بخش پادشاهی هرمزد – شاهنامه فردوسی

پادشاهی او ۱۲ سال بود. به رسم شاهان پیشین چون هرمزد بر تخت می نشیند، بزرگان و بخردان را جمع کرده و آنها را پند و نصیحت داده و منشور و برنامه کاری خود را اعلام می نماید. زمانی می گذرد و هنگامی که پایه های پادشاهیش محکم می شود از راه عدل و داد خارج شده و به بیدادگری می پردازد هر کسی که را نزد انوشیروان عزیز و محترم بود از بدلی از پیش روی بر میدارد. شخصی بود ایزدگشسب که همراه با موبد موبدان زردهشت، مشاوران انوشیروان بودند.

روزی هرمزد با بهانه واهی بر ایزدگشسب خشم گرفته او را بدون آب و غذا زندانی می کند. ایزدگشسب از موبد موبدان یاری می طلبد. زردهشت با غذا نزد او می رود. کارآگاهان به هرمزد خبر می دهند خشم گرفته ایزدگشسب را می کشد. سپس مهمانی ترتیب داده و غذای زهرآلود به زردهشت می دهد. زردهشت خورده و در منزل خود می میرد. هر روز بر قساوت و سنگدلی هرمزد افزوده می شود این بار به سراغ بهرام آذرمهان می رود او را تهدید به قتل می کند. تنها راه گریز را بد گویی کردن از سیماه برزین نزد دیگر سپاهیان می داند.

بهرام آذرمهان پذیرفته و نزد شاه و سپاهیان از سیماه برزین بد گویی میکند. شاه هر دو را در زندان کرده سیماه برزین را می کشد. سپس به سراغ بهرام آذرمهان می رود. بهرام آذرمهان به شاه میگوید، اگر کشتن او بگذرد. او رازی بزرگ دارد، که برای او بیان کند. شاه شبانه او را به نزد خود خوانده تا راز را باز گوید. بهرام آذرمهان آدرس نوشته ای بر حریر در صندوقچه ای را می دهد که پدرش به یادگار گذاشته است. هورمزد  گنجور را خواسته تا صندوقچه و پارچه از محل گنج بیاورد. درحریر پدر نوشته بود که پس از ۱۲ سال حکومت هرمزد به افول رفته و او کور و کشته می شود.

این نامه تاثیری بزرگ بر هرمزد گذاشته و او منش و شیوه خود را به طرف عدل و داد تغییر میدهد. همینکه ۱۲ سال از حکومت او می گذرد. ساوه، شاه توران زمین با لشگری بس عظیم به مرزهای ایران حمله می برد. همزمان از سه جنبه دیگر یعنی روم، ارمنیا و سرزمین تازیان به طرف مرزهای ایران حمله می کنند. شاه بزرگان را فرا می خوانند. بزرگان دشمن اصلی را ساوه شاه می دانند، و دیگران را خیلی دشوار نمی دانند.

هرمزد نزد قیصر روم نامه می نویسد که اگر از نبرد با ایران بازگردد، باج و خراج سالیانه او بخشیده می شود. قیصر روم چنین می کند. سپس با دو لشگر به سرکوب و تاراج لشگر ارمنیا و تازیان می پردازد. اما دشواری کار نبرد با ساوه است.یکی از بزرگان به هرمزد می گوید که باید از مهران ستاد آنکه به هند رفت و مادر هرمزد را برای انوشیروان آورد راه حل چاره را پرسید. مهران را نزد شاه می آورند. او که اکنون فرد سالخورده ای شده بود. نشانی جوانی را میدهد به نام بهرام که راه گشای این دشواری است و سپس می میرد.

یکی از بزرگان و پهلوانانی که نزد هرمزد بود به نام فرخ، میگوید که چنین فردی را می شناسد او فردی است که اکنون بعنوان فرمانده شاه درمنطقه اردبیل و بردع می جنگد. بهرام را نزد شاه آورده و شاه جایگاه و ویژه بدو می بخشد و پس شنیدن صحبت ها و دلاوری هایش او را سرلشگر سپاه ایران قرار میدهد. بهرام از پادشاه میخواهد که اجازه دهد از لیست لشگریان شاه، دوازده هزار نفر کسانی که ۴۰ ساله هستند را انتخاب کند.

شاه علت را جویا می شود.بهرام  پاسخ می دهد که با توجه به جنگ های تاریخی اسفندیار با ارجاسب و رستم دستان برای رهایی کاووس کی از دست شاه هاماوران هر کدام دوازده هزار نفر گزین کردند، این تصمیم را گرفت است. دیگر اینکه افراد چهل ساله هم با تجربه اند هم دارای جایگاه و زن و فرزند پس قطعا برای اینها می جنگند. هرمزد شادمان شده او را با تجهیزات فراوان به نبرد می فرستد.

بین بهرام چوبین و ساوه شاه چندین نوبت فرستاده پیغام جابه جا می کند. که طی آن ساوه شاه قصد داشته بهرام چوبین را یا بترساند یا با جایزه و هدیه فراوان به سوی خود بکشد که هر باز ناکام می ماند. دو نوبت نبرد سختی بین دو لشگر در گرفته و در نهایت بهرام ساوه شاه را کشته و سراز بدن او جدا می سازد. سپس دستور میدهد سر تمامی بزرگان توران که کشته شده اند و بزرگانی را که اسیر شده اند همراه با سر ساوه شاه برای شاه ایران فرستند. بهرام از شاه ایران کسب تکلیف میکند که نبرد را با پرموده پسر ساوه شاه را ادامه دهد؟ و  نحوه تقسیم غنائم چگونه است؟ فرستاده نزد شاه ایران می رسد شاه بسیار خوشحال می شود از گنج خود سه بخش را بخشش می کند. بخش اول به درویشان بخش دوم برای آتشکده و بخش سوم برای آبادانی شهرهای ویران. سپس با هدایای فراوان به بهرام پاسخ میدهد که به سرعت به جنگ پسر ساوه شاه برو و تمامی غنائم را هرطور لازم می دانی تقسیم کن غیر از غنائم مربوط به خود ساوه شاه که به ایران بفرست.

از آن طرف پرموده نیز سپاهی صد هزار نفری برای انتقام پدر آماده کرده است.دو لشگر در دشت بزرگی در منطقه بلخ مقابل هم قرار می گیرند. پرموده از بزرگی و عظمت لشگر بهرام چوبینه ترسیده تصمیم به شبیخون و رزم شبانه می گیرد. چنین می کند و شکست سختی خورده به طرف قلعه عظیم خود می گریزد. از بهرام چوبینه می خواهد از شاه ایران برای او زینهاری بگیرد در این صورت تسلیم شده و هرچه گنج و خراج دارد به آنها می دهد. بهرام از پادشاه تقاضای زینهاری کرده شاه موافقت می کند. بهرام به اطلاع پرموده می رساند.

پرموده از دژ خارج شده تا با گنج فراوان خود به طرف شاه ایران برود. در هنگام خروج از دژ به بهرام بی احترامی کرده بهرام بر خلاف امان نامه شاه بر پرموده تاخته او را ضرب و شتم می کند. با وساطت بزرگان کار خاتمه می یابد اما بهرام می داند که او این مطلب را به اطلاع هرمزد می رساند. خراد برزین نیز پیشتر نامه ای مفصل از تمامی رخدادها تهیه کرده و برای شاه ایران می فرستد.

شاه ایران از جسارت و عهد شکنی بهرام خشمگین شده شاه توران را به نزد خود میخواند ضمن پذیرایی مفصل و عهد بستن به او که خاقان چین تا هست وکهتر شاه ایران باشد به توران با هدایای فراوان باز می گرداند. بهرام آگاه شده و برای دلجویی به پیشواز پرموده می رود پرموده به بهرام نظری هم نمی کند و او را بر حضور نمی پذیرد. بهرام از توران به سمت بلخ می رود. شاه ایران فرستاده ای را با نامه نزد بهرام فرستاده ضمن نکوهش او در صندوقچه ای لباس و شلوار زنانه برای بهرام می فرستد بهرام خشم گرفته و خود را مستحق این ظلم شاه نمی داند. روزی در پی شکار به دشتی می رسد و قصری بزرگ می بیند. که سالار قصر بانویی است به تنهایی به درون قصر رفته و چون باز میگردد قصد پادشاهی و سروری می کند.

خراد برزین شبانه از نزد بهرام می گریزد به نزد شاه ایران رفته و ماجرا را برای شاه باز میگوید. شاه اینبار برای بهرام خنجر شکسته می فرستد. بهرام بزرگان و بخردان را دعوت کرده و دعوی خود را مجدد مطرح کرده و نظر خواهی می کند. گفتگو بالا گرفته و در نهایت خواهر بهرام گردیه او را از این کار باز می دارد. بهرام هم سکه هایی به نام خسروپرویز پسر هرمزد ضرب کرده همراه با دیبا و نامه برای هرمزد می فرستد.

هرمزد با دیدن سکه ها و با این تصور که پسر قصد جانشینی زودهنگام او را دارد، قصد جان خسرو پرویز می کند. خسرو توسط ندیمه خود آگاه شده از تیسفون گریخته به آذرآبادگان می گریزد خبر به میان یلان و بزرگان می پیچد بزرگان نزد خسرو رفته تا از جریان با خبر شوند. خسرو ماجرا را گفته و از ایشان پیمان یاری می خواهد همه یلان و پهلوانان با او پیمان کرده به طرف هرمزد می روند تا از او ماجرا را بپرسند .

از آن طرف هرمزد آیین گشسب را همراه با لشگری به طرف بهرام می فرستد تا یا او را به دوستی با شاه راضی کند یا با او نبرد کند. در راه آیین گشسب توسط نوکر خود کشته می شود. هرمزد چون از این ماجرا آگاه می شود در قصر پادشاهی گوشه عزلت گزیده و درها را می بندد. این خبر در شهر می پیچد و گروه ها گروه از دور شاه پراکنده می شوند. گستهم و بندوی چون این می بینند. بر پای خواسته با گروهی از لشگریان به قصر می آیند تاج شاهی را از هرمزد ستانده و چشمان او را کور می کنند.

نوشتار این بخش توسط جناب آقای علی دهگانپور به رشته تحریر در آمده است . 

اشعار این بخش :

دانلود متن شاهنامه بخش پادشاهی هرمزد : 

دانلود

دانلود تمامی فایل های صوتی این بخش در قالب یک فایل فشرده : 

دانلود

شاهنامه صوتی این بخش : 

قبلی «
بعدی »