پادشاهی فرخ زاد یک ماه بود . از جهرم فرخ زاد را آوردند و شاه ایران نامیدند . او نیز گفت : من فرزند شاهان هستم و جز نیکویی و ایمنی در جهان نمیخواهم . هرکس راستی پیشه کند او را ارجمند میدارم .همه دوستان را گرامی میدارم و همه زیردستان چه دوست و چه دشمن همه در امانند . همه بر او آفرین کردند اما بعد از یکماه او نیز مرد .
بدین صورت که بنده ای چون سرو سهی داشت که سیه چشم و زیبا بود . او عاشق پرستاری شد و به او پیغام داد اگر با من به جایی بیایی به تو پول زیادی میدهم . پرستار جواب نداد و نزد فرخ زاد جریان را تعریف کرد . فرخ زاد عصبانی شد و بند بر پای غلام بست و او را به زندان انداخت اما بعد از زمانی او را بخشید و بازگرداند . غلام به خاطر کینه ای که از او داشت زهر در شراب او ریخت و شاه بعد از یک هفته مرد .
چنین است کردار گردنده دهر – نگه کن کزو چند یابی تو بهر
متن این بخش از کتاب ” داستان های شاهنامه فردوسی ” می باشد ، نویسنده این کتاب سرکار خانم فریناز جلالی هستند. همچنین راوی این بخش سرکار خانم فریما قباد هستند .