عنوان این قسمت : شاهنامه خوانی ایرانصدا – بخش ششم – داستان زال
توضیحات فایل صوتی : داستانها و ماجراهای عاشقانه همیشه از جذابترین موضوعات ادبی و هنری بوده است. اینک به یکی از پرشورترین آنها در شاهنامه میرسیم: قصهی شیدایی زال زر، پور سام و دختر مهراب کابلی از نوادگان ضحاک! سام و شاه ایران، منوچهر، درابتدا با این وصلت موافق نبودند؛ چراکه از این مهم بیم داشتند: از این مرغپرورده وان دیوزاد/ چه گویی، چگونه برآید نژاد… این داستان که حکیم توس با نظم حماسیاش جذابیت آن را دوچندان کرده، بسیار شنیدنی است. ایرانصدا پایگاه صوتی صدای جمهوری اسلامی ایران است که با همکاری استاد غلامعلی امیر نوری و همراهان ایشان ، به تهیه کنندگی محسن حکیم معانی اقدام به تولید فایل های صوتی شاهنامه خوانی کرده اند ، امید است با حمایت معنوی از این مجموعه توانسته باشیم گامی در ترویج فرهنگ شنیدن کتاب های صوتی و شاهنامه برداشته باشیم.
بخش ها و موضوعات مطرح شده در این بخش : گفتار اندر زادن زال , خواب دیدن سام از حال پسر , آگاه شدن منوچهر از کار سام و زال زر , بازگشتن زال به زابلستان , پادشاهی دادن سام، زال را , آمدن زال به نزد مهراب کابلی , رای زدن رودابه با کنیزکان , رفتن کنیزکان رودابه به دیدن زال زر , بازگشتن کنیزکان به نزد رودابه , رفتن زال به نزد رودابه , رای زدن زال با موبدان در کار رودابه , نامه نوشتن زال نزدیک سام و احوال نمودن , رای زدن سام با موبدان بر کار زال , آگاهی یافتن سیندخت از کار رودابه , آگاه شدن مهراب از کار دخترش , آگاه شدن منوچهر از کار زال و رودابه , آمدن سام به نزد منوچهر , رفتن سام به جنگ مهراب , رفتن زال به رسولی به نزد منوچهر , خشم گرفتن مهراب بر سیندخت , دلخوشی دادن سام سیندخت را , آمدن زال با نامهی سام نزد منوچهر , پژوهش کردن موبدان از زال , پاسخ دادن زال موبدان را , هنر نمودن زال در پیش منوچهر , پاسخ نامه سام از منوچهر , رسیدن زال به نزدیک سام
راوی : غلامعلی امیر نوری ، فاطمه رکنی
ترجمه / اقتباس شنیداری : منصوره خادم نیا
تهیهکننده رادیویی : محسن حکیم معانی
تدوین کتاب گویا : منصوره خادم نیا
دبیر سرویس : سارا عشقی نیا
منبع : ایرانصدا
توضیحات تکمیلی شاهنامه خوانی ایرانصدا – بخش ششم – داستان زال : سام نریمان صاحب پسری میشود که موی و روی سپید است. پدر «زال» را به کوه میبرد و سیمرغ او را میپرورد. سیمرغ سالها بعد او را بازمیگرداند و زال عاشق رودابه، دختر مهراب کابلی، میشود. شاه ایران، منوچهر، ابتدا با این وصل مخالف است….
از تخمهی سام، پهلوان ایرانی، فرزند پسری زاده میشود با این اوصاف : به چهره چنان بود تابنده شید ولیکن همه موی بودش سپید
سام نریمان چون مطلع شد که صاحب پسری با موهای سفید شده است، به گمان اینکه این بچه اهریمنی است، از طعن بداندیشان هراسید و کودک را به پای البرزکوه برد؛ او را آنجا نهاد و خود بازگشت. سیمرغ که در آن کوه خانه داشت، کودک را برگرفت و به پرورش او همت گماشت.از پسِ سالیان، شبی سام در رویا دید که پهلوانی با سپاهی گران نزد او آمد و او را سرزنش کرد و زنده بودن پسرش را مژده داد. سام از کرده پشیمان شد و روی سوی کوه کرد. سرانجام سام پسر را بازیافت که در سایهی پرورش سیمرغ به گُردی آموخته بدل شده بود. سیمرغ او را پری از پرهای خود داد تا به گاهِ نیاز، آن را بر آتش افکند.
منوچهرشاه چون خبر شنید نوذر را سوی سام فرستاد تا به نزد خود بخواندش. سام به دیدار شاه شتافت. ستارهشناسان به فرمان شاه اختر زال را دیدند و چون بلند بود، منوچهر شادمان شد و در بازگشت فرمانی نوشت و زابلستان و سیستان و کابلستان تا هند را به سام و فرزندش سپرد.زال رفتهرفته با فنون کشورداری و پهلوانی آشنا شد و قصد سفر هند کرد. در این میانه با مهراب، شاه کابلستان، ملاقاتی داشت و چون فصلی در حسن رودابه، دختر مهرابشاه، شنید، نادیده دل به دختر باخت.
از آنسوی رودابه نیز چون وصف زال بشنید، نادیده عاشق زال زر شد. روزی رازش را با تنی چند از ندیمان و کنیزکان خویش درمیان گذاشت و آنان را به جستن اخبار زال نزد او فرستاد. کنیزان از سرّ درون زال آگاه شدند و شادمان به نزد رودابه بازگشتند و این سرآغاز داستانی عاشقانه و پرماجرا در شاهنامه است؛ چراکه مهراب، از نژاد ضحاک و دشمن ایرانیان بود.
شبی زال مخفیانه به دیدار رودابه رفت. آتش عشقشان فروزانتر شد و با یکدیگر پیمان بستند. زال که بیم داشت سام و منوچهرشاه با این وصلت مخالف کنند، نخست موبدان را بخواند و با ایشان رای زد. او را گفتند نامهای بنویس و دل سام نرم کن. زال چنین کرد. سام چون نامه بخواند اندوهناک شد. پس ستارهشناسان و موبدان را به یاری طلبید. ایشان طالع زال بدیدند و سام را به میوهی پرثمر این وصلت که پهلوان جهان بود، نوید دادند و چاره در آن دیدند که سام نریمان نزد منوچهر رود و اجازه این وصلت بگیرد.
از آنسوی سیندخت، مادر رودابه، از سرّ درون دختر آگاه شد و مهراب را خبر کرد. پدر دلش از دختر به درد آمد و خشمگین او را بخواند و نکوهید که وصلت با دشمن ما را نشاید. اما منوچهرشاه که پیشاپیش خبر عشق زال و دختر مهراب شاه را شنیده بود، در اندیشه شد که سرانجام از این عشق چه خواهد شد و آیا باشد که فرزندی بیاید و خون و خوی ضحاکیاش غالب شود و ایران را ویران کند؟ پس چون سام به نزد او رفت، پیشدستی کرد و او را به جنگ مهرابشاه فرمان داد.
خبر لشگرکشی سام به کابل، به گوش مهراب و زال رسید. زال به پیشواز پدر رفت و عاجزانه از او برای خاندان دختر محبوبش امان خواست. سام در اندیشه شد، نامهای به منوچهرشاه نوشت و ضمن یادآوری خدمات خود، قصه دلدادگی زال به رودابه آشکار کرد و اجازه وصلت خواست. سپس زال را با نامه نزد شاه فرستاد.در کابل، سیندخت از مهراب رخصت خواست تا نزد سام رود و از او بخواهد خون بیگناهان را نریزد. سپس با هدایایی گرانبها به حضور سام رفت. سام هدایا را پذیرفت و او را مژده داد که زال را برای چارهجویی نزد منوچهر فرستاده است.
از سوی دیگر، منوچهر پس از خواندن نامه، زال را فرمان داد تا نزد او بماند. پس موبدان و ردان و ستارهشناسان را خواند تا در این کار چاره کنند. سه روز مهلت خواستند و پس از آن خبر آوردند که پیوند دخت مهراب و پور سام بس میمون است و میوهی آن یلی خواهد بود یگانه دوران و پهلوان ایران.منوچهر، زال را با نامهی موافقت خود به سوی سام گسیل داشت. سام چون آگاه شد به مهراب مژدهی این وصلت خوشیمن را داد و مهراب سیندخت را آفرین گفت و از او دلجویی کرد. رودابه نیز با شنیدن این خبر، برای رسیدن زال، لحظهشماری میکرد. سرانجام دستان بازگشت و با پدر به سوی کابل رفتند. جشن بزرگی برپا شد و دو دلداده به وصال رسیدند. عروس و داماد به زابلستان بازگشتند و سام، زال را بر تخت فرمانروایی زابل نشاند و خود برای نبرد با بدگوهران به مازندران رفت.