روزی طوس همراه با گیو و گودرز و جندین پهلوان جهت شکار به نخچیرگاه میروند و شکار بسیار میرنند. آن نخچیرگاه نزدیک مرز توران بود و در آن جا کشتراز و چمنزار بزرگی دیدند به سمت آن رفتند. در آن کشتزار زن ماهرویی را دیدند و از دیدن آن شگفت آمدند از او پرسیدند که آنجا چه میکند.
آن زن پاسخ داد که بعلت اذیت و آزار پدر خود و ترس از جانش از توران گریخته است. از او پرسیدند که از کدام خاندان است او پاسخ گفت که از خاندان گرسیوز است و از پدر نژادش میرسد به فریدون بر او طمع میکنند و بر سر او بین طوس و گیو اختلاف میافتد و داوری نزد کی کاووس میبرند.
کاووس با دیدن آن دختر ماهرویی او را برای خود میخواهد و با موافقت خود آن بانو، اورا به شبستان کاووس میبرند. مدتی میگذرد و آن بانو باردار میشود و از پسری بدنیا میآید زیبا همچون پری که کاووس او را سیاووش نام نهاد. موبدان ستاره شناسان اقبال او را سیاه و تیره دیدند.
چندی میگذرد تا رستم به بارگاه آمده از کاووس میخواهد که تربیت سیاووش را بدو بسپارد زیرا در آن درگاه کسی را که لایق پرورش این کودک باشد نمیبیند،کاووس موافقت میکند. رستم سیاووش را به زابلستان برده و به تربیت او همت میگمارد. تمام دانش و فنون لازم از سواری ، تیر وکمان و کمند.را به او میآموزد. نحوه و شیوه آداب و رسوم مجلس داری، تا شیوه سخن وری و سپاه داری. تلاش رستم به بار مینشیند و سیاووش جوانی میشود که در آن روزگار هماورد و مانند او نبود.
سیاووش از رستم میخواهد که او را نزد پدر خویش باز فرستد رستم با خدم و حشم و تشریفات تمام سیاووش را نزد کاووس کی میفرستد. کاووس نیز به محض با خبر شدن از آمدن سیاووش از او استقبال گرمیمیکند سیاووش در بدو ورود پدر را ستایش کرده و او را نماز میبرد کاووس به مدت یک هفته جشنی بر پا میسازد. هفت سال کاووس سیاووش را میآزماید و کارهای زیادی به او میسپارد که از پس همگی آنها بر میآید و در سال هشتم تاج شاهی بر سر او نهاد او را ولیعهد خود میسازد. اما سودابه همسر کاووس به محض دیدن سیاووش دلباخته او میگردد.
کسی از افراد را نزد او فرستاده از او میخواهد به شبستان بیاید، اما سیاووش از این کار اجتناب میروزد. سودابه نزد کاووس رفته از اومیخواهد که سیاووش را برای دیدن خواهرانش به شبستان بفرستد. کاووس سیاووش رابدین کار وادار میکند. سیاووش پذیرفته به شبستان میرود از آنظرف شخصی به نام هیربد را نیز مامورمیکند که همراه سیاووش باشد. سیاووش به شبستان میرود خواهران اوبه استقبالش میآیند.از آنجا بهایوان قصر میرود که سودابه همچون باغ بهاری خود را آراسته و در آنجا به تخت نشسته است.
سودابه سیاووش را به خود میخواند اما سیاووش به سرعت نزد خواهران باز میگردد و از آنجا نزد کاووس شده و خبر میدهد که به شبستان رفته و خواهران خود را دیده است. برای بار دوم سودابه زمان ازدواج سیاووش را بهانه کرده از کاووس میخواهد او را به شبستان بفرستد تا از زیبا رویان شبستان که دختران سودابه هستند یکی را به همسری برای او انتخاب کنند. سیاووش دوم بار به شبستان میشود سودابه دختران زیبا روی را در کنار تخت خود قرارداده و از سیاووش میخواهد که یکی را انتخاب کند.
سیاووش نمیپسندد که از نژاد سودابه که ازهاماوران است،دختری برگزیندسیاووش به سودابه میگوید که دختری نپسنیده است سودابه بر این فکر میشود که چون سیاووش چون او زیبا رویی را دیده دیگر دختران را نمیپسندد. به سیاووش میگوید که پس از مرگ کاووس او ولیعهد است اگر با سودابه پیمان کند که حرمت و احترام او را نگهدارد او خود دختری برای او بر میگزیند که کنیزی سیاووش را کرده و خود را نیز در اختیار سیاووش قرار میدهد. در همان زمان سر سیاووش رادر آغوش میگیرد. سیاووش به یزدان پناه برده و تصمیم میگیرد به جای تند گویی با سودابه با زیان نرم از دست او بگریزد و به او میگوید که خود او از دختران کسی را برای انتخاب کند. از طرف دیگر به او میگوید که او همسر پدر اوست و او به پدر خویش خیانت نکرده و این گفتگو را هم همچون رازی در دل خود نگه میدارد. و از شبستان خارج میشود. هنگامیکه کاووس به شبستان میآید سودابه به او میگوید که سیاووش از بین تمامیدختران زیبا روی یکی از دختران او را به همسری برگزیده است شاه از این سخن شادمان شده و جشنی بر پا میسازد و از طرف دیگر سودابه از آتش عشق سیاووش میسوزد. برای بار سوم سودابه سیاووش را به شبستان آورده به او خیر میدهد که یکی از دختران خود را به همسری تو برگزیده ام و شاه نیز از این خبر خوش چندان گنج و گوهر و اسباب فراهم کرده که با دویست فیل نتوان کشید. اما تو نیز باید خواسته من که همخوابگی با توست برآورده سازی که هفت سال در این آتش عشق میسوزم.
سیاوووش مجددا سر باز میزند سودابه تهدید میکند که گر به خواسته او تن در ندهد آبروی او را میبرد. سیاووش نپذیرفته از تخت بر میخیزد سودابه وحشت میکند که نکند سیاووش بخواهد با پرده برداشتن از این راز او را رسوا سازد. لذا با چنگ لباس خود را پاره میکند و از طرف دیگر به صورت خود چنگ زده فریاد و فغان میکند به حدی که تمامیقصر از صدای او پر شده کاووس به شبستان میآید. سودابه به کاووس میگوید که سیاووش قصد تجاوز به او داشته و به او اظهار عشق کرده و چنین جامه او را نیز دریده است و از شاه میخواهد که در دم سر سیاووش را ببرد،
که تنها این شرم را خون میتواند پاک سازد. کاووس دیگران را از شبستان خارج کرده و از سیاووش میخواهد که واقعیت را بگوید سیاووش آنچه رفته بود را حکایت میکند سودابه انکار کرده و او را متهم میکند که قصد او را داشته است. در این حین سودابه به کاووس میگوید که از شاه نیز باردار است. شاه به فکر فرو رفته که کدام یک از اینان کناهکار است سیاووش را پیش خوانده دست و لباس او را میبوید و میبیند که هیچ بوی نمیدهد درحالی که سراسر بدن سودابه سرشار از بوی گلاب و مشک ناب است میفهمد که سودابه دروغ میگوید.
تصمیم میگیرد که او را به شمشیر بکشد اما با ملاحظه شاههاماوران و اینکه باردار است از این خطای او میگذرد. سودابه دیگر بار تدبیری سیاه میاندیشد. سودابه خدمتکاری داشته که باردار بوده به او مال بسیار میدهد، تا کودکان خود را بیانداز. خدمتکار پذیرفته داروی خورده کودکان را میاندازد و میگریزد. شب هنگام سودابه فریاد زده و کمک میخواهد.
کاووس به شبستان میآید، سودابه دو کودک را در تشت زر گذاشته و سیاووش را متهم میکند که با این کار باعث افتادن فرزندان او شده است. کاووس اینبار در خفا موبدان و ستاره شناسان را فراخوانده و حکایت را بهایشان بازگو میکند. یک هفته طول میکشد و به کاووس میگویند کهاین دو فرزندان او و سودابه نبوده و نشانههای آن زن را نیز میگویند.
کاووس بدنبال آن زن فرستاده او را پس از یک هفته بچنگ میآورد زن از ترس مرگ اعتراف میکند. شاه به سودابه جریان را باز گو کرده سودابه تماما انکار میکند و به او میگوید همه از ترس رستم که سیاووش را بزرگ کرده دورغ میگویند و شاه به او اعتماد ندارد. در نهایت کاووس مستاصل شده از موبدان و مشاوران خود نظر میخواهد و آنها به شاه میگویند بهترین راه آزمون آتش است، هرکه بی گناه باشد از دل آتش بیگزند خارج میشود. سیاووش اول گام پیش میگذارد.
سیاووش از آتش سرافراز بیرون میآید وساطت میکند تا کی کاووس سودابه را نکشد. در این حین، افراسیاب شاه توران قصد حمله به ایران میکند. سیاووش جهت رهایی از سودابه به عنوان فرمانده همراه رستم به جنگ میرود. افراسیاب خواب بدی میبیند از نبرد منصرف شده پیشنهاد صلح میدهد سیاووش صلح را پذیرفته و پیمان صلح میبندد. این خبر را توسط رستم به کی کاووس میرساند. کی کاووس به شدت خشمگین شده رستم را رانده و دستور لغو پیمان وجنگ میدهد سیاووش نپذیرفته وبه توران پناهنده میشود. در توران زمین مورد لطف پیران ویسه که وزیر اعظم افراسیاب است قرار میگیرد.
در ابتدا با دختر پیران، جریره ازدواج کرده و سپس با اصرار پیران با دختر افراسیاب فرنگیس ازدواج میکند. محبوبیت بالایی سیاووش حسادت گرسیوز برادر افراسیاب را برانگیخته بر علیه او نزد افراسباب بد گویی میکند، به حدی که افراسباب را نسبت به سیاووش بد بین میسازد. افراسباب بر علیه سیاووش برخاسته و سیاووش را بدون مقاومت به قتل میرساند.
افراسباب قصد همچنین کشتن دختر خود و فرزندی که از سیاووش دارد را نیز میکند که با وساطتت پیران جان بدر میبرند. کیخسرو بدنیا میآید افراسباب بر اساس داستان قدیمیکه شنیده از طرف او احساس خطر میکند پیران کیخسرو را به دست شبانان میسپارد و سپس با ترغیب کیخسرو به تظاهر به دیوانگی او را از چنگال افراسیاب رهایی میدهد. خبر به ایران زمین رسیده رستم با لشگری عظیم به پایتخت آمده پس از کشتن سودابه راهی جنگ با تورانیان میشود.
پس از کشتن زواره پسر افراسیاب شکست سنگینی به افراسیاب وارد کرده و او میگریزد. رستم هفت سال در توران حکومت میکند و سپس به ایران باز میگردد. گودرز خوابی از سیاووش میبیند که به نشانیهای کیخسرو را میدهد. گودرز گیو را برای یافتن کیخسرو راهی توران زمین میکند. گیو پس از هفت سال جستجو کیخسرو را یافته، همراه با فرنگیس راهی ایران زمین میشود. پیران به مقابله بر خواسته تا مانع گریختن گیو و کیخسرو شود. اما در نبرد با گیوشکست میخورد.
کیخسرو به رود جیحون رسیده با وجود ممانعت کشتیرانی از دادن کشتی با اسب به طور معجزه آسایی از رود جیحون رد شده به ایران زمین میرسد. بر سر جانشینی کیخسرو و فریبرز پسر کی کاووس بین طوس و گودرز اختلاف در میگیرد کی کاووس شرط ولیعهدی را تسخیر دژ بهمن که توسط آهرمن ساخته شده قرار میدهد. ابتدا طوس و فریبرز میروند و ناکام بر میگردند کیخسرو و گیو رفته پس از یک سال با پیروزی بر میگردند و کیخسرو ولیعهد میشود.
این بخش ابتدا توسط جناب آقای علی دهگانپور نگارش شد، سپس توسط سرکار خانم دکتر نگار پزشک مورد ویرایش و بازبینی قرار گرفت و در نهایت با بهرهگیری از هوش مصنوعی تغییراتی در آن اعمال گردید.
اشعار این بخش :
- داستان سیاوش – بخش ۱
- داستان سیاوش – بخش ۲
- داستان سیاوش – بخش ۳
- داستان سیاوش – بخش ۴
- داستان سیاوش – بخش ۵
- داستان سیاوش – بخش ۶
- داستان سیاوش – بخش ۷
- داستان سیاوش – بخش ۸
- داستان سیاوش – بخش ۹
- داستان سیاوش – بخش ۱۰
- داستان سیاوش – بخش ۱۱
- داستان سیاوش – بخش ۱۲
- داستان سیاوش – بخش ۱۳
- داستان سیاوش – بخش ۱۴
- داستان سیاوش – بخش ۱۵
- داستان سیاوش – بخش ۱۶
- داستان سیاوش – بخش ۱۷
- داستان سیاوش – بخش ۱۸
- داستان سیاوش – بخش ۱۹
- داستان سیاوش – بخش ۲۰
- داستان سیاوش – بخش ۲۱
- داستان سیاوش – بخش ۲۲
دانلود متن شاهنامه بخش داستان سیاوش :
دانلود
دانلود تمامی فایل های صوتی این بخش در قالب یک فایل فشرده :
دانلود
شاهنامه صوتی این بخش :