شاهنامه در قالب عام کلام و شاهنامه فردوسی در قالب خاص روایت تاریخی بر محوریت پادشاهان می باشد. در واقع شاهنامه نه واقعیت است نه افسانه بلکه یک زیر ساخت اسطوره ای دارد بدین معنا که زیرساخت واقعی است که با روساختی افسانه ای شکل گرفته است. در داستان های اولیۀ شاهنامه مانند داستان کیومرث، هوشنگ و … این روساخت افسانه ای بیشتر بوده ولی در داستان های پایانی به خصوص داستان های دورۀ ساسانی ما با واقعیت های تاریخی بیشتری مواجه هستیم اما در تمامی این داستانها حضور ساختار اسطوره ای مشاهده می شود به نوعی ما شاهد درهم آمیختگی تاریخ و افسانه با هم هستیم.