خلاصه منظومه کوش پیل دندان – فصل دوازدهم
( این متن متعلق به انتشارات پگاه دانش است و هر گونه استفاده از آن تنها با کسب اجازه کتبی از انتشارات مجاز است)
فصل دوازدهم – تقسیمکردن فریدون زمین را بین پسران و جنگ با کوش پیلدندان
اخبار کوش به فریدون میرسید. فریدون در این باب با قارن صحبت میکرد. فریدون جهان را بین سه پسر خود سلم و تور و ایرج بخش کرد و سلم را برای جنگ با کوش و حکومت بر باختر فرستاد.
قارن و سپاهیان ایران نیز با سلم همراه شدند. از دریا گذشته و به جنگ کوش پیلدندان رفتند. در اوایل جنگ اندیان کشته شد و قارن نیز مردانخوره را در جنگ بعدی به قتل رساند. کوش به کینخواستن مردانخوره جنگ را ادامه داد و در این رزم قارن زخمی شد. سلم پزشکان ماهری را برای درمان قارن آورد. پس از یک ماه آتشبس و همچنین درمانشدن قارن، چارهای اندیشید.
در نبرد بعدی کوش هزیمت شد و به کوه طارق پناه برد.
سلم و قارن به محاصره کوه طارق پرداختند.
گفتگوی فریدون با قارن در کار کوش پیلدندان
خبر فتوحات و سرکشیهای کوش به فریدون رسید و فریدون این موارد را به قارن میگفت.
قارن آماده رزم شد.
فریدون اندیشید و ستارگان و گردون را بررسی کرده و قارن را از لشکرکشی منصرف کرد.
بخشکردن فریدون زمین را بین سلم و تور و ایرج
فریدون جهان را میان سه پسر خود تقسیم کرد.
سقلاب و روم به سلم رسید.
سرزمین ترکان و چین نیز به تور و ایران نصیب ایرج شد.
فرستادن فریدون، سلم را به روم و آگاه شدن کوش از آمدن او
فریدون به سلم دستور داد پس از رسیدن به روم او را از کار کوش آگاه سازد تا در صورت لزوم، قارن را برای کمک فرستاده و با هم به جنگ کوش بروند.
شاهان روم همگی به سلم احترام کرده و به او باژ و ساو میدادند.
وقتی کوش از باج نفرستادن آنان شکایت کرد، آنان گفتند تا وقتی سلم در این سرزمین باشد، برای او باجوخراج میفرستیم.
کوش خشمگین شد.
نامه سلم به فریدون دربارهٔ جنگ با کوش پیلدندان
سلم در روم فرمان میراند و نامهای به فریدون نوشت که برای جنگ کوش به قارن نیاز دارم و اگر او را نمیفرستی خودم تنها به جنگ او میروم.
فریدون قارن را با سپاهی بزرگ، راهی روم کرد.
قارن به نزد سلم رسید و پس از چندی سپاهی دیگر نیز از سقلاب آمدند.
گذشتن سلم و قارن از افرنجه و دریا سوی اندلس به کارزار کوش پیلدندان
قارن پیشاپیش سپاه از دریا گذشته و بهسوی اندلس رفتند. کوش نیز که از آمدن سپاه قارن و سلم آگاه شده بود مردمان خویش را در کوه طارق ساکن کرد و خود با سپاهش به افرنجه رسیدند.
جاسوس فرستادن کوش پیلدندان به لشکرگاه ایرانیان
کوش جاسوسی به میان ایرانیان فرستاد. قارن جاسوس را شناخت و توسط او به کوش پیغام داد که فریدون تو را نکشت، سپس از زندان آزاد کرد و اینگونه تاج بر سر تو نهاد، ولی تو ناسپاسی میکنی. این بار هم مانند دفعه قبل تو را میگیرم و دیگر امانت نمیدهم.
کوش از شنیدن پیغام آشفته شد. از قارن میترسید و مجدد مردانخوره را برای بررسی سپاه ایران فرستاد.
آغاز جنگ و پیروزی کوش پیلدندان بر اندیان
طلایۀ دو سپاه به هم تاختند. اندیان سالار ایرانی به میان میدان رفت ولی ایرانیان از کوش میترسیدند.
اندیان نیز در مقابل کوش ناتوان ماند و به پیش سلم بازگشت.
اندیان به سلم گزارش جنگ را داد و گفت که بر طلایه پیروز بودیم تا سواری قدرتمند وارد میدان شد که قیافهای بسیار ترسناک داشت و سربازان ما فرار کردند و من نیز بازگشتم.
قارن گفتی به گمانم او همان کوش پیلدندان است، نبیره بیورسب و من بر او پیروز خواهم شد.
ادامه جنگ با آرایش جدید هر دو سپاه
سپاه ایران آرایش جدید گرفت.
سپاه کوش نیز آرایش جدید گرفته و جنگ سختی آغاز شد.
جنگ تا شب ادامه داشت.
گفتگوی قارن با سلم در سختی جنگ و بسیاری دشمن
قارن نزد سلم آمد و از تعداد زیاد دشمنان و سختی جنگ گفت.
سلم در جواب گفت که هیچگاه لشکری به این زیادی در جنگها نبوده است و باید چارهای بیندیشی تا بتوانیم پیروز شویم.
قارن گفت باید تمام کشتیها را به عقب بازگرداند تا سربازان بدانند راهی جز جنگ وجود ندارد.
کشتهشدن مردانخورّه به دست قارن
جنگ با آرایش جدید دو سپاه آغاز شد.
کوش به قلبگاه سپاه ایران تاخت که قباد و یارانش آنجا بودند.
قارن نیز بر قلبگاه چینیان تاخت که مردانخوره فرمانده آنان بود.
قارن به مردانخوره رسید برای او رجز خواند و گفت چرا به ایرانیان خیانت کردی؟
مردانخوره خشتی بر اسب قارن افکند که اسب را از پا درآورد. ایرانیان اسب جدیدی برای قارن آوردند. قارن از پی مردانخوره تاخت و با گرزی او را کوبید. دستور داد مردانخوره را به بند بکشند و به لشکرگاه ببرند ولی او در میان راه جان باخت.
بازگشت هر دو سپاه و گفتگوی هر سپاه در مورد جنگ
هر دو سپاه به لشکرگاه خویش بازگشتند.
کوش از مرگ مردانخوره بسیار غمگین شد و لشکر و درفش او را به برادرش داد.
از اینسو نیز قارن به نزد سلم رفته و گزارش داده و از کشتن مردانخوره تعریف کرد.
قباد نیز از جنگ سپاهیانش گزارش داد.
کین مردانخورّه خواستن کوش پیلدندان
کوش برای کینخواهی مردانخوره به میدان آمد و با رجز خواندن قارن را طلبید.
قارن به میدان رفت.
هر دو برای هم رجز خوانده و به نبرد پرداختند.
کوش با خشتی پولادین بر ران قارن زد که از اسب افتاد.
ایرانیان کوش را راندند و قارن را به لشکرگاه بازگرداندند.
کوش از ضربهزدن به قارن شادی میکرد و منتظر شنیدن خبر مرگ او بود.
پزشک آوردن سلم برای قارن و گفتگوی قارن و سلم
سلم دستور داد تا بهترین پزشکان را برای قارن بیاورند و به قارن گفت تا زمان خوب شدن تو جنگ نمیکنیم.
قارن پاسخ داد که من فقط یک ایرانی عادی هستم و شما به روال عادی کار خود را ادامه دهید.
فرمان سلم برای ادامهٔ جنگ بیحضور قارن
سلم بزرگان لشکر را فراخواند و به آنان گفت که فردا بدون حضور قارن باید جنگ کنند.
جنگ آغاز شد و سلم، خود نیز به میدان رزم رفت.
کوش در استراحت بود و به جنگ نیامد.
رفتن باسوز (شاه سقلاب) به جنگ و کشتهشدن او به دست کوش پیلدندان
باسوز شاه سقلاب نزد سلم رفت و گفت فردا خودش به میدان جنگ میرود.
خبر میدانآمدن باسوز به کوش رسید.
جنگ در گرفت و سقلابیان بر دشمن غلبه داشتند که کوش وارد میدان شد.
باسوز خواست که عقبنشینی کند ولی کوش در پی او شتافت و با پرتاب ژوپین او را کشت.
سقلابیان در کینخواهی باسوز آنچنان نبرد کردند که کوش و سپاهش متعجب مانده بودند.
سلم نیز به میدان آمد و این نبرد ده روز به طول انجامید.
آتشبس یکماهه و شادی قارن برای سالم شدن
هر دو طرف توافق کردند که یک ماه جنگ نکنند و صبر کنند تا زخمیهای هر دو طرف درمان شوند.
قارن از شنیدن این خبر بسیار شاد شد و گفت که من نیز تا آن زمان سالم میشوم.
پیامی هم به سلم فرستاد که دستور بده تا در همین مدت کشتیها را بازگرداند.
چارهاندیشی قارن برای کارزار و هزیمت شدن کوش پیلدندان
پس از یک ماه قارن چارهاندیشید و به سلم گفت که تو چند روز جنگ کن و خندقی دور تا دور لشکرگاه بکنیم. همزمان نیز شایعه کنید قارن بر اساس جراحت کشته شده است. من پنهان میشوم و در زمان مناسب وارد جنگ خواهم شد.
قارن با افرادش در دریا پنهان شدند و یک هفته جنگ سلم و کوش ادامه یافت و سپس قارن و سپاهیانش بر لشکرگاه تاختند.
خبر حمله قارن به کوش رسید و او از آمدن قارن بسیار هراسید.
کوش که لشکرگاه خود را نابود دید با سپاهیانش فرار کردند.
قارن از آنسوی میدان به قباد رسید و به قباد دستور داد که با سپاهیان در پی کوش و چینیان بتازند.
سلم یک هفته جنگ میکرد.
رفتن قباد از پی کوش و پیروزی کوش به کمک شاه جابلق
کوش همچنان میگریخت و قباد در پی او بود.
پس از چند روز شاه جابلق با سپاهی تازهنفس به کمک کوش آمدند. قباد و لشکریانش به کوش رسیدند. طلایه به کوش خبر داد و چینیان در کنار کوه پنهان شدند.
کوش اسبان و نیروی تازه نفس از شاه جابلق گرفته بود ولی اسبان و سپاهیان قباد خسته راه بودند.
کوش بر سپاه خستۀ قباد تاخت و جنگ سختی درگرفت.
قباد به سمت لشکرگاه قارن بازگشت.
رسیدن کوش پیلدندان به کوه طارق و رسیدن قباد نزد سلم و قارن
کوش به کوه طارق رسید که از قبل آن را بسیار مستحکم ساخته بود.
به لشکریان جابلق هدایای بسیار داد و همچنین دستور داد تا غذا و موارد لازم را در طارق انبار کنند.
از آنسو قباد هم به نزد سلم و قارن بازگشت و نحوۀ جنگ را گزارش داد. سلم اندوهگین شد ولی قارن او را دلداری میداد.
رسیدن سلم و قارن به کوه کلنگان(طارق)
ایرانیان بهسوی کوههای طارق که نام دیگر آن کلنگان بود حرکت کردند.
وقتی سلم کوههای طارق را دید متوجه شد که مدت زیادی باید آنجا را در محاصره نگه دارند.
آنجا را محاصره کرده و قارن را برای بازدید شهرهای باختر و اندلس فرستاد.
دستور سلم بر بازگشت سپاه ایران و تور
پس از دو سال، قارن شهرهای باختر را آباد کرده و نزد سلم که کوه طارق را محاصره کرده بود بازگشت.
سلم هدایای زیادی به قارن و سپاهیان ایران و همچنین به سپاهیان برادرش تور داد و آنان را به ایران و توران بازگرداند.
سلم هشت سال به محاصره طارق نشست و در این مدت کوش برخی مواقع به جنگ میآمد و مجدد به طارق بازمیگشت.