نام مکان جغرافیایی در شاهنامه : جَزّ
نام فعلی مکان جغرافیایی: در استان فارس در جوار ابرقو
نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه: جز
شرح مکان جغرافیایی:
در شاهنامه دو بار از جز نام برده می شود، بار اول در پادشاهی شاپور ذوالاکتاف است که گوید چون وی به صورت بازرگانی ناشناس به درگاه قیصر روم رفت و سالار بار(حاجب) قیصر از وی پرسید که کیستی و از کجایی؟
چنین داد پاسخ که ای پادشا یکی پارسی مردمم، پارسا
به بازارگانی برفتم زجز یکی کاروان دارم از خزوبز
کنون آمدستم بدین بارگاه مگر نزد قیصر گشایند راه
آقای امید سالار درباره این جزمی نویسد: «جز در فرهنگ ولف بین” “النهرین معنی شده است. اما بنده شک دارد که منظور فردوسی از این کلمه ناحیه ای در بین النهرین، یعنی سرزمین های بین دجله و فرات باشد، زیرا در داستان بهرام گور این شهر را با برقوه که همان ابرقو یا ابرقوه باشد، نزدیک وصف کرده است بنابراین، با این که در حماسه جایز نیست که در مورد اعلام جغرافیایی زیاد از حد مته به خشخاش گذاشت، از فحوای کلام فردوسی در این بخش معلوم است که جز شهری نزدیک به ابرقو بوده است. یاقوت در معجم البلدان می نویسد: ابرقوه” بلیده بنواحی اصبهان على عشرین فرسخا “منها. و در وصف جز نیز می گوید: “… من قرى اصبهان…”، با این تفصیل امکان این که جز، چنان که در لغت نامه دهخدا و فرهنگ شاهنامه ولف آمده است در بین النهرین باشد، بسیار ضعیف است»
بار دوم در پادشاهی بهرام گور ذیل عنوان «گفتار اندر رفتن بهرام گور به شکار بیابان جز» از شکار بهرام گور با ده هزار سوار شمشیرزن در بیابان نزدیک شهر جَزّ یاد می شود که مشخصات آن چنین بوده است: طول بیشه سه فرسنگ، با شیر و گور فراوان و گزهای بلند. شهر جَزو شهر برقوه (ابرقو) در کنار هم قرار داشته و تولیدشان خزو بز(پارچه) بوده است. بعضی ابیات این داستان بلند که طی آنها از جَزو برقوه و شکارگاه بیابان زیاد می شود، چنین است:
چو با مهرگانی بپوشیم خز به نخچیر باید شدن سوی جز
بر آن دشت نخچیر کاری کنیم که اندر جهان یادگاری کنیم
بیابان که من دیده ام زیر جز شده چون نی نیزه بالای گز
زهر کشوری لشکری جنگجوی سوی شاه ایران نهادند روی
از ایشان گزین کرد گردنکشان کسی کو زنخچیر داند نشان
بیاورد لشکر به دشت شکار سواران شمشیرزن ده هزار
همه زیردستان ز پیش سپاه برفتند و هرجای کندند چاه
پس اندرز لشکر همی راند شاه خود و ویژگان تا به نخچیرگاه
بیابان سراسر پر از گور دید همه بیشه از شیر پرشور دید
سه فرسنگ بالای این بیشه هست به یک سال اگر شیر گیری به دست
جهان هم نگردد زشیران تهی تو چندین چرا رنج برتن نهی
بگوید که در شهر برقوه وجز گراز گوهر و زر و دیبا و خز
برفتند بازارگانان شهر ز جزو ز برقوه مردم دو بهر
بیابان چو بازار چین شد زبار بدان سو که بد لشکر شهریار
ز برقوه با نامداران جز بیردند بسیار دیبا و خز
به شهر اندر آمد ز نخچیرگاه به یک هفته بد شادمان با سپاه
زنخچیرگه سوی بغداد رفت خرد یافته با دلی شاد رفت
درم داد و آمد به شهر سطخر به سر برنهاد آن کیی تاج فخر
از دو جز مذکور در شاهنامه، این دومی که شکارگاه بهرام گور بوده چون در جوار شهر برقوه، ایرقوی فارس، قرار داشته است نمی تواند به اعتبار نظر ولف در بین النهرین باشد. البته این که می گوید شاه پس از اتمام شکار به بغداد و سپس به اصطخر رفت: این فرض را که جز در بین النهرین بوده است تقویت می کند. اما باید توجه کرد که شکارگاه و بیابانی پر از گزو شیر و گور به طول سه فرسنگ، تناسبی با جغرافیای سرزمین آباد بین دجله و فرات ندارد، و در عوض، پیرامون شهر ابرقوه به گورخر فراوانش شهرت داشته است برقوه. گذشته از آن، در حاشیه شمالی ابرقوه بیابان وسیعی است که آن شهر و همسایگانش را از ولایت یزد جدا می کند. در نتیجه، این جزء به رغم نظر آقای امید سالار، نمی تواند همان جز همجوار شهر اصفهان بوده باشد، چون آن دهکده جز یکی از قرای نواحی هشت گانه اصفهان به نام برخوار، و به قول حمدالله مستوفی از زمره بزرگ ترین قرای ناحیه بوده و آتشکده یا آتشگاهی داشته که منسوب به بهمن بن اسفندیار بوده است. بنا بر توضیح لسترنج هم ناحیه برخوار«در شمال باختری نزدیک دروازه های شهر اصفهان » واقع بوده است ، با این توصیف، جز اصفهان، گز فعلی، غیر از جز کنار برقوه، در میانه راه اصفهان به شیراز، بوده است. بنابراین، سراغ این جز را باید نزدیک شهر ابرقوه گرفت. از قضا قربه ای به نام جز در اطراف آباده اقلید، در همسایگی آبرفو، وجود داشته که در دوره قاجار شغل اغلب مردم آن ساختن جعبه و قاشق بوده است.