بایگانی برچسب ها: دانلود کوش نامه

کوش نامه – بخش صد و هشتاد و هشتم – در عبرت گرفتن از کارِ جهان و گریز به مدح ممدوح

چنین است کار جهان کرد کرد گهی تندرستی بود گاه درد گهی شادمانی و گاهی غمان میان غم و شادیش یک زمان غم و شادمانیش چون درگذشت چو بادی بود کاو سبک برگذشت چو در کارها ژرف بربنگری دراز است با تو مرا داوری یکی باغبان است و چندین درخت چرا گشت سست این و […]

کوش نامه – بخش صد و هشتاد و هفتم – نامه ی فرارنگ به پدر درباره ی پیروزی فریدون و بند کردن ضحاک

ز ناگه بیامد سرِ ماهِ نو فرستاده ی مادرِ شاهِ نو فرارنگ کاو دخت طیهور بود که از تخت یک چند رنجور بود نبشته چنین بود دست دبیر که فرخنده شاها، تو رامش پذیر که فرزندِ من فر خجسته نهاد فریدون که بر شاه فرخنده باد ز یزدان همه کامگاری بیافت چو از کوه بر […]

کوش نامه – بخش صد و هشتاد و ششم – در پی کوش و چینیان

از ایشان چو بشنید طیهور گفت که این بدگهر باد با درد جفت مگر دشمنی زو کشیده ست کین وز او بستده تخت ماچین و چین وگرنه همی دام یازد به راه مرا تا به هامون کشد با سپاه یکی لشکر گشن هم اندر زمان فرستاد بر پی دنان و دمان سر راه دربند گیرید، […]

کوش نامه – بخش صد و هشتاد و پنجم – آگاهی یافتن کوش از گرفتار شدن ضحّاک بر دست فریدون و گریختن کوش

بترسید طیهور و نومید شد شب و روز لرزنده چون بید شد سگالش همی کرد با مهتران که او را دهد گنج و هم دختران چو نومید شد مردم از روزگار ببخشایدش بی گمان کردگار همی تا ببندی میان را کمر زمانه بگردد به رنگی دگر همی تا برون آری انگشتری جهان را دگرسان شود […]

کوش نامه – بخش صد و هشتاد و چهارم – آگاهی یافتن کوش از کشته شدن آتبین و دو پسرش

ز ناگه برآمد سواری ز راه یکی نامه دادش به ضحاک شاه که گشت آتبین کشته با دو پسر از ایران سوی ما رسید این سه سر ز شادی بجوش آمدش مغز و هوش فرستاده را خلعتی داد کوش سپه را بفرمود تا همگنان به دروازه رفتند شادی کنان پس آن نامه بر در بینداختند […]

کوش نامه – بخش صد و هشتاد و سوم – محاصره کردن کوش شهر بسیلا را

وز آن جایگه لشکر اندر کشید چو از دور شهر بسیلا بدید به گردون رسیده یکی باره بود تو گفتی که سنگی به یک پاره بود سر برجش ایمن ز زخم کمند ز پرواز تیرش سرف بی گزند سوی کنگره ش نارسیده عقاب سر باره اش ناپسوده سحاب یکی ژرف دریا به گردش روان که […]

کوش نامه – بخش صد و هشتاد و دوم – پرسیدن کوش درباره ی کوهسار و بسیلا

بیاراست لشکر دگر روز کوش به زیر آمد از کوه و برشد خروش به لشکرگه اندر سپه را ندید از آن شادمانی دلش برپرید همی گفت دشمن گریزان ز پیش چنان است چون مرده از دست خویش به لشکرگه شاه طیهور شد فرود آمد و رنج از او دور شد سپاهی گران از پس وی […]

کوش نامه – بخش صد و هشتاد و یکم – برگشتن طیهور به بسیلا

وزآن روی طیهور با آن سپاه برآن سان برابر نشسته سه ماه همه شهرها سخت کرد استوار به کنده در افگندشان رودبار شد انبار خانه بسیلا چنان که در شهر شد تنگ جای زنان کسی را که بی کار و درویش بود وگر خوردش از کوشش خویش بود چو از دستگاهش نبود ایچ بهر برون […]

کوش نامه – بخش صد و هشتادم – لشکر آرایی طیهور و پیام او به کوش و پاسخ وی

بفرمود پس تا سپه را بخواند که اندر جزیره سواری نماند همی لشکری آمدش بیست روز سواران گردنکش نیوسوز بفرمود کز شهریا استوار به شهر بسیلا کشیدند بار سپه عرض کرد او سه پنجه هزار گزیه دلیران خنجر گزار سرِ ماه چون مردم انبوه شد سپه برگرفت و سوی کوه شد سراپرده زد پیش دشمن […]

کوش نامه – بخش صد و هفتاد و نهم – اندر پیروزی یافتن کوش بر جزیره ی بسیلا

به بر چون برافگند گردون گره به بر درکشیدند گردان زره سوی دسته ی تیغ بردند دست سر هر ده از تن بریدند پست بسی خار و خاشاک برتوختند بلند آتشی را برافروختند فروغ از سر کوه پرتاپ شد همی روی دریا چو زر آب شد چو کوش آتش تیز دید اندر آب براندند چون […]

کوش نامه – بخش صد و هفتاد و هشتم – نیرنگ کوش با طیهور

چو برداشت کوش از میان کین و جنگ نمود اندر این روزگاری درنگ نکرد او به کار بسیلا نگاه وز او ایمنی یافت طیهور شاه همی گشت با لشکری سال چند چو شد پادشاهی همه بی گزند یکی مایه ور مرد با دستگاه ز چین آمدی پیش او سال و ماه نبودش به چین کس […]

کوش نامه – بخش صد و هفتاد و هفتم – هدیه فرستادن طیهور و کوش به نزد یکدیگر

وز آن جایگه شادمان گشت باز به نزدیک طیهور گردنفراز چو دستور طیهور پاسخ بخواند وزآن مردمیهاش خیره بماند فرستاده از هرچه گفت و شنید همه پیش طیهور کردش پدید دل شاه طیهور از آن شاد شد شد ایمن، ز دستانش آزاد شد به دستور فرمود تا در خورش یکی هدیه سازد، فرستد برش که […]

کوش نامه – بخش صد و هفتاد و ششم – پیمان ستدن فرستاده ی طیهور از کوش

ز دریا چو بر شد فرستاده مرد همان گه ز پیش وی آهنگ کرد بیامد همه کوش را بازگفت دل کوش مانند گل برشکفت مر او را نهانی بسی چیز داد در نیکبختی بر او برگشاد چو روز آمد آن مرد رنجور را فرستاده ی شاه طیهور را بیاورد و بر کرسی زر نشاند بخوبی […]

کوش نامه – بخش صد و هفتاد و پنجم – فریب خوردن طیهور و پیمان کردن با کوش

وزآن پس یکی ترجمان را بخواند نهانی سخن چند با او براند بدو گفت امشب تو با رود و می به نزد فرستاده رو تیز پی ببین و سخن گوی با او بسی ز شاه و ز سالار، وز هرکسی وزآن پس بپرسش که چون است این که جوید همی آشتی شاه چین؟ وزآن پس […]

کوش نامه – بخش صد و هفتاد و چهارم – نامه ی کوش به طیهور به مکر و فریب

چو آگاه شد کآتبین شد درست به طیهور پرداخت و بر چاره جست یکی نامه فرمود با مهر و داد نخست از همه نام خود کرد یاد ز دارای خاور شه شیرگیر به شاه بسیلا هشومند پیر بدان ای سرافراز شاه دلیر که من گشتم از رزم و پر خاش سیر مرا با تو پرخاش […]

کوش نامه – بخش صد و هفتاد و سوم – گریختن کنعان از کوش و رفتن پیش ضحاک

بپژمرد کنعان که آن را بدید که از تاب او ماهچهره کشید بلرزید بر جای چون بید شد ز کوش بداندیش نومید شد شب تیره گون با سواری هزار گریزان بشد تا درِ شهریار چو نزدیک بیت المقدس رسید خبر زو به ضحّاک جادو رسید فرستاد پیشش پذیره سپاه به دیدار او شادمان گشت شاه […]

کوش نامه – بخش صد و هفتاد و دوم – مرگ دختر کوش و زاری پدر

دو سال اندر این ماهچهره ببود که او هر زمانیش رشکی نمود ستمکش بدان سختی اندر بمرد برفت و ستم با تن خود ببرد چو آگاهی آمد ز مرگش به کوش برون رفت با گریه و با خروش سرِ ناسزا مرد از آن گردنش برون کرد و برگشت پیرامنش بدید آن نگارین به روی و […]

کوش نامه – بخش صد و هفتاد و یکم – دختر خواستن کوش از شهرهای چین

جهاندیده گوید که در مرز چین بود سیصد و شصت شهر گزین همه شهرها یکسر آباد بود اگرچه ز چین رنج و بیداد بود به هر شهر شاهی ز درگاه کوش نشسته به شادی و با نای و نوش چو فرخار و چون تبّت و قندهار پر از خوبرویان چون نوبهار به هر مرزبانی یکی […]

کوش نامه – بخش صد و هفتادم – عاشق شدن دختر کوش و انتقام پدر از معشوق وی

شکیبا همی بود تا چند گاه چو ایمن شد از بابِ خود دخت شاه به کنیاش بر مهربان گشت سخت که با کوش بودش همیشه نشست جوانی دلارای چون نوبهار نژادش نه از چین که از قندهار بخواندش نهانی و با او بساخت فزون از سه سال او همی مهر باخت پسر زاد از او […]

کوش نامه – بخش صد و شصت و نهم – عاشق شدن کوش به دختر خویش

بخواندی زمان تا زمان دخترش که او بود همچهره ی مادرش به نامش نخواندی جز از ماهچهر خجل بود از آن روشنی ماه و مهر ز مهرش دل کوش بیهوش گشت سرش بار دیگر پر از جوش گشت دلش چون شد از مهر او ناشکیب سخن گفت و دادش فراوان نهیب در گنج پرمایه را […]

کوش نامه – بخش صد و شصت و هشتم – زناشویی کوش با دختر نوشان

چنین آمد از کوش نامه پدید که نوشانِ دستور را برکشید یکی دختر او نگارین به نام به چهره چو ماه و به بالا تمام همه رشک خورشید دیدار اوی خرد در خور خوب رخسار اوی زمین تا بگسترد جان آفرین نان روی پیدا نشد در زمین ز نوشان مر او را بخوبی بخواست ز […]

کوش نامه – بخش صد و شصت و هفتم – دعوت کوش مردم را به پرستش خویش

جهاندیده گوید بدان روزگار نبوده ست کس بر ره کردگار جهانی همه غمر و نادان و مست رها کرده راه و شده بت پرست چو مردم به راه اندر آمد همی مر او را زمانه سر آمد همی بزرگان دیندار را پیش خواند بسی پندها پیش ایشان براند وزآن پس چنان بد که آیین ما […]

کوش نامه – بخش صد و شصت و ششم – ستم های کوش

سراینده دهقان بسیار هوش چنین یافت از کار و کردار کوش که با مردمان سخت بد باز گشت ز درگاه ضحاک چون بازگشت همی بستد از هر کسی هرچه یافت به خون گرانمایه مردم شتافت زنان را سوی بستر خویش برد همان کودکان را بر خویش برد نه بر خواسته مرد را دسترس نه ایمن […]

کوش نامه – بخش صد و شصت و پنجم – کشته شدن آتبین

یکی روز از بیشه شاه آتبین بیامد به در با دلیران کین ز ناگه بدو لشکری بازخورد برآمد ز لشکر ده و دار و برد بکردند رزمی چنانچون سزید بسی کشته آمد ز هر سو پدید فراوان بکوشید و مردی نمود چو آمد زمانه، ز مردی چه سود؟ به رزم اندرون نامور کشته شد وز […]

کوش نامه – بخش صد و شصت و چهارم – آگاه کردن کوش، ضحاک را از رفتن آتبین به ایران

دل پیل دندان ز غم یافت درد به ضحّاک جادو سبک نامه کرد که بگریخت آن بدنژاد آتبین ز کوه بسیلا، نه از راه چین به راهی که بر قاف دارد گذر به بلغار و سقلاب رفت او به در یکی دخت طیهور با خود ببرد که خورشید را رنگ تیره شمرد نشاید کسی را […]

کوش نامه – بخش صد و شصت و سوم – خبر یافتن کوش از نشستن آتبین به دریا

کنون بازگردم به گفتار کوش که هوش آید از پیل دندان به جوش جهاندیده گوید که چون آتبین برفت از بسیلا به ایران زمین نه کوش آگهی داشت نه آن سپاه که او داشتی راه دریا نگاه چنین بود و این سال ده بر گذشت ز چین یک تن اندر بسیلا نگشت بدانست طیهور کز […]

کوش نامه – بخش صد و شصت و دوم – پرورش فریدون

ز فرزند چون خسته دل گشت باز سوی کوه شد سلکت سرافراز گرامی همی داشت او را سه سال چو شد هفت ساله برافراخت یال مر او را به دستور دانا سپرد که در دانش او بود با دستبرد نبشتن بیاموخت و خواندن نخست همی هر زمان دانشی باز جست به کوه اندر او را […]

کوش نامه – بخش صد و شصت و یکم – پذیره شدن آتبین سلکت را و سپردن فریدون را به وی

زمین چون بپوشید پرّ غراب نهان گشت و بی فرّ شد آفتاب کسِ خویش را داد کوه و حصار به زیر آمد از کوه با صد سوار همی راند تا بیشه ی آتبین بشد پیش او کامدادِ گزین خبر کردش از دانش و داد او وز آن قلعه و ساز و بنیاد او وزآن شادکامی […]

کوش نامه – بخش صد و شصتم – دانش پرسیدن کامداد، برماین را و پاسخ او

چو از پرده بنمود رخسار هور ستاره نهان گشت بی جنگ و شور یکی انجمن کرد سلکت ز کوه بزرگان ایران و دانش پژوه فرستاد و دستور خود را بخواند در آن مایه ور پیشگاهش نشاند یکی پیر روشندل جانفزای زمانه در آورده او را ز پای رمیده ز تن توش و از مغز هوش […]

کوش نامه – بخش صد و پنجاه و نهم – آزمودن کامداد، سلکت را

بدو گفت سلکت که ای رهنمون سزد گر تو ما را کنی آزمون بپرس آنچه خواهی و پاسخ شنو که شادی فزاید به فرمان ز تو گر امروز یابی تو پاسخ ز من به کامِ دل تو در این انجمن به فرزانه ما را تو فردا بگوی همه دانش و دین از او باز جوی […]
عنوان ۷ از ۱۳« اولین...«۵۶۷۸۹ » ۱۰...آخر »