دسته: منظومه های حماسی

بهمن نامه – فصل سوم – بخش سیزدهم – رزم شاه بهمن چهارم بار با فرامرز و دستان سام

وزان روی زال و فرامرز و سام برفتند با شادی و ناز و کام به راهش نشستند در نیمروز به شب خوردن و روز نخجیر بوز ز رزم سیوم در گذشتیم نیز فرامرز را تنگ شد رستخیز یکی داستان یاد دارم ز خویش که ناید همی اندر آن کم و بیش شنیدم که روزی هم […]

بهمن نامه – فصل سوم – بخش دوازدهم – به هزیمت رفتن شاه بهمن از پیش لشکر فرامرز پسر رستم

جهان بود چون بیشه‌ای پر زنی روان گشته از هر تنی خون و خوی بماندند زان‌سان سه روز و سه شب نزد هیچکس تشنه بر آب لب به روز چهارم گَهِ نیمروز یکی باد برخواست از نیمروز که خوانی مر آن را تو باد دبور سپه کی توانست بودن صبور بر ایرانیان کینه باد بود […]

بهمن نامه – فصل سوم – بخش یازدهم – رزم سلمان بربری با بانوگشسب و کشتنِ زال سلمان را

به سلمان چو فرزانه پیغام کرد که با او ترا کرد باید نبرد همانگه بیامد شه بربری به زیرش یکی ادهم لاغری همان نیزه‌اش باز بسته سه جای به دست اندرون داشت آن تیره رای به تن خشک و باریک و بالا دراز چو دیدش چنان شاه گردن‌فراز بخندید و گفت ای یل سخت کوش […]

بهمن نامه – فصل سوم – بخش دهم – رزم سوم بهمن با فرامرز پسر رستم

چنین بود رزم نخست و دوم ازین پس بگوییم رزم سیوم چهارم ز هر سه شگفتی‌ترست بسا رنج کاندر چهارم درست شنیدم که بهمن چو در بلخ شد خور و خواب و آرام او تلخ شد به فرزانه گفت ای گرانمایه مرد ز من دور شد خواب و آرام و خورد خُنُک خون باب من […]

بهمن نامه – فصل سوم – بخش نهم – رفتن شاه بهمن به سیستان و باز به هزیمت رفتن از پیش فرامرز

چو بهمن چنان دید هم در زمان نشست از بَرِ باد پای دمان بیاراست خود را چو شاهان پیش همی رفت با نامداران خویش چو سقلاب روم و چو خاقان چین چو رهام گودرز و پارس گزین سیه مرد گیل و دگر اردشیر بهان روزِ دیلم یل شیر گیر تنی پنجه از نیکنامان خویش همان […]

بهمن نامه – فصل سوم – بخش هشتم – پاسخ نوشتن فرشاور پیش شاه بهمن اسفندیار

به بهمن یکی پاسخ نامه کرد که ای شاه با فرّ و با دار و برد تو شاهی و ما بندگان تو شاه نداریم جز رای و راهت نگاه تو فردا که گُردان کشیدند صف همه نیزه و تیغ و زوبین به کف فرامرز را پیش خوان هم نبرد چو آن پیلتن زی تو آهنگ […]

بهمن نامه – فصل سوم – بخش هفتم – نامه نوشتن شاه بهمن پیش گردان فرامرز پسر رستم

یکی نامه کرد آنگهی شهریار به گُردان پر از رنگ بوی و نگار سَرِ نامه از شاه گیتی‌نمای به نزدیک گردان کشورگشای همان باشد اکنون شما را درست که دل را ز کینه بخواهیم شست درستست نزد شما گوهرم که من شاه و شهزاده کشورم مگر زال را زیر بند آوریم فرامرز را در کمند […]

بهمن نامه – فصل سوم – بخش ششم – رزم دوم شاه بهمن با فرامرز پسر رستم

سپهبد پشوتن که دستور بود از آسایش او روز و شب دور بود روان شد سپاه از پسش فوج فوج چو دریا که از باد خیزد به موج چو آگاهی از وی به دستان رسید که بهمن دگر باره لشکر کشید فرامرز پرمایه را پیش خواند ز هر گونه با او سخن‌ها براند سپه عرض […]

بهمن نامه – فصل سوم – بخش پنجم – رزم کردن شاه بهمن با فرامرز زال و به هزیمت شدن بهمن

وز آنجا بشد بهمن سرفراز به لشکرگهِ خویشتن رفت باز پشوتن که او را سپهدار بود طلایه برون کرد و هشیار بود نیارست خفتن کس از بیم زال ز بیم فرامرز با برز و یال چو یک ماه بگذشت از آن روزگار ندید ایچ کس چارهٔ کارزار سپه جمله پیش پشوتن شدند وز آن جایگه […]

بهمن نامه – فصل سوم – بخش چهارم – پاسخ دادن شاه بهمن به زال سام نریمان

به پاسخ چنین گفت کای گرگ پیر تو را گفت یزدان که هرگز ممیر؟ برآمد تو را سالیان هشتصد به گیتی فراوانْت کردار بد کنون گاه آنست گَردی هلاک شود روی گیتی ز تخم تو پاک نه از تیغ من گشت خواهی رها نپذرفت خواهم ز تو خون‌بها نگر تا نیاری تو دیگر فریب که […]

بهمن نامه – فصل سوم – بخش سوم – نامه نوشتن دستان سام پیش شاه بهمن و پوزش نمودن

سر نامه از نزد دستان سام سوی نامور شاهِ با نام و کام سرِ زیردستان به فرمان اوی بماناد تا جاودان نام اوی بدان شهریارا که این روزگار نمانَد همی بر کسی پایدار چه آنکس رهِ داد و دین آورد چه آنکس که آیینِ کین آورد به گیتی ندارند هر دو درنگ سزد گر نباشد […]

بهمن نامه – فصل سوم – بخش دوم – آگاهی یافتن فرامرز از آمدن شاه بهمن به کین خواستن

فرامرز را چون رسید آگهی رخ لعل او شد به رنگ بهی در آمد به نزدیک دستان سام چنین گفت کای باب فرخنده‌نام ببینی که این بهمن دیوزاد به کین پدر روی زی ما نهاد سپه کرد و بگذشت بر هیرمند سپاهی گران‌تر ز کوه بلند جهان آرمیده ز آویختن دگرباره شد تازه خون ریختن […]

بهمن نامه – فصل سوم – بخش اول – داستان اندر لشکر آراستن شاه بهمن به رزم فرامرز به کین اسفندیار

ز گوینده پرسید خواننده مرد کزین پس جهانجوی بهمن چه کرد بدو مردِ گویا سخن برگشاد که از باستان بودش این گفته یاد که چون دل ز مهر کتایون بشست وزآن خستگی شد سپاهش درست جهاندیده جاماسب دیوان نهاد سپه را بفرمود تا عرض داد نویسنده سیصد هزاران سوار نبشته بیاورد زی شهریار از ایشان […]

بهمن نامه – فصل دوم – بخش بیست و هفتم – آمدن جاماسب و پشوتن پیش شاه بهمن

چو تنگ اندر آورد جاماسب بود که فرزانه دستور گشتاسپ بود پشوتن که بد شاه را خویش خون به دلتنگی از بلخ رفته برون در آن روز، کآن شهریار جوان ز مهر کتایون بُدی ناتوان چو فرمان لؤلؤ روان کرد شاه دو تا گشت پیشش سراسر سپاه نکردند فرمان او این دو کس سوی سیستان […]

بهمن نامه – فصل دوم – بخش بیست و ششم – رزم شاه بهمن با لؤلؤ و گرفتار شدن لؤلؤ و کشتن کتایون

تو گفتی بپیوست ابر سیاه ببارید تیر و تبر بر سپاه یکی تیر باران بُد از هر دو روی که بر دشت خون شد همه جوی جوی زمین بیشه‌ای شد ز زوبین و تیر ز گردون گریزنده بهرام و تیر زمانی بدین‌سان برآویختند به دشت اندران خون گل آمیختند وزان پس ببودند بر جایگاه ز […]

بهمن نامه – فصل دوم – بخش بیست و پنجم – نامه نوشتن بهمن به خورشید مینو و به نزد خود خواندن

از آن پس قلم خواست مشک حریر دبیری نویسنده‌ای یادگیر به خورشید مینو یکی نامه کرد که از ما چه دیدی تو ای راد مرد به جای تو هرگز نکردیم بد که پاداش آن از تو چونین سزد مرا بودی از روزگار نخست به کار تو اندر نبودیم سست ز من پیش دیدی نکویی و […]

بهمن نامه – فصل دوم – بخش بیست و چهارم – نامه نوشتن شاه بهمن به گردان

سر نامه از شاه نیکی‌نمای به نزدیک گردان کشورگشای بدانند کاین گنبد تیزگرد خدای جهانش چنین تیز کرد یکی راز هامون به گردون کشد ز گردون یکی سوی هامون کشد یکی را بدارد به شادی و ناز وزان پس به روی وی آرد نیاز مرا اینکه پیش آمد از رنج و درد ندیدم جز از […]

بهمن نامه – فصل دوم – بخش بیست و سوم – رزم شاه بهمن با لولو

چو پاسخ بخواند آن گرانمایه شاه بیاسود و روز دگر با سپاه همه لشکر آرایش رزم کرد شهنشاه را سر سوی بزم کرد سپیده‌دم از خواب برخاست شاه بفرمود تا بر نشیند سپاه بغرید کوس و بر آمد خروش دو لشکر چو دریا در آمد به جوش سواران تازی کشیدند صف یکایک به لب‌ها برآورده […]

بهمن نامه – فصل دوم – بخش بیست و دوم – نامه نبشتن شاه بهمن پیش لولو

سر نامه از بهمن اسفندیار پدر بر پدر شاه و هم شهریار به نزد تو ای بندهٔ دیوچهر که گردون ز جانت ببرّاد مهر دلت باد پُردرد و جان پُرهراس چو بر نیکویی‌ها نداری سپاس همانا که تو شیرِ سگ خورده‌ای چو با بچهٔ گرگ پرورده‌ای گمانت چنان آمد ای شوربخت که بی‌رنج بردی تو […]

بهمن نامه – فصل دوم – بخش بیست و یکم – آگاهی یافتن لولو از کار شاه بهمن و لشکر آراستن به جنگ بهمن

چو آگاهی آمد به لؤلؤ که شاه کجا زیر فرمان او شد سپاه شَهِ شام شد شاه را پیشرو سپهدارشان حارث و مرد گو سپاهی سوی مرز ایران کشید کجا نیست هامون از ایشان پدید بفرمود تا اردشیر بزرگ بیامد سوی شهریار سترگ مر او را از این گفته آگاه کرد ز شادی دل و […]

بهمن نامه – فصل دوم – بخش بیستم – تزویج شاه بهمن با دختر شاه مصر

تو را بانوی شهر ایران کنم بدان بدکنش تیرباران کنم وفا برگزین تا بیابی وفا جفا بیند آن کو نماید جفا چو آگه شد از کار، فرّخ‌همای که بهمن به پیوند او کرده رای بفرمود تا پس پرستنده مرد ز گستردنی‌ها یکی باز کرد نشستگهی ساخت بر رود نیل بیاراست از شهر بر چار میل […]

بهمن نامه – فصل دوم – بخش نوزدهم – نامه فرستادن لولو به نزدیک نصر حارث

رسیدند روزی دگر ده سوار ز لؤلؤ یکی نامه زی شهریار سر نامه از شاه ایران زمین خداوند تخت و کلاه و نگین خداوند مرز جنوب و شمال به درد اندر از وی دلِ بدسگال سوی نصر حارث سپهدار شام ز ما گر بجوید بر آیدش کام چنان گشت نزدیک ما این درست که بهمن […]

بهمن نامه – فصل دوم – بخش هجدهم – گفتار اندر رزم شاه بهمن با دختر شاه مصر به میدان

سپیده دمان پارس و شاه دلیر برفتند تا پیش میدان چو شیر چو مردِ فرستاده آنجا رسید مر او را بدید و بر شه دوید که هست ایستاده همان جا که دوش نهاده به گفتارِ خواننده گوش بفرمود کو را ببارید شاه نهاده دو چشم اندر ایشان سپاه چو بهمن بشد پیش شاه زمین ببوسید […]

بهمن نامه – فصل دوم – بخش هفدهم – آمدن شاه بهمن به مصر

همی رفت بر راه، پویان دو ماه که هرگز نیاسود یک روز شاه چنین تا به مصر آمد آن بارگاه به بازار در، حجره بگرفت گاه زمان تا زمانش نبُد خوردنی یکی بوریا زیر گستردنی ز نیکی به گیتی مشو شاد بیش مرو از پیِ بی‌نوایی تو پیش که نیک و بدش بی‌گمان بگذرد چرا […]

بهمن نامه – فصل دوم – بخش شانزدهم – آمدن پارس پرهیزکار به یاری شاه بهمن به رزم

بدیدند کآمد یکی تیره گَرد که گیتی از آن تیرگی خیره کرد چو نزدیک‌تر گشت گَرد سیاه سواری پدید آمد از گَردِ راه چو کوهی نشسته بر اسبی چو باد جهنده یکی خنگِ تازی‌نژاد برافکند بر خنگ برگستوان تن مرد در زیر آهن نهان ازو چشم پیدا و از اسب پای تو گفتی که کوهیست […]

بهمن نامه – فصل دوم – بخش پانزدهم – گفتار اردشیر با شاه بهمن و پاسخ دادن شاه بهمن

چو با لشکر اندر رسید اردشیر سپاهش کشیده همه تیغ و تیر چنین گفت کای پور اسفندیار تو جَستی و نگذاشتت روزگار تو پنداشتی کاندر ایران کسی نباشد که از پس نیاید بسی به بختِ جهاندار لؤلؤ چنین گرفتار گشتی به رویِ زمین چنین داد پاسخ ستم‌دیده شاه که ای نامور پهلوانِ سپاه ندارم گناهی […]

بهمن نامه – فصل دوم – بخش چهاردهم – رفتن شاه بهمن به هزیمت از شهر بلخ و خواب دیدن شاه

همی زخم شد تا بر و گردنش به خاک اندر آمد به ناگه تنش بزد تیغ و زنجیر بُبرید خوار برون رفت با نامور شهریار دلیران ز تیغش گریزان شدند چو گاهِ خزان برگ‌ریزان شدند چو بشکست دروازه و بند را فرو خوابنید او تنی چند را برفتند لختی و شب تیره گشت ز دیدن […]

بهمن نامه – فصل دوم – بخش سیزدهم – آگاهی یافتن لولو از آمدن شاه بهمن از شکار و پذیره شدن لولو شاه را

تهی کرد بیشه ز درّندگان هوا کرد خالی ز پرّندگان نه آگاه، کَش تخت، لؤلؤ گرفت نه آگاه کش یوز، آهو گرفت چو آگاهی آمد به لؤلؤ که شاه همی بازگشت او ز نخجیرگاه سپه را بفرمود تا ساز کرد پذیره شدن هر یک آغاز کرد سپاهی برون رفت با او به بلخ که از […]

بهمن نامه – فصل دوم – بخش دوازدهم – مهمانی کردن لولو اردشیر و گردان را از برای آغالش کارشان و سوگند خوردن

من او را ندیدم به جز نیک رای که داند ز راز دلش جز خدای چو خورشید لشکر درآورد تنگ ز روی زمین پاک بزدود زنگ نشست از بَرِ تخت، لؤلؤ به گاه نهاده یکی دام بر راه شاه به پیش آمدش در زمان اردشیر بدو گفت کاین کار بر دست گیر چو گُردان در […]

بهمن نامه – فصل دوم – بخش یازدهم – نامه نوشتن کتایون پیش لؤلؤ و آمدن لولو پیش کتایون

به نزدش کتایون یکی نامه کرد که ای دیده از ما بسی داغ و درد سر کلک زرین نگونسار شد حریر آن زمان پر ز گفتار شد سر نامه کرد آفرین خدای توانا و نیکی‌دِه و رهنمای ز ماهی محاقش همیشه یکاست به ماهی که در چارده گشت راست ز شخص نژند و همیشه به‌تاب […]
عنوان ۳ از ۴۱«۱۲۳۴۵ » ۱۰۲۰۳۰...آخر »