نام مکان جغرافیایی در شاهنامه : آذرگشسب

نام فعلی مکان جغرافیایی :   شهر بناب (تخت سلیمان) آذربایجام غربی

نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه:  آتشکده آذرگشسب ، خان آذرگشسب،

شرح مکان جغرافیایی:

آذرگشسپ این آتشکده را کیخسرو در آذرآبادگان بنا کرد. اما پیش از آن هم به عنوان یکی از آتش های مقدس قوم ایرانی در شاهنامه از آن یاد می شود. بدین سبب پیش از کیخسرو هم گاه چالاکی و جهندگی بعضی از قهرمانان یا اسب و سلاح آنان به آذرگشسپ تشبیه میشود. پس از آن که کیخسرو برای آن آتش که ظاهراً سیار بوده و جای مشخصی نداشته است مکانی ویژه بنا کرد، آن محل به خان آذرگشسپ یعنی محل استقرار دائمی آن آتش (آتشکده) شهرت یافت. به هر حال سوگند به آذرگشسپ یا تشبیه فرد و چیزی به آن در سراسر شاهنامه دیده می.شود.

بنا بر بندهش سه آتش آذر فرنبغ، برزین مهر و گشسپ را هرمزد در آغاز آفرینش، چون سه فره به پاسبانی جهان فراز آفرید… آذرگشسپ تا پادشاهی کیخسرو بدان آیین پاسبانی جهان می.کرد. چون کیخسرو بتکده کنار دریای چیچست را همی کند،  بریال اسپ کیخسرو نشست و تیرگی و تاریکی را از میان برد و جهان را روشن بکرد تا بتکده ویران شد. به همان جای بر فراز استوند کوه آتشگاهی نشانده شد. بدان سبب آن را گشنسپ خوانند که بریال اسب نشانده شد.

مؤلف ناشناس تاریخ سیستان مینویسد «بوالمؤید در کتاب گرشاسپ گوید که چون کیخسرو به آذربادگان رفت و رستم دستان با وی[؟] و آن تاریکی و پتیاره دیوان به فرایزد تعالی بدید که آذرگشسب پیدا گشت و روشنایی بر گوش اسب او بود و شاهی او را شد با چندین ،معجزه پس کیخسرو از آنجا بازگشت و به ترکستان شد به طلب خون سیاوش پدر خویش.

ملک الشعراء بهار در توضیح این مطلب میگوید «آذرگشسپ به معنی آتش اسب فحل،  آتشی بود خاص سواران و جنگیان و محل آن به قولی شهر شیز یا گنزه نزدیک دریاچه ارومیه بود و به قولی در حوالی گنجک (گنجه؟) (علت نام گنجک بخاطر هدایا و نزورات فراوانی بوده که به مرور زمان در آنجا جمع شده بود) و بنا به شاهنامه در اردبیل در دز بهمن و به قول ابودلف… در حوالی جزنق نزدیک مراغه و به قول زاد سپرم در کنار دریای چیچست .(ارومی) و به قول بندهش در کوه استوند در آذربایجان.

به تصریح ابن فقیه این آتش به امر انوشیروان از برزۀ آذربایجان به شیز (تخت سلیمان کنونی) منتقل شد. و در تاریخ قم گوید ماه جشنسف از آذربایجان به فردجان که یکی از دیهای قم است نقل داده شد.

اما روایت فردوسی از چگونگی تجلی آذرگشسپ بر کیخسرو و احداث خان یا بنایی برای آن از این قرار است پس از آن که گیو کیخسرو را از توران به ایران بازگردانید. کیکاووس برای انتخاب جانشین خود بر سر دوراهی مانده و مردد بود که پسرش فریبرز را برگزیند یا نوه اش کیخسرو را. طوس حامی فریبرز بود و گیو و گودرز از کیخسرو هواداری میکردند.  سرانجام کیکاووس گفت هر کدام از این دو بتواند دژ بهمن را در نزدیکی اردبیل فتح کند جانشین من خواهد شد

یکی را چو من، کرده باشم گزین                         دل دیگر از من، شود پر زکین

کنون چاره سازم، که هر دو ز من                        نگیرند کین، اندرین انجمن

دو فرزند ما را، کنون با دو خیل                            بباید شدن، تا در اردبیل

به مرزی، که آنجا، دژ بهمن است                       همه ساله، پَرخاش آهرمن است

به رنج ست، از آهرمن، آتش پرست                    نیارد بدان مرز، موبد نشست

از ایشان یکی، کان بگیرد به تیغ                         ندارم از او، تخت شاهی دریغ

آنگاه فریبرز و طوس عازم در بهمن شدند و ناکام بازگشتند تا این که کیخسرو با گودرز و گیو گام در آن راه نهادند. به سبب بلندی حصار دژ و سوزان بودن زمان و زمین دژ و نداشتن دربی در دیوارهای دژ، پس کیخسرو نامه ای مزین به نام یزدان خطاب به دیوان و جادوان نوشت و به گیو داد تا آن را بر نیزه بست و بر دیوار دژ کوبید. در دم زمان و زمین به لرزه در آمده و تمامی دیوارهای دژ فرو می ریزد و سپس کیخسرو دستور حمله و تصرف دژ را داده و بسیاری از دیوان کشته می شوند و بعد از آن

وزان پس یکی روشنی بردمید                          شد آن تیرگی سربه سر ناپدید

جهان شد به کردار تابنده ماه                           به نام جهاندار و از فرشاه

برآمد یکی باد با آفرین                                   هوا گشت خندان و روی زمین

به دز در شد آن شاه آزادگان                           ابا پیر گودرز کشوادگان

یکی شهر دید اندر آن در فراخ                          پر از باغ و ایوان و میدان و کاخ

بدان جای کان روشنی بردمید                         سرباره از روشنی شد پدید

بفرمود خسرو بدان جایگاه                              یکی گنبدی تا به ابر سیاه

درازا و پهنای او ده کمند                                 به گرد اندرش طاقهای بلند

ز بیرون چو نیم از تک تازی اسپ                      برآورد و بنهاد آذرگشسپ

از آن پس اغلب شاهان پیش از هر جنگ یا آمر مهمی که در پیش داشتند برای نیایش و آرزوی توفیق به خان یا آتشکده آذرگشسپ میرفتند از جمله خود کیخسرو در آغاز پادشاهی با رستم و دیگر پهلوانان به آتشکده آذرگشسپ رفت

همچنین کیخسرو هنگام پنهان شدن افراسیاب در کنگ دز با نیای خود کیکاووس به مشورت نشست و کیکاووس به وی :گفت ما هم باید به خان آذر گشسب برویم

درباره محل آتشکده آذرگشسپ آنچه از شاهنامه برمی آید این است که در حدود اردبیل تا دریای چیچست ارومیه بوده است. مینورسکی دربارۀ این آتشکده عنوان می کند که در سال ۶۲۴ میلادی پس از شکست ایران از روم ویران و غارت شد. اما تا قرون آغازین اسلامی وجود داشته و نام آن به ادبیات ایران دورۀ اسلامی هم راه یافته است. هم اکنون ویرانه های آتشکده آذرگشسپ در نزدیکی شهر بناب برجاست.

قبلی «
بعدی »