ضرب المثل های شاهنامه – بخش سی و سوم – از مه روشنایی نیامدن

ضرب المثل ( دستانزد ) : از مه روشنایی نیامدن

توضیحات ضرب المثل :درود بر یاران جان ، امیدوارم شبی پر از شادی را پشت سر گذاشته باشید و آدینه خوبی را هم پیش رو داشته باشید. بپردازیم به دستانزد زیبای امروز و یکی دیگر از ابیات شگفت انگیز شاهنامه :

داستان فریدون و تقسیم و دادن جهان به سه پسرش یکی از داستان های زیبا و البته زبانزد دوستان شاهنامه پژوه هست . زمانی که سلم و تور با آز و زیاده خواهی معترض به تقسیم پدر هستند و خواهان قلمروی ایران ، خبر به فریدون می رسد و ایرج را فرا می خواند و می گوید تو بشتاب که از برادران کار نا شایستی سر نزند ، ایرج باشنیدن این سخنان پدر می گوید : من از در آشتی وارد می شوم و به آنها خواهم گفت که این جهان برای کسی پایدار نخواهد ماند.

فریدون با شنیدن سخنان ایرج پاک نژاد به او گفت :

برادر همی رزم جوید تو سور.

برادران تو دنبال جنگ و رزم هستند و تو دنبال آشتی و صلح :

مرا این سخن یاد باید گرفت         –         ز مه روشنایی نیاید شگفت

این سخن همیشه باید یاد من باشد شگفت انگیز است اگر از ماه روشنایی نیاید

ماه اینجا نماد نژاد پاک و روشنایی نماد کار و نیت نیک …

اگر از نژاد پاک نیت و کار نیک سر نزند شگفت انگیز است و غیر باور …

به زبان ساده :

چنین رفتار و کردار نیک از نژاد پاک شگفت انگیز نیست ،  این دستانزد زمانی کاربرد دارد که از کسی که به مهربانی و خوش رفتاری معروف است و از او چیزی را طلب می کنیم و او بدون چشمداشت آن کار را برای ما انجام می دهد.

ز مه روشنایی نیاید شگفت

امیدوارم همیشه اخلاق و رفتار شما چون روشنایی ماه باشد که کسی از آن شگفت زده نمی شود. تقدیم با احترام

این مطلب توسط جناب آقای حمیدرضا رحیمی و گروه بزرگ تلگرامی فردوسی،شاهنامه و شاهنامه خوانی که توسط ایشان مدیریت می شود به وب سایت ویکی شاهنامه ارائه داده شده است.

 

قبلی «
بعدی »