ضرب المثل های شاهنامه – بخش صد و بیست و پنجم – گلیم خود را به آب نفکندن یا افکندن

ضرب المثل ( دستانزد ) : گلیم خود را به آب نفکندن یا افکندن

توضیحات ضرب المثل :

درود بر دوستان و همراهان عزیز
پگاه به خیر و شادی
آدینه ای دیگر فرا رسید و با یکی دیگر از ابیات زیبای شاهنامه در خدمت شما دوستان عزیز هستیم
امروز به سراغ داستان نوذر رفتیم ، آنجا که ویسه پسرش را غرق در خون میبیند و خشمگین به قارن پیام می دهد که پیروزی فرا رسیده و سپس به سوی پارس به راه می افتد … در دشت دو سپاه روی به روی یکدیگر قرار می گیرند که در این هنگام ویسه به قارن آواز می دهد که تخت پادشاهی شما بر باد رفته و تمام سرزمین شما در دست ماست وقتی پادشاه شما گرفتار ماست تو چگونه جان به در خواهی برد ….؟
که قارن چنین پاسخ می دهد :

چنین داد پاسخ که من قارنم
گلیم اندر آب روان نفکنم

اصل سخن و دستانزد امروز در مصرع دوم است : گلیم اندر آب روان نفکنم

در بین دستانزد ها و ضرب‌المثل های ادبیات فارسی ، یک ضرب المثل داریم به این صورت: گلیم از آب روان بیرون کشیدن و بیت امروز صورت دگرگونه همین ضرب المثل است .

می دانیم که آب روان در حرکت است و اگر چیزی در آن بیفکنیم بیرون آوردنش از آب راکد سخت تر است ، زیرا آب روان گلیم را باخود می برد …

نکته دیگر اینکه جنس گلیم معمولا از پشم یا پنبه است و آب بیشتری را جذب می کند ، در نتیجه از آب بیرون کشیدن آن سخت تر می باشد و نیاز به نیروی بیشتری دارد.

پس منظور از این دستانزد دست زدن به کاری نسنجیده و بیهوده است که جز دردسر چیزی در پی ندارد و ممکن است جان آدمی نیز به خطر افتد . اما قارن در این بیت می گوید : گلیم اندر آب روان نفکنم یعنی دست به کار نسنجیده نمی زنم و اگر به میدان جنگ آمده ام با برنامه ریزی بوده است ، از پسرت کین گرفته ام و اکنون به کین جویی از تو آمده‌ام. …

البته در برخی دستنویس ها و چاپ مسکو به جای نفکنم واژه افکنم آمده است، می دانیم که دستانزد گلیم خود را از آب بیرون کشیدن به معنی توانایی در حل مشکلات و نجات دادن خود از سختی ها است و اگر این دستانزد را ما اساس کار برای تحلیل این بیت قرار دهیم چنین می شود :
قارن می گوید من گلیمم را بر آب می افکنم و دست به کاری سخت می زنم زیرا توانایی از پس مشکلات آن بر آمدن را نیز دارم …
به نوعی در این بیت نوعی تفاخر دیده می شود که من آنقدر قوی ام که دست به چنین کاری که پر از مشکل است ، می زنم …

گلیم در آب افکندن در ادبیات فارسی نمونه هایی نیز دارد :
من که نتوانم گلیم خود برآوردن ز آب
دیگری را از رفیقان دست گیری چون کنم ؟
(صائب)

گلیم خویش برآرد سیه گلیم از آب
وگر گلیم رفیق آب می برد شاید …
(سعدی)

امیدوارم یا هرگز گلیم خود به آب نفکنید و اگر افکندید با خرد و اندیشه خود آن را از آب بیرون بکشید

در پناه یزدان

این مطلب توسط جناب آقای حمیدرضا رحیمی و گروه بزرگ تلگرامی فردوسی،شاهنامه و شاهنامه خوانی که توسط ایشان مدیریت می شود به وب سایت ویکی شاهنامه ارائه داده شده است.

 

قبلی «
بعدی »