نام مکان جغرافیایی در شاهنامه : مازندران
نام فعلی مکان جغرافیایی : نامعلوم احتمالا منطقه ای در شمال پاکستان کنونی
نام های دیگر مکان جغرافیایی در شاهنامه:
شرح مکان جغرافیایی:
مازندران مازندران از زمان تدوین شاهنامۀ ابو منصوری (۳۳۹-۳۴۶ ق) تاکنون ظاهراً بحث انگیزترین نام جغرافیایی شاهنامه بوده است. در مقدمه شاهنامه ابومنصوری پس از معرفی ایرانشهر و کشورهای پیرامون آن آمده است….. و از چپ روم خاوریان دارند و مازندریان دارند و مصر گویند از مازندران است. و این دیگر
همه ایران زمین است…» نیز گوید: «و شام و یمن را مازندران خواندند و عراق و کوهستان را سورستان خواندند. ملاحظه میشود که ابومنصور معمری سرپرست علمی ادبی تدوین شاهنامه ابومنصوری و نویسندۀ مقدمۀ آن نیز درباره محل مازندران دچار تردید بوده است چون پس از دوره مغول ولایت طبرستان ایران را هم مازندران خوانده اند. ابهام در مورد این نام بیشتر شده چنان که بعضی طبرستان را مازندران شاهنامه پنداشته اند بعضی هم شام یا بخش هایی از هند را مازندران می دانند.
در شاهنامه دو بار از لشکرکشی به مازندران یاد شده است؛ ابتدا سام جهان پهلوان در زمان پادشاهی منوچهر پیشدادی از سیستان به مازندران لشکر میکشد و پس از پیروزی به حضور شاه در طبرستان شامل شهرهای آمل و ساری و تمیشه میرسد و گزارش مشروح خود از دیوان مازندران و پیروزی بر ایشان را به شاه می دهد. بار دیگر هم کیکاووس در آغاز پادشاهی خود عازم فتح مازندران میشود که به اسارت وی توسط شاه مازندران و سپهسالار ،او دیو سپید و رفتن رستم برای نجات وی پس از گذر از هفت خان منجر شده است. نام مازندران عمدتاً در همین دو داستان آمده است. گرچه مازندران این دو داستان جغرافیای روشنی ندارد پیداست که تقریباً جایی در همسایگی سیستان و زاولستان و کاولستان بوده است؛ نیز کوه اسپروز بر سر راه مازندران قرار داشته است و مردمان بدوی برگوش و نرم پای و گرگسار و سگسار هم در جوار آن می زیسته اند همین اطلاعات اندک تا حدودی محل تقریبی مازندران را در ذهن تدوین کنندگان آن داستان ها می نمایاند که باید جایی در شمال غرب کشور هندوستان قدیم یا شمال کشور کنونی ،پاکستان در نزدیکی کاشغر و تبت و رشته کوه مشهور به قراقروم باشد.
چون منوچهر در آغاز پادشاهی خود منشور حکومت کاول و دنیر و مای و هند و زاولستان و بست تا دریای سند و چین یا ترکستان چین را به نام سام جهان پهلوان صادر کرد، سام از درگاه شاه آمل طبرستان به سیستان بازگشت و فرزند نوجوانش زال را به درگاهیان خویش سپرد و گفت که باید به سوی گرگساران و مازندران لشکر بکشد
سام به سوی گرگساران و مازندران رفت و هنگام غیبت او زال عاشق رودابه دختر مهراب کابلی شد و توسط پیکی که از زاول به کاول رفت و سه اسبه راهی گرگساران شد پدر را از عشق خویش آگاه کرد سام پس از آگاهی از عشق پسرش از گرگسار به سیستان بازگشت.
چون سام به درگاه منوچهر رسید شاه وی را نواخت و نزد خود نشاند و از احوال دیوان مازندران و گرگسار .پرسید سام هم به طور مشروح گزارش آن سرزمین دور دست را به شاه داد
از گزارش مشروح سام دربارۀ دیوان مازندران و گرگساران برمی آید که مازندران برای منوچهرشاه جایی دوردست و ناشناخته بوده است بنابراین، قطعاً نمی توانسته همان ولایت طبرستان ،باشد که مقر شاه ایران و شامل شهرهای آباد آمل و تمیشه و ساری بوده است این که زال هنگام فرستادن نامه به پدرش در گرگساران و مازندران کسی را از سیستان و زابلستان به کابلستان میفرستد تا از آنجا به مازندران برود بیانگر آن است که مازندران جایی در شرق و شمال کابلستان بوده است. اطلاعات بعدی مربوط به مازندران هم این گمان را تأیید می کند.
اما در داستان جنگ مازندران زمان کیکاووس نقطۀ مهم برای تعیین محل مازندران کوه اسپروز است که سه بار از آن یاد شده است. در آغاز داستان، بی آن که معلوم باشد مبدأ حرکت کیکاووس کجای ایران بوده است فقط میبینیم که وی ایران زمین را به میلاد میسپرد و خود عازم مازندران می.شود اولین منزلگاه او هم پیش کوه اسپروز است که نور خورشید بر آن نمی تابد بعد هم وارد قلمرو شاه مازندران می شود.
توصیف مازندران نشان میدهد که سرزمین دیوان مازندران نه تنها از مدنیت بی بهره نبوده بلکه ولایتی آبادان و زیبا هم بوده است. از کوه اسپروز که سرزمین مازندران از آنجا شروع می شده.
دو بار دیگر هم در همین داستان مازندران نام برده شده .است چون کاووس به دست دیو سپید سپهسالار شاه مازندران اسیر و کور شد، رستم از سیستان برای نجات شاه حرکت کرد و پنج خان را پیمود تا این که مثل کاووس به دامنه کوه اسپروز رسید و با تاریکی هوا روبه رو شد اما بعد با رسیدن به مرز مازندران به کشت و برز و روشنایی و گرمی هوا برخورد.
رستم اولاد را در محل کوه اسپروز بست و خود به دیار مازندران رفت و ارژنگ دیو را کشت و دیگر بار به کوه اسپروز بازگشت و اولاد را گشود و به پیشروی خود ادامه داد:
از این کوه اسپروز که کلید درک محل مازندران در ذهن سامان دهندگان داستان جنگ مازندران است در پایان جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب نیز یک بار نام برده شده که نشان میدهد کوهی در حد فاصل ختن و چین غربی تا دره سرچشمه رود گنگ بوده است.
کوه اسپروز در بندهش هم محل کوه اسپروز «بالای چینستان» معرفی شده است. بنابراین معلوم میشود که مازندران در ورای کوه اسپروز یعنی در حد فاصل رشته کوه های شمال کشمیر الی جنوب سرزمین یأجوج و مأجوج در جنوب روسیه تا کشور قزاقستان کنونی قرار داشته است. با این توصیف گمانه زنی درباره محل مازندران تنها بر اساس اطلاعات برون متنی شاهنامه ره به سرمنزل مقصود نمی برد. در عوض کسانی که به استناد خود شاهنامه و نیز دیگر اطلاعات برون متنی محل مازندران را با شمال غرب کشور پاکستان کنونی یا هند قدیم یکی دانسته اند برحق ترند. ناصرخسرو قبادیانی که سال های پایانی عمر خود را در بدخشان بین افغانستان و تاجیکستان خصوصاً در یمگان به سر می برده و همان جا هم مدفون شده عزلتگاه خود را مازندران خوانده است
ظاهراً پس از آمدن مغولان به ایران و برافتادن سلطه فرهنگی تازیان مردم کشور ایران بعضی از نام های تازی را به صورت آغازین خود بازگرداندند، چون آمودریا به جای جیحون و نیز پاره ای نام های باستانی و اساطیری مأنوس را برجای های مختلف اطلاق کردند چنان که طبرستان را مازندران نامیدند. حال آن که پیش از قرن پنجم هجری به آنجا مازندران نمی گفته اند.
ابوالفضل بیهقی که در لشکرکشی سال ۴۲۶ ق همراه سلطان مسعود به گرگان و طبرستان رفته و همۀ جزئیات آن سفر جنگی را از گرگان تا کلار در آن سوی آمل گزارش کرده به هیچ وجه نامی از مازندران نبرده است. اما ظاهراً پس از همان سفر وحشتناک که «بیشه ها بریده می آمده که مار در او به سختی میتوانسته بخزد» همان بدشان نمی آمده که آرام آرام طبرستان را مازندران بخوانند.
بدین سبب از سدۀ پنجم به بعد کم کم از مازندران به گونه ای یاد شده که انگار همان طبرستان ایران بوده است. از جمله در آثاری چون سیاستنامه (۴۸۴ق) چهار مقاله نظامی تألیف ۵۵۱ ق و تاریخ بیهق تألیف حدود ۵۶۰ ق چنین گرایشی را می بینیم.
این همه نشان میدهد از سدۀ پنجم هجری به بعد زمینه برای مازندران خواندن طبرستان فراهم شده بوده است یاقوت حموی که همزمان با حمله مغول می زیسته در کتاب معجم البلدان خود ذیل طبرستان توضیح داده است که طبرستان در بلاد معروف به مازندران است و من نمیدانم از چه تاریخ به نام مازندران نامیده شده زیرا این نام را در کتب قدیم نیافتم و فقط از افواه مردم طبرستان کلمۀ مازندران را شنیده ام و شک نیست که مفهوم هر دو لفظ یکی است».
بنا بر شاهنامه مازندران نام ولایتی در جوار زیستگاه مردمی از نوع دیوان یا بدویان دشتهای آسیای مرکزی بوده است.