کتاب کوش نامه – نثر داستان – فصل پنجم

خلاصه منظومه کوش پیل دندان – فصل پنجم

( این متن متعلق به انتشارات پگاه دانش است و هر گونه استفاده از آن تنها با کسب اجازه کتبی از انتشارات مجاز است)

فصل پنجم- روی برگاشتن کوش پیل‌دندان از آبتین به‌سوی پدر

 در این فصل به‌مرد وزیر کوش شاه چین به نزد پیل‌دندان رفته و او را از راز پدر اصلی خود آگاه می‌کند.

پیل‌دندان در راه رفتن به سمت شاه چین، با نامردی تمام پسر آبتین به نام سُوار را می‌کشد. بعد از آن پیل‌دندان و آبتین با هم جنگ تن‌به‌تن می‌کنند.

پیل‌دندان شکست خورده و آبتین با بهک شاه ماچین و طیهور مکاتبه کرده و به سمت ماچین حرکت می‌کند.

گفت‌وگوی به‌مرد وزیر و فرستاده پادشاه چین با کوش پیل‌دندان

وزیر شاه چین به‌مرد برای رساندن پیام شاه به کوش پیل‌دندان حرکت کرد. نزد لشکر ایران رسید و رجزخوانی کرد که آن پیل‌دندان بیاید تا انتقام جنگ دیروز را بگیرم. طلایه به کوش خبر داد و کوش با سلاح به سمت او آمد. پیش به‌مرد رسید و رجز خواند.

به‌مرد، پیل‌دندان را آرام کرد و به او گفت که به‌عنوان پیک آمدم و اول از همه نشان مادرزادی که داری را بگو.

پیل‌دندان از خال روی کتفش برای او گفت.

آگاه شدن کوش پیل‌دندان از نسب خویش و خوانده‌شدنش به نزد پادشاه چین

به‌مرد خوشحال شد و سخنان چرب خود را شروع کرد و پیام شاه چین را هم داد. گفت که فرزند شاه چین هستی و او از انداختن تو در بیشه پشیمان هست و جزای آن را هم با کشته‌شدن نیواسپ داده. اکنون تو باید پیش پدر خود برگردی که کاخ و شاهی چین برای توست. تو فرزند شاه چین و برادرزاده ضحاک هستی و نباید این‌گونه آواره باشی.

سخنان او بر دل پیل‌دندان اثر کرد.

گفتگوی کوش پیل‌دندان و به‌مرد برای پیوستن به پادشاه چین

پیل‌دندان که نرم شده بود به به‌مرد گفت: من نیواسپ پسر شاه را کشته‌ام و از او در امان نیستم.

به‌مرد پاسخ داد که اولین گناه از شاه چین بوده که در نوزادی تو را رها کرده است و از طرفی تو نیواسپ را نمی‌شناختی و او به سمت تو حمله کرده بود. ضمناً در این شرایط جنگ با آبتین اگر شاه تو را بکشد به دست خودش خود را تباه کرده. من نزد شاه می‌روم و از او سوگند گرفته و برایت امان می‌خواهم.

کوش در فکر بود و داشت به سمت لشگرگاه برمی‌گشت.

به‌مرد گفت که اول رزم ساختگی با هم داشته باشیم تا سپاهیان گمان بد نبرند و بعد از رزمی ساختگی گفت که شب به اینجا می‌آیم و شمعی بر نیزه می‌بندم و این شمع راز بین من و تو باشد. با دیدن شمع به سمت من بیا.

بازگشت کوش پیل‌دندان به پیش آبتین و گزارش به‌مرد به کوش (پادشاه چین)

پیل‌دندان پیش آبتین رفت و گفت همان حریف قبلی، مجدد برای جنگ آمد و بسیار قوی هست و مجدد برای فردا قرار رزم گذاشتیم.

از سوی دیگر به‌مرد نزد کوش آمد و مژده داد که آن پهلوان قوی همان پسر توست و از این به بعد شاد باش. فقط تو بایست قسم بخوری که او را نیازاری

و کوش شاه چین نیز سوگند یاد کرد.

عزم کوش پیل‌دندان در پیوستن به سپاه پادشاه چین

شب به‌مرد تعدادی از سپاهیان را به محل قرار برد و شمعی بر نیزه گذاشت. پیل‌دندان نیز تمامی شب منتظر نشان روشنایی شمع بود. به‌محض دیدن نور شمع به خدمتکار خود دستور داد که برخیزد و راهی شود چرا که می‌خواهد پیش شاه چین برود

کشته‌شدن پسر آبتین (سُوار) به دست کوش پیل‌دندان

آبتین از راه‌افتادن پیل‌دندان آگاه شد لیکن نیت اصلی و قرار او را نمی‌دانست.

سوی او آمد و پرسید که چرا لشگرگاه را ترک می‌کنی؟ پیل‌دندان توجهی نکرد و رفت

سُوار نام پسر آبتین بود که سوی پیل‌دندان رفت و دلیل رفتن او را پرسید خواست تا اگر مشکلی هست رفع کند تا او بماند، ازاین‌رو هیچ لوازم جنگی با سُوار نبود.

پیل‌دندان که او را تنها و بدون سلاح دید ناگاه حمله برد و او را کشت و سرش جدا کرده و همراه خود برد.

دیدار کوش پیل‌دندان با پدرش کوش (پادشاه چین)

پیل‌دندان وارد لشگرگاه چینیان شد سر سُوار را به به‌مرد داد و گفت این سر پسر آبتین در عوض کین نیواسب است.

تمامی چینیان از دیدن قیافه و هیبت پیل‌دندان ترسیده و تعجب کرده بودند.

سپس پیش شاه چین رفته و خاک بوسید و پدر و پسر یکدگر را در آغوش گرفتند. پیل‌دندان گفت تا سر سُوار را آوردند و تقدیم پدر کرد و گفت این سر به‌خاطر کین نیواسب بریده شده است.

نامهٔ کوش پادشاه چین به ضحاک در کشتن پسر آبتین

شاه چین نامه‌ای به برادرش ضحاک نوشت و گزارشی از کلیات موضوع داد که پسری را از دست دادم و پسر دیگرم را پیدا کردم اکنون آبتین هم بدون پشت‌وپناه است. همراه نامه هدایای بسیار و خراج یک‌ساله و سر بریدهٔ سُوار را فرستاد.

گفتگوی کوش پیل‌دندان و کوش (پادشاه چین) در بزم

شاه چین به‌افتخار ورود پیل‌دندان جشنی مفصل در لشگرگاه راه انداخت. در میانه جنگ از پیل‌دندان پرسید که با آبتین چه کنیم و راه پیروزی چیست؟

پیل‌دندان که از همه موارد و لشکر آبتین خبر داشت پاسخ داد که: آبتین در کوهپایه مستقر شده و فقط راه باریکی به ماچین هست. اگر به من سپاه بدهی با او می‌جنگم و پیروز می‌شوم.

شاه چین دستور داد که از گنج‌هایی که دارد و همچنین لوازم جنگی و سپاه، به پیل‌دندان بدهند.

آگاه شدن آبتین از اندیشهٔ کوش پیل‌دندان

تا اینجا آبتین و ایرانیان نمی‌دانستند که پیل‌دندان چرا رفته و به کجا رفته است.

کودکی که خدمتکار پیل‌دندان بود از پیشش گریخت و نزد آبتین آمد و گفت که پیل‌دندان فرزند شاه چین بوده و اکنون نیز پیش او برگشته و تمامی نکات لشگرگاه ایران را نیز به شاه چین گزارش داده و قصد حمله داشته و می‌خواهد راه باریکی که از کوه به سمت ماچین هست را ببندد.

 

آماده‌شدن آبتین برای حملهٔ کوش پیل‌دندان

آبتین دستور داد تا سریع دور لشگرگاه را خندق کندند و گروهی دیگر نیز بالای کوه رفته و بنه را به آنجا ببرند و همچنین گروهی بر سر راه ماچین مستقر شوند.

رجزخوانی کوش پیل‌دندان در برابر آبتین

سر ماه پیل‌دندان به آبتین حمله کرد.

خندق را دید و در کمال تعجب رجز خواند که ای آبتین این کنده جانت را نجات نمی‌دهد و در سه روز آینده سربازان من می‌رسند و تمامی خندق را از بین می‌برند.

پاسخ آبتین به کوش پیل‌دندان و تمثیل نهنگ

آبتین در پاسخ به پیل‌دندان گفت: داستان ساروان و نهنگ گرفتار را شنیده‌ای؟

تو ذاتت بد است و تمامی خوبی‌های مرا فراموش کردی. کسی که اکنون پدر تو هست در نوزادی می‌خواست تو را از بین ببرد و من نجاتت دادم. پسر مرا بی‌دلیل کشتی درحالی‌که هیچ بدی و ظلمی به تو نکردم و یقین دارم که خداوند نسل مرا به پادشاهی خواهد رسانید.

پاسخ کوش پیل‌دندان به آبتین و یادآوری خدمت‌های خویش

پیل‌دندان پاسخ داد:

تو در بیشه‌ها فراری بودی و قدرت رزم نداشتی ولی من برای تو بسیار جنگیدم و از طرفی تو فقط مانند دایه مرا بزرگ کردی و شاه من نیستی. ضمناً چون نیواسب را کشته بودم سُوار را در عوض آن کشتم.

پاسخ آبتین به کوش پیل‌دندان و یادآوری لطف خودش در نجات او

آبتین گفت:

اگر در نوزادی تو را نجات نداده بودم اکنون اصلاً زنده نبودی که بخواهی دلیر شوی. نیواسب را به‌خاطر من نکشتی. در جنگ، او به تو حمله کرد و تو نیز او را کشتی ولی سُوار از کودکی با تو بزرگ شده بود و مانند دوست و برادر تو بود و جنگی با تو نداشت.

پاسخ کوش پیل‌دندان و درخواست نبرد

کوش پیل‌دندان گفت:

سُوار از پیش آمده بود و قرار بود تا دیگران پشت او بیایند، برای همین او را کشتم. اکنون با هم بجنگیم یا تو کین سُوار را از من می‌گیری و یا من تو را از بین می‌برم. آبتین قبول کرد و رفت تا لباس رزم بپوشد. ایرانیان آبتین را از رزم منع کردند اما او قبول نکرد.

رزم تن‌به‌تن شروع شد. آبتین دو بار اسب پیل‌دندان را زد و در نهایت نیز ضربه‌ای محکم در بازوی پیل‌دندان فرود آورد.

پیل‌دندان یارای جنگ با آبتین نداشت و به سمت لشکر خود گریخت.

گریختن کوش پیل‌دندان

چینیان زخم‌های پیل‌دندان را بسته و جنگیدنش را ستودند و گفتند منتظر می‌شویم تا سپاه کمکی از چین بیاید.

آبتین نیز تمام شب در فکر و تدبیر جنگ و بررسی شرایط بود.

آمدن سپاه از چین و تدبیر آبتین

پس از چندی طلایه به آبتین خبر داد که سپاه کمکی برای چینیان آمده است که حدود پنجاه‌هزار نفر هستند.

آبتین دستور داد تمامی سپاه به بالای کوه بروند و چندین سنگ بزرگ بر سر کوه بگذارند تا هم چینیان را فریب دهند و هم بتواند از خود دفاع کنند.

حمله کوش پیل‌دندان با سپاهیان چین و پیروزی آبتین

پیل‌دندان حمله کرد.

در کوهپایه ایرانیان را ندید و سپاهش به سمت بالای کوه به راه افتادند.

آبتین دستور داد سنگ‌ها را رها کردند و لشکر چین نابود شد.

کوش عصبانی شده و فریاد می‌زد که اگر لازم باشد یک سال پای کوه می‌مانم تا ناگزیر آبتین و یارانش به پایین بیایند.

کوش یک ماه به محاصره کوهپایه ادامه داد و آبتین و یارانش بر سر کوه خیمه زده و بدون دردسر آنجا ماندند.

پرسش آبتین از کاروانیان برای فرار از محاصرهٔ سپاه چین

روزی کاروانی از بالای کوه گذر می‌کرد. آبتین از بازرگان، مسیر ماچین و شرایط آنجا را پرسید و همچنین از شاه ماچین بسیار سؤال کرد.

او به این فکر می‌کرد که الان بالای کوه در امنیت هست ولی چندی بعد که فصل سرما و برف برسد، قطعاً سر کوه برای زندگی سپاهش بسیار سخت خواهد بود.

نامهٔ آبتین به نزد بهک (شاه ماچین)

آبتین نامه‌ای برای بهک شاه ماچین نوشت. خودش را معرفی کرد که از نژاد جمشید است و مقرر گردیده تا فرزندی از این نسل، ضحاک را شکست دهد. از بهک خواست تا به او اجازه دهد به سمت ماچین حرکت کند.

نامه را به پیکی داد تا همراه کاروان به ماچین ببرد.

نامه بهک (شاه ماچین) به آبتین و پیشنهاد رفتن به سرزمین طیهور‌شاه

بهک پیک آبتین را بسیار احترام کرد و در پاسخ آبتین نوشت که من با تو همدل هستم و از دوستداران جمشید بودم. اکنون هم همه چیز دارم و پذیرای تو هستم ولی ضحاکیان و شاه چین به شهر من دسترسی دارند و از وجودت آگاه می‌شوند. در کنار ملک من سرزمینی هست که نام آن هم ماچین است و شاهی به نام طیهور دارد که مخالف ضحاک است و سرزمینش به‌گونه‌ای هست که دسترسی به آنجا سخت می‌باشد.

من نامه‌ای به طیهور می‌نویسم و از آمدنت او را آگاه کرده و خودم هم کشتی و لوازم برایت مهیا می‌کنم.

فرستاده آبتین همراه فرستاده بهک نزد آبتین آمدند. آبتین نظر بهک را پذیرفت و پاسخ مثبت داد.

پیشنهاد به‌مرد به کوش (پادشاه چین) در بازگشت به چین

در همین ایام سپاه چین از انتظار و محاصره خسته شده بودند.

به‌مرد به شاه چین گفت که آبتین از سرما می‌میرد و راه فرار ندارد چون اگر به سمت ماچین برود بهک به ما خبر می‌دهد. پس بهتر است ما فعلاً به چین برگردیم.

شاه چین سخت مخالف بود ولی در انتها راضی شد که برود و سر فرصت مناسب برای جنگ بازگردند

هماهنگی بهک با طیهور برای رفتن آبتین و پذیره فرستادن طیهور

آبتین و ایرانیان به سمت دریا حرکت کردند و دیدند که بهک کشتی و ملزومات بسیاری فرستاده و با طیهور نیز هماهنگ شده است.

همگی به ورودی شهر یعنی منطقه دربند رسیدند و پس از انجام هماهنگی‌ها آنجا ماندند. فرستاده آبتین نزد طیهور رفت و او به نیکی استقبال نمود.

دیدار آبتین و طیهور، ورود به شهر بسیلا

طیهور فرزندان خود را برای استقبال از آبتین فرستاد.

شهر بسیلا بسیار زیبا و سرسبز بود. با ورود به شهر جشن بزرگی برپا شد و تمامی کوی و برزن به شادی پرداختند.

دعوت طیهور، آبتین را به نخچیرگاه

پس از ده روز استراحت طیهور، آبتین را برای شکار دعوت کرد. در روز شکار ایرانیان با سگ و یوز و باز و…آماده شده و برای شکار رفتند که دیدند افراد طیهور هیچ لوازمی برای شکار ندارند.

اما در هنگام شکار، ایرانیان موفق نشده ولی سپاه طیهور بسیار شکار کرده بوند.

گفتار در خصوص اسبان آبی و چگونگی پرورش آنها در سرزمین طیهور

طیهور که غمگینی ایرانیان را دید به آبتین گفت ما اسبان خاصی داریم که نژادی از اسبان آبی دارند و برای همین در شکار به هیچ‌چیز نیاز نداریم. سپس روش تولیدمثل آن اسبان را شرح داد.

فردا جشنی بزرگ در شکارگاه برگزار کرد و تمامی ایرانیان را به جشن دعوت نمود.

سخن‌راندن طیهور در وصف شرایط خاص کشورش و هدیه‌دادن به آبتین

آبتین به طیهور گفت که ما برای پنهان‌شدن و در امان بودن نزد تو آمده‌ایم، لطفاً ما را پذیرا باش.

طیهور که آبتین را در این حال دید بسیار اظهار لطف کرد و با وصف شرایط کشورش به آبتین یقین داد که اینجا در امان خواهند بود. پس از آن دستور داد تا بسیاری از لوازم یک زندگی باشکوه را به آبتین هدیه کنند.

وصف و قیاس دو شهر از زبان شاعر

شهر بسیلا بسیار زیبا و خرم بوده و در این بخش شاعر با اطلاعاتی که داشته است این شهر و شهر سیاوش‌گرد را توصیف کرده و آن دو را زیباترین شهرهای جهان معرفی می‌کند.

گفتار اندر رسیدن کوش (پادشاه چین) به خمدان و آراستن شهر

از سوی دیگر شاه چین همراه پیل‌دندان به چین بازگشتند.

در شهر خمدان جشنی ترتیب داده و پیل‌دندان را بر تخت نشانده و شاهی مکران و چین را به او دادند.

سپس شاه چین هدایای بسیاری نیز به پسرش کوش پیل‌دندان داد.

نامهٔ کوش (پادشاه چین) به بهک (شاه ماچین) و پاسخ وی

سه ماه گذشت و شاه چین به بهک نامه‌ای فرستاد که خبردار شدیم آبتین به ماچین آمده و تو می‌بایست او را به ما تحویل دهی.

بهک با زیرکی و چرب‌زبانی پاسخ داد که من کماکان در خدمت تو هستم لیکن آبتین شبانه از سرزمین من گذشته و به بسیلا رفته است.

لشکرکشی کوش پیل‌دندان پس از رای زدن با پدر (پادشاه چین)

خبر رفتن آبتین به پیل‌دندان رسید و بسیار خشمگین شد. نزد پد رفت و لشکر خواست تا به بسیلا حمله کند.

شاه چین پاسخ داد که حتی ضحاک هم نمی‌تواند به آنجا حمله برد.

قرار بر محاصره بسیلا شد و شاه چین سپاه را در اختیار پیل‌دندان گذاشت.

نامهٔ کوش پیل‌دندان به طیهور و پاسخ او

پیل‌دندان به سمت ماچین حرکت کرد. بهک استقبال نموده و خواسته‌ها و کشتی‌هایی برای او فرستاد.

پس از آن پیل‌دندان به نزدیکی دربند رسید و نامه‌ای به طیهور نوشت که چرا نافرمانی کردی و به آبتین پناه دادی؟

فرستاده پیل‌دندان را به بسیلا بردند و طیهور با شنیدن پیام، خواست تا فرستاده را بکشد.

آبتین مانع شد و قرار شد تا خودش پاسخ نامه را بدهد.

آبتین نیز پاسخ تندی برای پیل‌دندان نوشت و فرستاده را راهی کرد.

حملهٔ کوش پیل‌دندان به دربند (ورودی شهر بسیلا)

پیل‌دندان دستور حمله داد.

فرستادهٔ قبلی که مسیر و شرایط خاص آنجا را دیده بود پیل‌دندان را از حمله نهی کرد.

پیل‌دندان پند نپذیرفت و به سمت دربند حمله را آغاز کرد.

در همین هنگام آبتین و طیهور نیز منتظر حمله پیل‌دندان بودند. نگهبانان دربند خواب بودند که کوش وارد شد و دستور داد تا سپاهش نیز وارد شوند

شکست کوش پیل‌دندان در دربند

خبر حمله به طیهور رسید و نگهبانان از بالای کوه با پرتاب سنگ‌های بزرگ، چینیان را نابود می‌کردند.

طیهور و آبتین برای رزم به راه افتادند که در میانه راه به آنها خبر رسید که پیل‌دندان شکست خورد و عقب‌نشینی کرده است.

طیهور دستور داد تا ورودی‌های دربند را دیوار کشیده و دروازه‌های آهنین نصب کنند.

پیام کوش پیل‌دندان به نزد پدر و پاسخ کوش (پادشاه چین)

پیل‌دندان گزارش شکست را به شاه چین داد و او بسیار خشمگین شد و پیل‌دندان را سرزنش نمود. مجدد دستور داد تا فقط در کنار دروازه بمانند و جزیره را محاصره کنند.

جزیره یک سال در محاصره ماند ولی هیچ مشکل و کمبودی در بسیلا ایجاد نشد.

آگاهی کوش پیل‌دندان از مرگ پدر (پادشاه چین) و عزم بر تخت نشستن

به پیل‌دندان خبر رسید که کوش شاه چین درگذشت.

پیل‌دندان از ترس غلبه دشمنان بر چین، محاصرۀ بسیلا را ترک کرد و به سمت چین به راه افتاد.

سوگواری پدر را انجام داد و خود جای او بر تخت نشست.

قبلی «
بعدی »