ضرب المثل های شاهنامه – بخش صد و سی و هفتم – خار شدن و خار گشتن

ضرب المثل ( دستانزد ) : خار شدن و خار گشتن

توضیحات ضرب المثل :

درود بر دوستان و همراهان عزیز
پگاه به خیر و شادی
باز هم در دریای بیکران شاهنامه غرق می شویم و یکی از دُر های درخشان آن را صید می کنیم

امروز با یک ترکیب کنایی که اکنون بسیار به صورت دستانزد به کار می رود و در ادب فارسی هم فراوان به کار رفته است، در خدمت شما هستیم :
خار گشتن ، خار شدن و….

بیتی که من را به فکر نوشتن دستانزد امروز انداخت هرچند که در برخی چاپ ها و نسخه ها به کار نرفته و یا به صورت دیگری به کار رفته، این بیت از داستان سیاوش است که پس از کشته شدن سیاوش، افراسیاب دستور می دهد تا فرنگیس را از خانه کشان کشان بیرون ببرند و آنقدر بزنند تا کودک درون او از تخم سیاوش بمیرد، پیلسم تا این را می شنود به نزد لهاک و فرشیدورد می رود و سه نفر با هم در حالیکه به شدت ناراحت بودند به نزد پیران شتافتند تا او چاره‌ای بیندیشد…. اینجا با چنین بیتی روبه رو می شویم :

به پیران رسیدند هر سه سوار
“رخان پر ز خون، دیدگان پر ز خار”

روی سخن با ترکیب دوم مصرع دوم می باشد : دیدگان پر ز خار داشتن
خار همیشه در ادب فارسی نماد سختی و آزار و اذیت بوده و در دستانزد : هیچ گلی بی خار نیست هم یعنی هر چیزی سختی های خود را هم دارد .

البته این ترکیب خار گشتن و خار شدن و چون خار بودن در جای جای شاهنامه دیده می شود از جمله :
ز من نام ماند بدی یادگار
گل رنجهای کهن گشته خار

دلش زان سخن پر ز تیمار شد
همه پرنیان بر تنش خار شد

ترا آرزو جنگ و پیکار نیست
وگر گل چنی راه بی‌خار نیست

وگر ناسزا را بسایی به مشک
نبوید نروید گل از خار خشک

و صد ها مورد دیگر …

اما خار شدن و خار گشتن کنایه از در رنج و سختی بسیار بودن است و دیدگان پر خار داشتن شاید صورت دیگری از دستانزد : خار چشم کسی شدن باشد : یعنی موجب آزار و ناراحتی کسی شدن.
این ترکیب از ترکیبات پر کاربرد در ادبیات فارسی است :

بر ماه ترا دو گل سیراب شکفته ست
در هر دلی از دیدن آن دو گل خاریست
(فرخی)

خار دردیده فلک شکند
خاک در چشمه خور اندازد
(خاقانی)

شکست این دلم نادرست اعتقادی
بسم خار دردیده آرزو زد
(خاقانی)

هنر بچشم عداوت بزرگتر عیب است
گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است
(سعدی)

و حتی در آثار به نثر نیز دیده شده است :

گل ز تو چون بوی خویش باز ندارد
کردچه باید حدیث خار مغیلان ؟
ابوحنیفه اسکافی
(از تاریخ بیهقی چ دکتر فیاض)

و اگر خار در چشم متهوری مستبد افتد و در بیرون آوردن آن غفلت برزد… بی شبهت کورشود.
(کلیله و دمنه)

البته این خار شدن و خار گشتن تنها در مورد گل و چشم به کار نمی رود و ترکیباتی چون : خار عقل شدن ، خار پا شدن ، دست پر خار داشتن و. …. نیز دیده می‌شود :

از پای افاضل تو کنی خار زمانه
(منوچهری)

نبینی که چون کینه داران گل نو
پر از خون دل و دست پر خار دارد
(ناصرخسرو)

چیست زر و گل بدست الا که خارپای عقل
صید خاری کی شود عقل سخن پیرای من
(خاقانی)

امیدوارم هرگز خار پای، عقل، دست و چشم کسی نشوید و کسی نیز خار چشم و عقل و دست و پای شما نیز نشود

این مطلب توسط جناب آقای حمیدرضا رحیمی و گروه بزرگ تلگرامی فردوسی،شاهنامه و شاهنامه خوانی که توسط ایشان مدیریت می شود به وب سایت ویکی شاهنامه ارائه داده شده است.

 

قبلی «
بعدی »