سام نامه – بخش نود و هفتم – مناجات کردن سام نریمان

چو سام نریمان چنان حال دید

برآورد سر بر سما بنگرید

که ای پاک دادار پروردگار

توئی آفریننده مور و مار

جهان‌بخش و نیرودهنده توئی

بسی عادیان را فکنده توئی

مکن شرمسارم به ایران زمین

به پیش منوچهر شاه گزین

که گویند سام نریمان‌نژاد

به سرحد چین و به ماچین فتاد

نبد مرد دست نهنکال دیو

بشد کشته بر دست آن دیو نیو

توام یاوری ده الاهم توئی

به هر جنگ پشت و پناهم توئی

مدد ده مرا تا بدین روی آب

بکوشم بدین دیو سر پرشتاب

بگفت ویکی نعره زد سام یل

برافروخت گرز از برای جدل

به نزدیک او راند کشتی خویش

یکی گرز زد بر سر تیره کیش

سپر در سر آورد دیو دمان

یکی نعره بر سام زد در زمان

که این بود ضرب تو و گرز تو

به جنگ اندر و فره و برز تو

برین روی دریا هلاکت کنم

عذابی عجب دردناکت کنم

بدو گفت سام ای دد ژاژخای

در این جایگه هرزه کمتر سرای

اگر فر و زور خدائی بود

ترا خود زمن کی رهائی بود

کنم ماهیان را یکی میهمان

ز چشم تو ای دیو تیره روان

برآورد بار دگر سام نر

که تا بر زند بر سر دیو نر

بجست از بر او نهنکال دیو

به آب اندرون شد به شور و غریو

بشد ناپدید اندر آن زیر آب

ندیدند او را کس از هیچ تاب

به یک زیر کشتی شد آن دیو نر

برآورد کشتی ابر فرق سر

هزار آدم و کشتی آنچنان

به بالای سر برد دیو دمان

بدش آب دریای چین تا کمر

بگفتش که ای سام فرخنده فر

چگوئی زنم بر سر فرق تو

به هم بشکنم فرق تا حلق تو

ولیکن جوانی تو ای نامدار

برو بازگردان سپه را ز کار

بگفت این و گرداند کشتی ز دست

به آب اندرون کرد آن دیو پست

قبلی «
بعدی »