یکی خرم ایوان بپرداختند همه هرچ بایست برساختند بیاسود بهرام تا نیم‌روز چو بر اوج شد تاج گیتی فروز چو در پیش شنگل نهادند خوان یکی را بفرمود کو را بخوان کز ایران […]

پادشاهی بهرام گور – بخش ۳۲

چو بشنید شد نامه را خواستار شگفتی بماند اندران نامدار چو آن نامه برخواند مرد دبیر رخ تاجور گشت همچون زریر بدو گفت کای مرد چیره‌سخن به گفتار مشتاب و تندی مکن بزرگی نماید همی شاه تو چنان هم نماید همی راه تو کسی باژ خواهد ز هندوستان نباشم ز گوینده همداستان به لشکر همی […]
عنوان ۱ از ۳۱۲۳ »