پادشاهی او ۱۲ سال بود. به رسم شاهان پیشین چون هرمزد بر تخت مینشیند، بزرگان و بخردان را جمع کرده و آنها را پند و نصیحت داده و منشور و برنامه کاری خود را اعلام مینماید. زمانی میگذرد و هنگامیکه پایههای پادشاهیش محکم میشود از راه عدل و داد خارج شده و به بیدادگری میپردازد هر کسی که را نزد انوشیروان عزیز و محترم بود از بددلی از پیش روی بر میدارد. شخصی بود ایزدگشسب که همراه با موبد موبدان زردهشت، مشاوران انوشیروان بودند.
روزی هرمزد با بهانه واهی بر ایزدگشسب خشم گرفته او را بدون آب و غذا زندانی میکند. ایزدگشسب از موبد موبدان یاری میطلبد. زردهشت با غذا نزد او میرود. کارآگاهان به هرمزد خبر میدهند خشم گرفته ایزدگشسب را میکشد. سپس مهمانی ترتیب داده و غذای زهرآلود به زردهشت میدهد. زردهشت غذا را خورده و در منزل خود میمیرد. هر روز بر قساوت و سنگدلی هرمزد افزوده میشود این بار به سراغ بهرام آذرمهان میرود او را تهدید به قتل میکند. تنها راه گریز را بدگویی کردن از سیماه برزین نزد دیگر سپاهیان میداند.
بهرام آذرمهان پذیرفته و نزد شاه و سپاهیان از سیماه برزین بد گویی میکند. شاه هر دو را در زندان کرده سیماه برزین را میکشد. سپس به سراغ بهرام آذرمهان میرود. بهرام آذرمهان به شاه میگوید، اگر کشتن او بگذرد. او رازی بزرگ دارد، که برای او بیان کند. شاه شبانه او را به نزد خود خوانده تا راز را باز گوید. بهرام آذرمهان آدرس نوشتهای بر حریر در صندوقچهای را میدهد که پدرش به یادگار گذاشته است. هرمزد گنجور را خواسته تا صندوقچه و پارچه از محل گنج بیاورد. درحریر پدر نوشته بود که پس از ۱۲ سال حکومت هرمزد به افول رفته و او کور و کشته میشود.
این نامه تأثیری بزرگ بر هرمزد گذاشته و او منش و شیوه خود را به طرف عدل و داد تغییر میدهد. همینکه ۱۲ سال از حکومت او میگذرد. ساوه، شاه توران زمین با لشگری بس عظیم به مرزهای ایران حمله میبرد. همزمان از سه جانب دیگر یعنی روم، ارمنیه و سرزمین تازیان به طرف مرزهای ایران حمله میکنند. شاه بزرگان را فرامیخواند. بزرگان دشمن اصلی را ساوه شاه میدانند، و شکستن دیگران را خیلی دشوار نمیدانند.
هرمزد نزد قیصر روم نامه مینویسد که اگر از نبرد با ایران بازگردد، باج و خراج سالیانه او بخشیده میشود. قیصر روم چنین میکند. سپس با دو لشگر به سرکوب و تاراج لشگر ارمنیا و تازیان میپردازد. اما دشواری کار نبرد با ساوه است.یکی از بزرگان به هرمزد میگوید که باید از مهران ستاد آنکه به هند رفت و مادر هرمزد را برای انوشیروان آورد راه حل چاره را پرسید. مهران را نزد شاه میآورند. او که اکنون فرد سالخوردهای شده بود. نشانی جوانی را میدهد به نام بهرام که راه گشای این دشواری است و سپس میمیرد.
یکی از بزرگان و پهلوانانی که نزد هرمزد بود به نام فرخ، میگوید که چنین فردی را میشناسد او فردی است که اکنون به عنوان فرمانده شاه درمنطقه اردبیل و بردع میجنگد. بهرام را نزد شاه آورده و شاه جایگاه ویژه بدو میبخشد و پس شنیدن صحبتها و دلاوریهایش او را سرلشگر سپاه ایران قرار میدهد. بهرام از پادشاه میخواهد که اجازه دهد از لیست لشگریان شاه، دوازده هزار نفر کسانی که ۴۰ ساله هستند را انتخاب کند.
شاه علت را جویا میشود.بهرام پاسخ میدهد که با توجه به جنگهای تاریخی اسفندیار با ارجاسب و رستم دستان برای رهایی کاووس کی از دست شاههاماوران هر کدام دوازده هزار نفر گزین کردند، این تصمیم را گرفت است. دیگر اینکه افراد چهل ساله هم باتجربهاند هم دارای جایگاه و زن و فرزند پس قطعا برای اینها میجنگند. هرمزد شادمان شده او را با تجهیزات فراوان به نبرد میفرستد.
بین بهرام چوبین و ساوه شاه چندین نوبت فرستاده پیغام جابه جا میکند. که طی آن ساوه شاه قصد داشته بهرام چوبین را یا بترساند یا با جایزه و هدیه فراوان به سوی خود بکشد که هر بار ناکام میماند. دو نوبت نبرد سختی بین دو لشگر در گرفته و در نهایت بهرام ساوه شاه را کشته و سراز بدن او جدا میسازد. سپس دستور میدهد سر تمامیبزرگان توران که کشته شده اند و بزرگانی را که اسیر شده اند همراه با سر ساوه شاه برای شاه ایران فرستند. بهرام از شاه ایران کسب تکلیف میکند که نبرد را با پرموده پسر ساوه شاه را ادامه دهدیا نه و نحوه تقسیم غنائم چگونه است؟ فرستاده نزد شاه ایران میرسد شاه بسیار خوشحال میشود از گنج خود سه بخش را بخشش میکند. بخش اول به درویشان بخش دوم برای آتشکده و بخش سوم برای آبادانی شهرهای ویران. سپس با هدایای فراوان به بهرام پاسخ میدهد که به سرعت به جنگ پسر ساوه شاه برود و تمامیغنائم را هرطور لازم میداند تقسیم کند غیر از غنائم مربوط به خود ساوه شاه که بهرام باید به ایران بفرستد.
از آن طرف پرموده نیز سپاهی صدهزار نفری برای انتقام پدر آماده کرده است.دو لشگر در دشت بزرگی در منطقه بلخ مقابل هم قرار میگیرند. پرموده از بزرگی و عظمت لشگر بهرام چوبینه ترسیده تصمیم به شبیخون و رزم شبانه میگیرد. چنین میکند و شکست سختی خورده به طرف قلعه عظیم خود میگریزد. از بهرام چوبینه میخواهد از شاه ایران برای او زینهاری بگیرد در این صورت تسلیم شده و هرچه گنج و خراج دارد به آنها میدهد. بهرام از پادشاه تقاضای زینهاری کرده شاه موافقت میکند. بهرام به اطلاع پرموده میرساند.
پرموده از دژ خارج شده تا با گنج فراوان خود به طرف شاه ایران برود. در هنگام خروج از دژ به بهرام بیاحترامیکرده بهرام بر خلاف امان نامه شاه بر پرموده تاخته او را ضرب و شتم میکند. با وساطت بزرگان کار خاتمه مییابد اما بهرام میداند که او این مطلب را به اطلاع هرمزد میرساند. خراد برزین نیز پیشتر نامهای مفصل از تمامیرخدادها تهیه کرده و برای شاه ایران میفرستد.
شاه ایران از جسارت و عهد شکنی بهرام خشمگین شده شاه توران را به نزد خود میخواند ضمن پذیرایی مفصل و عهد بستن به او که خاقان چین تا هست و کهتر شاه ایران باشد به توران با هدایای فراوان باز میگرداند. بهرام آگاه شده و برای دلجویی به پیشواز پرموده میرود پرموده به بهرام نظری هم نمیکند و او را به حضور نمیپذیرد. بهرام از توران به سمت بلخ میرود. شاه ایران فرستادهای را با نامه نزد بهرام فرستاده ضمن نکوهش او در صندوقچهای لباس و شلوار زنانه برای بهرام میفرستد بهرام خشم گرفته و خود را مستحق این ظلم شاه نمیداند. روزی در پی شکار به دشتی میرسد و قصری بزرگ میبیند. که سالار قصر بانویی است به تنهایی به درون قصر رفته و چون باز میگردد قصد پادشاهی و سروری میکند.
خراد برزین شبانه از نزد بهرام میگریزد به نزد شاه ایران رفته و ماجرا را برای شاه باز میگوید. شاه اینب ار برای بهرام خنجر شکسته میفرستد. بهرام بزرگان و بخردان را دعوت کرده و دعوی خود را مجدد مطرح کرده و نظرخواهی میکند. گفتگو بالا گرفته و در نهایت خواهر بهرام گردیه او را از این کار باز میدارد اما بهرام پند خواهر را نمیپذیرد. سکههایی به نام خسروپرویز پسر هرمزد ضرب کرده همراه با دیبا و نامه برای هرمزد میفرستد.
هرمزد با دیدن سکهها و با این تصور که پسر قصد جانشینی زودهنگام او را دارد، قصد جان خسرو پرویز میکند. خسرو توسط ندیمه خود آگاه شده از تیسفون گریخته به آذرآبادگان میگریزد خبر به میان یلان و بزرگان میپیچد بزرگان نزد خسرو رفته تا از جریان با خبر شوند. خسرو ماجرا را گفته و از ایشان پیمان یاری میخواهد همه یلان و پهلوانان با او پیمان کرده به طرف هرمزد میروند تا از او ماجرا را بپرسند .
از آن طرف هرمزد آیین گشسب را همراه با لشگری به طرف بهرام میفرستد تا یا او را به دوستی با شاه راضی کند یا با او نبرد کند. در راه آیین گشسب توسط نوکر خود کشته میشود. هرمزد چون از این ماجرا آگاه میشود در قصر پادشاهی گوشه عزلت گزیده و درها را میبندد. این خبر در شهر میپیچد و گروهها گروه از دور شاه پراکنده میشوند. گستهم و بندوی داییهای خسروپرویز چون این میبینند. بر پای خاسته با گروهی از لشگریان به قصر میآیند تاج شاهی را از هرمزد ستانده و چشمان او را کور میکنند.
این بخش ابتدا توسط جناب آقای علی دهگانپور نگارش شد، سپس توسط سرکار خانم دکتر نگار پزشک مورد ویرایش و بازبینی قرار گرفت و در نهایت با بهرهگیری از هوش مصنوعی تغییراتی در آن اعمال گردید.
اشعار این بخش :
- پادشاهی هرمزد – بخش ۱
- پادشاهی هرمزد – بخش ۲
- پادشاهی هرمزد – بخش ۳
- پادشاهی هرمزد – بخش ۴
- پادشاهی هرمزد – بخش ۵
- پادشاهی هرمزد – بخش ۶
- پادشاهی هرمزد – بخش ۷
- پادشاهی هرمزد – بخش ۸
- پادشاهی هرمزد – بخش ۹
- پادشاهی هرمزد – بخش ۱۰
دانلود متن شاهنامه بخش پادشاهی هرمزد :
دانلود
دانلود تمامی فایل های صوتی این بخش در قالب یک فایل فشرده :
دانلود
شاهنامه صوتی این بخش :