به چندان فروغ و به چندان چراغ
بیاراسته چون به نوروز باغ
روان اندر و گوهر دلفروز
کزو روشنایی گرفتست روز
که هر بامدادی چو زرین سپر
ز خاور بر آرد فروزنده سر
زمین پوشد از نور، پیراهنا
شود تیره گیتی بدو روشنا
چو از خاور او سر به مشرق کشد
ز خاور، شب تیره سر بر کشد