خوارزم: خوارزم ولایتی بوده به وسعت حدود ۸۰×۸۰ فرسنگ و نیمه مستقل که در مصب یا دلتای رود جیحون و در دو ساحل راست و چپ آن قرار داشته است، بدین سبب نیمی از آن، با مرکزیت شهر گرگائج، جزء زیررود (مادون النهر) یا خراسان، و نیم دیگر آن، با مرکزیت شهر کاث یا گات، جزء ورارود یا ماوراء النهر محسوب می شده است. خوارزم در دوره اساطیری گاه به توران تعلق داشته و گاه به ایران، از خوارزم در دو داستان شاهنامه نام برده می شود؛ بار نخست در آغاز جنگ یازده یا دوازده رخ، که ابتدا افراسیاب لشکری پنجاه هزار نفره را با فرماندهی پسرش شیده به خوارزم می فرستد تا ستون اصلی لشکر توران با فرماندهی پیران بتواند با اطمینان به قلب ایران حمله کند، متقابلا کیخسرو هم سپاهی سی هزار نفره را با سپهداری اشکش برای رویاروی با شیده به خوارزم گسیل می کند. ابتدا افراسیاب:

    زگردان  گزین  کرد  پنجه  هزار      همه  رزم  جویان  سازنده  کار

به شیده که بودش نبرده پسر     زشیران جنگی برآورده سر

چنین گفت کین لشکر رزم ساز     سپردم  ترا  راه  خوارزم ساز

با اندکی تفاوت کیخسرو همه وقتی خبر اعزام لشکر توران به خوارزم را شنید:

به اشکش بفرمود تا سی هزار     دمنده   هژبران   نیزه  گزار

  برد سوی  خوارزم و  کوس  بزرگ      سپاهی  به  کردار غرنده گرگ،

     زند  بر   در   شهر   خوارزم    گاه         که   با  شیده   تیغ زن   رزم خواه

همزمان با جنگ اصلی ایران و توران در زیبد گنابد(گناباد) یا جنگ یازده رخ، در خوارزم نیز نبرد میان طرفین جریان داشت، به گونه ای که در اواخر جنگ یازده رخ کیخسرو به گودرز، سالار سپاه جنگ زیبد، خبر می دهد:

 وزان سو که رفت اشکش تیزهوش         برآمد  زخوارزم  یکسر خروش

        به رزم اَندرون شیده برگشت ازوی          سوی  شهر  گرگانج  بنهاد  روی

بالاخره در جنگ بزرگ ایران و توران که در دهستان، در حاشیه بیابان قراقوم، آغاز شده اشاره ای به خوارزم دیده می شود، از جمله:

سپه را سوی راست خوارزم بود    همه  ریگ  ترم  از در رزم بود

به چپ  بردهستان  و  سنبار  و آب   میان ریگ و پیش اندر افراسیاب

در پایان جنگ بزرگ، که به عبور کیخسرو و سپاه ایران از رود جیحون منتهی می شود، دو بار از عرصه جنگ که بین دهستان تاجیحون در جریان است، به صورت دشت خوارزم نام برده می شودکه غرض باید حواشی بیابان قراقوم، از دهستان تا حاشیه جیحون، بوده باشد.

پس از کیخسرو و افراسیاب دیگر تا زمان انوشیروان از خوارزم در شاهنامه نامی برده نمی شود تا این که وقتی انوشیروان برای سرکشی به پیرامون مملکتش به گرگان رفته است اهالی شکوه می کنند که ترکان از سوی خوارزم موطن ایشان را مورد حمله قرار می دهند:

    گزندی  که  آید  به  ایران   سپاه      زکشور به کشور جز این نیست راه

بسی پیش ازین کوشش و رزم بود     گذر   ترک   را   راه   خوارزم   بود

     اگر   شاه   بیند   به   رای   بلند     به   ما  برکند  راه  دشمن  به بند

در نتیجه، انوشیروان دیواری سترگ به طول ۱۸۰ کیلومتر در شمال گرگان می کشد تا آن ولایت را از گزند مهاجمان بدوی در امان بدارد ( گرگان). و بالاخره زمانی که نوشین روان قدرت شایانی پیدا کرده است، مردم ماوراء النهر، یا توران زمین پیشین، از وی سپاسگزاری و در مقایسه گذشته با آن روزگار از امنیت شهرها یاد می کنند و از جمله چنین می گویند:

بخارا و خوارزم و آموی و زم       بسی یاد داریم با درد و غم

غیر از این موارد، دیگر در شاهنامه از خوارزم نامی برده نمی شود. خوارزم به معنای زمین درخشان یا سرزمین پست، بعلت واقع شدن در واحۀ جنوبی رود جیحون است. طبق متن پهلوی شهرستان های ایرانشهر خوارزم ساختۀ نرسه پسر جهود(یعنی نرسه برادر بهرام گور) است.

در قرون آغازین اسلامی خوارزم را نیز چون بخارا و سمرقند و بلخ و غیره از زمره ایران زمین می بینیم. ابوریحان بیرونی خوارزمی در کتاب آثار الباقیه می نویسد که اهل خوارزم تاریخ خود را بر مبنای آغاز بنای خوارزم یعنی شهر مرکزی آن، کات، قرار داده بودند، که «نهصد و هشتاد سال پیش از اسکندر بوده، و پس از آن به ورود سیاوش پسر کیکاووس و سلطنت کیخسرو و دودمان او در خوارزم تاریخ گذاشتند، و این واقعه نود و دو سال پس از ساختن خوارزم بود. سپس خوارزمیان از رأی ایرانیان در تاریخ، به هریک از زادگان کیخسرو که به خوارزمشاه معروف می شدند پیروی کردند، تا آن که آفریغ که از نژاد کیخسرو بود به پادشاهی رسید… و پس از آفریغ پسر او به سلطنت رسید و کاخ خود را بر پشت “فیر” در سال ششصد و شانزده اسکندری بنا کرد و خوارزمیان به او و به زادگان او تاریخ گذاشتند… هنگامی که پیغمبر اسلام به پیامبری برانگیخته شد ارثموخ بن کار بن خامکری بن شاوش بن ازکاجوار بن اسکجموک بن سخسک بن بغره بن آفریغ، پادشاه خوارزم بود. و چون قتیبه بن مسلم در دفعه دوم خوارزم را گرفت، و اهل آن مرتد شده بودند، اسکجموگ بن ازکاجوار بن سبری بن ارثموخ را برای ایشان پادشاه قرار داد و ولایت از دودمان اکاسره بیرون رفت، و تنها شاهی در ایشان چون ارثی بود پایدار ماند و تاریخ ایشان به هجری منتقل شد و با دیگر مسلمانان در تاریخ توافق رای حاصل کردند» (بیرونی، ۱۳۶۳، ص ۵۶-۵۷)

بنا بر باور خوارزمیان، از زمان کیخسرو به بعد، خوارزم در تصرف اعقاب او بود. چون ابوریحان بنا بر کتب اخبار و سیر، کیخسرو را با کورش یکی دانسته (همان، ص ۱۵۲) می توان گفت که خوارزم از زمان هخامنشیان جزئی از ایران بوده است. به هر روی، این ولایت بزرگ نیز مثل سایر ولایات خراسان و ماوراء النهر در سده اول هجری به تصرف اعراب درآمد و جزء جامعه اسلامی گردید، اما از اوایل قرن چهارم صاحب حکومتی نیمه مستقل با دو دودمان آل عراق و مأمونیان شد، که خاندان آل عراق با مرکزیت شهر کاث یا کات  بر عمده اراضی ساحل شرقی جیحون و مأمونیان با مرکزیت شهر گرگانج در ساحل غربی حکومت می کردند.

در سال ۳۸۶ ق مأمونیان آل عراق را برانداختند و صاحب همه خوارزم شدند و درگاه ایشان مأمن دانشمندان نامی آن روزگار، چون ابوریحان و ابن سینا شد. اما سلطان محمود غزنوی در آغاز سال ۴۰۸ مأمونیان را برانداخت و خوارزم را به یکی از سرداران خود به نام آلتونتاش سپرد و او را خوارزمشاه خواند ( بیهقی، ۱۳۸۸، باب «خوارزم»). کمی بعد، در زمان سلطان مسعود، سلجوقیان صاحب خوارزم شدند و در زمان سلطان سنجر، دودمان مشهور خوارزمشاهیان شکل گرفت، که آخرین ایشان، سلطان محمد، به دست مغولان آواره شد و درگذشت. از آن پس، خوارزم به جوجی، پسر چنگیز و توابع و الوس أوء تعلق گرفت و قلمرو ایلخانان با خانی اعقاب تولی چون هلاکو و غیره عملا از ایران جدا شد و به حکومت اردوی طلایی با آلتون أردو شهرت یافت و نهایتا همان ها با نام قوم ازبک یا اوزبک در خوارزم به حکومت خود ادامه دادند تا این که تیمور ایشان را برانداخت. متقابل شیبک خان ازبک در اواخر سده نهم خوارزم را از تیموریان گرفت. خوارزم اکنون در تصرف دو کشور ازبکستان و ترکمنستان است.

بخش شرقی آن جزء استان خوارزم کشور ازبکستان است و بخش غربی آن با نام ولایت داش أغوز(در اصل داش حوض) به کشور ترکمنستان تعلق دارد. شمال خوارزم هم شامل جمهوری خودمختار قراقالپاق (سیاه کلاه) جزء کشور ازبکستان است. در شاهنامه از کات به صورت پسوند نام یکی از رزمندگان تورانی به نام بیورد کاتی( کات) و از گرگانج هم یک بار در ضمن جنگ بزرگ یاد شده است. اکنون جایی به نام کات وجود ندارد و جای آن را شهر خیوه گرفته که از چند صد سال پیش مرکز ازبکان خوارزمی شده است. اما ویرانه های گرگانج در وسعتی ششصد هکتاری با نام کهنه اورگنج در استان داش أغوز ترکمنستان با بناهای تاریخی متعدد برجاست.

 

قبلی «
بعدی »