کیخسرو مهمانی بزرگ ترتیب داده و تمامی پهلوانان و بخردان و موبدان در آن حاضر بودند. جمعی از کشاورزان منطقه آرامانیان به تظلم خواهی نزد شاه می آیند . نزد شاه عنوان می کنند که گرازان پیل دندان در آن منطقه تمامی کشتزارها و باغ های آنها را ویران می کنند.کیخسرو پاداش فراوان آماده کرده و از پهلوانا داوطلب می جوید.
بیژن که جوانی بیش نبود با وجود مخالفت پدرخود، داوطلب انجام این کار می شود. کیخسرو میلاد گرگین را نیز بعنوان پهلوانی کارآزموده با او همراه می سازد. بیژن و گرگین به آرمانیان می رسند اما گرگین از روی حسادت به بیژن، او را در گرفتن گرازها همراهی نمی کند. بیژن به تنهایی صد گراز را کشته و دندانهای آنها را به نشان موفقیت می کند. گرگین از ترس شنیدن خبر همراهی نکردن او با بیژن. بیژن را وسوسه می کند تا به منطقه سرسبزی که محل خوشگذرانی دختر شاه توران زمین است بروند. بیژن جوان نیز وسوسه می شود به آن منطقه سرسبز می روند. بیژن لباس فاخر پوشیده و در زیر درختی به تماشا می نشیند.
دختر افراسیاب منیژه او را دیده یک دل نه صد دل شیفته او می شود. منیژه توسط خدمتکار خود بیژن را به چادر خود فرا می خواند و سپس به او داروی بیهوشی داده بیژن را همراه خود به توران زمین و به اندرونی قصر خود می برد. خبر حضور یک مرد غریبه در اندرونی به گرسیوز برادر افراسیاب می رسد. گرسیوز به قصر منیژه حمله برده و با ترفندی بیژن را اسیر می کند. گرسیوز بیژن را به نزد افراسیاب می برند. افراسیاب دستور بدارآویختن بیژن را می دهد. اما با وساطت پیران بیژن را با غل و زنجیر و مسمار در چاه عمیقی انداخته و روی آنرا با سنگ اکوان دیو می پوشانند.افراسیاب تمامی امتیازهای منیژه را نیز از او گرفته و به مراقب از بیژن میگمارد.
از طرف دیگر گرگین از کار خود پشیمان شده بدنبال بیژن می آید. اما جز اسب او را نمی یابد به ایران زمین آمده به دروغ دیوان را متهم به دزدیدن بیژن می کند. کیخسرو از دروغ از مطلع شده و از گرگین را به زندان می اندازد. گیو و گودرز با گریه و زاری از کیخسرو می خواهند بدانها کمک کند. کیخسرو در جام جهان بین خود بیژن را در چاه می بیند با نامه ای از رستم کمک می خواهند. رستم به پایتخت می آید ابتدا از کیخسرو می خواهد گرگین را به ضمانت او آزاد سازد. سپس نقشه ای می چیند تا او سایر هفت تن از پهلوانان ایران به عنوان گروهی از تاجران به توران زمین رفته تا بیژن را آزاد کنند. همچنین زنگنه شاوران را با لشگری عظیم در مرز توران آماده نگه می دارد.
آن هفت تن در هیات تاجران به توران رفته و در کنار قصر پیران بازار خود را بر پا می کنند پس از گذشت چند ماه خبر به منیژه می رسد. خود را به کاروان ایرانیان رسانده و تا خبر از رستم و گیو بگیرد. رستم ماهیت خود را افشا نکرده بعنوان کمک به او مرغ پخته شده ای که در دلش انگشتری او را دارد. می دهد. منیژه مرغ را به بیژن می رساند بیژن از آمدن رستم با خبر شده از منیژه می خواهد دوباره به نزد رستم برود. بار دوم، رستم از منیژه میخواهد شب هنگام بر سر چاه آتش افروزد.
منیزه نیز همین کار را می کند، شب هنگام پهلوانان بدنبال آتش بر سر چاه می روند. رستم پس از دیدن ناتوانی دیگر پهلوانان در برداشتن سنگ خود به تنهایی سنگ را برداشته به بیشه چین می اندازد. سپس بیژن را به شرط بخشیدن گرگین از چاه آزاد می کند. رستم منیژه و اموال را شبانه همراه گرگین به طرف ایران گسیل می کند و خود و دیگر پهلوانان همراه بیژن به قصر افراسیاب برای انتقام شبیخون می زنند. رستم و سایر پهلوانان پس از ویران کردن و غارت کاخ می گریزند افراسیاب نیز آنها را با لشگری عظیم تعقیب می کند که با لشگر آماده ایران در مرز مواجه شده پس از شکست سنگین عقب نشینی می کند.
نوشتار این بخش توسط جناب آقای علی دهگانپور به رشته تحریر در آمده است .
اشعار این بخش :
دانلود متن شاهنامه بخش داستان بیژن و منیژه :
دانلود
دانلود تمامی فایل های صوتی این بخش در قالب یک فایل فشرده :
دانلود
شاهنامه صوتی این بخش :