بخش پادشاهی قباد – شاهنامه فردوسی

پادشاهی او چهل و سه سال بود. چو بر تخت شاهی نشست مهان و بزرگان همه پند کرد به بخشایش ودانش و راستی. قباد مقر پادشاهی را از استخر به تیسفون می آورد. هرچند قباد شاه ایران زمین بود اما بعلت اینکه سوفرای نقش موثر و اساسی در به قدرت رسیدن قبا داشت. همه کارها و امور به دست سوفرای وزیر انجام میشد.

چون بیست و سه سال از پادشاهی او گذشت، نزدیکان و همراهان شاه شروع به حسادت کرده و با شکوه و شکایت به قبا طعنه می زند که در ایران شاه سوفرای است و قباد در کنار قرار دارد. چندان بر این کار اصرار کردند که قباد دستور داد سوفرای را بر بند کرده در زندان کنند. اما نزدیکان قباد به زندانی شدن سوفرای راضی نشده و به توطعه خود ادامه دادند تا قباد در نهایت دستور قتل سوفرای را می دهد.

با کشته شدن سوفرای، شورشی در ایران زمین بر علیه قبا بر پا خواسته و درنهایت قباد را از پادشاهی خلع میکنند و برادر او جاماسپ را که ده سال داشته بر تخت می نشانند. قباد را به آهن بسته و به پسر سوفرای زرمهر جهت انتقام می سپارند . قباد بر زرمهر ناله بسیار کرده ضمن ابراز پشیمانی گناه را بر گردن نزدیگان و وسوسه کنندگان خویش می اندازد. زرمهر بر او رحم کرده او را رها می سازد. و پنج تن از نزدیکان قباد را نیز نزد او می آورد. قباد همراه این نزدیکان راهی سوی شاه هیتال می شود در مسیر راه به دهی می رسند و مهمان دهقانی می شوند.

دهقان صاحب دختر بسیار زیبایی است.  قباد دلباخته دختر شده نزد زرمهر می رود و از او میخواهد دختر دهقان را برای او خواستگاری کند. زرمهر چنین می کند و قبا دختر دهقان را به همسری میگیرد. قباد به هیتال رفته وعده ی فرماندهی آن منطقه را شاه هیتال  می دهد. شاه هیتال به کمک قباد آمده و گنج و سلیح فراوان و لشگری بزرگ فراهم می آورد. قباد با آن  به ایران می آید در راه با خبر می شود که دختر دهقانی پسر بدنیا آورده نام او را کسری می گذارد.

چون ایرانیان از آمدن قباد باخبر می شوند. برای جلوگیری از جنگ و خونریزی برای او پیغام فرستاده که در صورت بخشیدن مردمان و گذشتن از خون جاماسپ حاضرند بدون مقاومت پادشاهی را بدو بازگرداند قباد می پذیرد و بر تخت می نشیند. کسری پسر او بزرگ شده و فردی لایق و توانمند میگردد. شهر ها و آبادانی های بسیار می سازد و شهر مدائن را پایه گذاری می کند و از خود جسارت و توانمندی های زیادی نشان می دهد. در زمان او مرد دانش افروز و گرانمایه ای به نام مزدک می آید و نگرشی جدید از دین زرتشت ارائه می کند بر مبنای مساوات برای همه تا حدی که داشتن زن و همسر را هم به صورت اشتراکی می کند. قباد به دین او میگراید اما کسری چنین نمی کند. مزدک از نپوستن کسری به دین خود ناخشنود است و مزدگ اینرا به قباد می گوید.

قباد از کسری می خواهد که به دین مزدک بگراید. کسری مهلتی پنج ماهه می خواهد تا اگر ترفند و اشتباه مزدک را مشخص نکرد خود به دین او بگراید. کسری بزرگان و روحانیون دین زردشت را از سراسر ایران فراخوانده و دین مزدک را بررسی می کند. پس از پنج ماه با مناظره و استدال ثابت می کند که اندیشه مزدک ماحصلی جز فروپاشی و از بین رفتن مملکت و پادشاهی ندارد. قباد بر مزدک خشم گرفته و او و یارانش رابه کسری می سپارد. کسری مزدک و صد هزار از یارانش را همگی بر دار می کند. قباد به سن هشتاد سالگی رسیده و از زمان مرگ خود مطلع می شود. قباد طی نامه ای کسری را جانشین خود اعلام می کند. قباد می میرد و کسری مراسم باشکوهی برای او برگزار می کند در پایان مراسم موبدان نامه قباد را خوانده و کسری بر جای او می نشیند از این به بعد او را انوشیروان می خوانند.

نوشتار این بخش توسط جناب آقای علی دهگانپور به رشته تحریر در آمده است . 

اشعار این بخش :

دانلود متن شاهنامه بخش پادشاهی قباد : 

دانلود

دانلود تمامی فایل های صوتی این بخش در قالب یک فایل فشرده : 

دانلود

شاهنامه صوتی این بخش : 

قبلی «
بعدی »