تاریخچه شکل گیری شاهنامه

شناخت هر پدیده فارق از نوع و ویژگی که دارد، نیازمند آشنایی با روند شکل گیری و سیر تحول تاریخی  است که در طول زمان و در بستر جغرافیایی خود طی کرده است. این شناخت به ما کمک می کند که خویشکاری و عملکرد آن پدیده را بشناسیم. زیرا بر این باوریم که هر پدیده به محض از دست دادن خویشکاری و عملکرد خود در بستر اجتماعی که در آن قرار دارد، جدایی از ارزش و اهمیت ذاتی آن، از جامعه حذف و از امور زندگی روزانه مردم خارج می گردد.

شاهنامه نیز از این قاعده مستثنی نیست. این گنجینه­ی گرانبها و فرهنگنامه­ی جامع ای از تمدن، فرهنگ، باورها، و شیوه زندگی قوم آریایی در سرزمین باستانی ایران نیز اگر ارتباط محسوس و عملی خود با جامعه ای که در آن قرار دارد را بتواند حفظ کند در میان توده ی مردم به حیات خود ادامه خواهد داد و در غیر این صورت، از زندگی توده ی مردم خارج شده و از آن به بعد در زندگی روشنفکرانه، در ادبیات، فرهنگ و مطالعات وارد می شود. دیگر در قهوه خانه ها شاهنامه نمی خوانند، در میدان جنگ سربازها شاهنامه نمی خوانند و مادران برای بچه های خود از قصه های آن نمی گویند. این موضوع اخلاقی و احساسی نیست. این جبر زندگی هر پدیده است.

بنابراین برای رسیدن به این شناخت از شاهنامه در ابتدا باید تصویری از سیر تحول تاریخی شاهنامه داشته باشیم. گام اول در این راه، شناخت هسته اصلی و کارکرد بنیادی شاهنامه است که در پیرامون آن این اثر فاخر و شگفت انگیز و این بنای عظیم که از هیچ باد و بارانی گزندی بدان نمی رسد، شکل گرفته است. هسته اصلی و کارکرد بنیادی شاهنامه حکایت، قصه و روایت است. داستانسرای است که توسط آن ما ایرانیان در طول زمان و در این گستره­ی بزرگ و پهناور جغرافیایی توانسته ایم جدایی از تنوع قومی، نژادی، زبانی، تصویری یکپارچه از فرهنگ و تمدن ایرانی به نمایش بگذاریم.

اگر روایتگری را هسته اصلی شاهنامه بدانیم. برای یافتن سرنخ این ویژگی در تاریخ، باید به گذشته­ی دور، به حدود پنج هزار سال پیش به سراغ اقوام هند و اروپایی خود پیش از مهارجرت به سرزمین های سه گانه­ی هند، ایران و اروپا برویم. این مردمان داستان ها و روایاتی درحافظه و سینه ی خود داشتند که آن را با خود به سرزمین های جدید منتقل کردند و به مقتضای زمان و مکان تغییراتی در آن ایجاد شد. از این نمونه ها می توان داستان سودابه و سیاووش در ایران، رام و سیتا در هند و فدر و هیپولیت در اروپا را برشمرد که هر سه، هسته داستانی مشترکی دارند. داستان یوسف و زلیخای سامی را نیز باید بدان افزود. البته این رابطه بیش تر در میان اسطوره ها و حماسه های هندو ایرانی است که جمشید و کی کاووس نمونه های خوبی برای این یگانگی در بنیادهای داستانی هستند. شایان ذکر است که این ویژگی یعنی خلق داستان، قصه، اسطوره یک ویژگی بنیادین و پایه است که در واقع امکان پدید آوردن اجتماع های انسانی را فراهم کرده است. ویژگی و هنری که ما را به عنوان انسان خردمند از سایر گونه های جانواری و حتی انسانی متمایز ساخته است.

اما نقطه آغازین نگارش این داستانها که تماما روایی و کلامی بوده اند به ۱۲۰۰ سال پیش از میلاد مسیح و ظهور زردشت بر می گردد. زمانی که پیروان این آیین جدید برای حفظ تعالیم و اندیشه های او اقدام به نوشتن روایت های حماسی کردند. اوستا از یک سو کتاب آموزش دینی بوده و از سوی دیگر مجموعه ای از فرهنگ، اسطورها، افسانه ها، داستانه های حماسی، قصه های عامیانه، و حتی داستان هایی با شخصیت های حیوانی، پرندگان وموجوات شگفت انگیز از جمله دیوان و پریان را در خود دارد. در بخش های مختلف اوستا و کتابهای زیر مجموعه آن می توان  فهرستی از نام همه پادشاهان پیشدادی و کیانی را دید. در این کتابها  مسایلی همچون آفرینش و رستاخیز و کارنامه ی پهلوانان ملی و حتی داستان های پهلوانی همچون آرش کمانگیر که قطعاتی از تاریخ اساطیری و داستانی ایران به شما می رود، وجود دارد.

تفاوت عمده روایت اوستا از تاریخ اساطیری و داستانی ایران با شاهنامه ها این است که داستانهای شاهان و پلهوانان دارای نظم خاص زمانی نیستند در حالیکه روایت های شاهنامه تابع نظم زمانی ویژه ای است. این نظم بر محور طولی و زمانی استوار است و مانع آن می شود که بتوان داستانی را از جای خود به جای دیگر از شاهنامه منتقل کرد.

در ادامه این جریان، پس از زردشت به نقطه عطف تاریخ این سرزمین در ۵۵۰ سال پیش از میلاد مسیح به سلسله­ی هخامنشیان می رسیم. از ادبیات دوره­ی هخامنشی اطلاعات چندانی در دست نیست. اما قطعا نمی توان تصور کرد که دولتی به قدرت و پهناوری کشور هخامنشی یک بایگانی، کتابخانه و دبیرخانه ای که از حیث دبیران، کاتبان و مترجمان مجهز باشد، برخوردار نبوده باشد. که در آن بایگانی نه تنها نامه ها بلکه فرمان های دولتی، کتابهایی در قوانین کشور، کتابهایی در دانش های ستاره شناسی، پزشکی و داروسازی، اخلاق و ادب و رویدادهای مهم روز و تاریخ و داستانهای تاریخی وجود داشته است.

با مراجعه به منابع تاریخی همزمان مانند تاریخ نویسان یونانی، مطالب مندرج در کتاب عهد عتیق و مطالبی که در کتاب ها و تاریخ های دوره های بعد از هخامنشیان در ارتباط با ضبط داستان های تاریخی نوشته شده است، به این نتیجه می توان رسید که احتمالا در این دوران کتابی وجود داشته به نام دفتر شاهی که دربردارنده­ی رویدادها و داستان ها بوده است. بر اساس همین منابع مشخص شده است که چیزی شبیه به رویدادنگاری یا سالنامه هخامنشی وجود داشته که در آن تاریخ و رویدادهای مهم پادشاهی هر روز ثبت می شده تا به آیندگان منتقل شود. در واقع نوع ادبی از تاریخ شاهان وجود داشته است.که این سالنامه بعدها در زمان ساسانیان از منابع تدوین کتاب خداینامه بوده است.

با حمله اسکندر و شکست هخامنشیان این رشته کار گسسته شد. دوره­ی تسلط سلوکیان دوره­ی نشر و توسعه فرهنگ خالص یونانی، هلنیسم بود.با رشادت های اشکانیان ایران استقلال نظامی و فرهنگی خود را بدست آورد. یکی از عوامل اصلی ظهور مجدد فرهنگ روایتگری و احیای مجدد داستانهای کهن پارسی، حضور گوسانان یا همان خنیاگران است کسانی که داستان های ملی ایران به ویژه کیانیان را به شعر نقل می کردند.گویندگان و سرایندگان دوره گردی بودند که نقش بسیار مهمی در رویارویی و مقاومت با هلنیسم داشتند.آنها نه تنها در میان توده­ی مردم از احترام برخوردار بودند بلکه به دربارها و مجالس اشرافی و شاهان نیز راه یافته و به خواندن داستان های ملی می پرداختند.

البته از این دوران نیز هیچ نوشته ­ی ادبی باقی نمانده اما بر اساس منابع متعدد و اخبار گوناگون مسلم است که آثار نوشتاری نیز وجود داشته است. برای مثال یادگار زریران که در دوره ساسانی نوشته شده از دوره اشکانی سرچشمه گرفته است و کتابهایی مانند لهراسب، کلیه و دمنه، کتاب مروک، سندباد، شیماس، یوسفااسف و کتاب بلوهر متعلق به آن دوره است.

جریان نگارش داستان ها و حکایت های باستانی و زندگی شاهان در دوره ی ساسانیان به نقطه عطف خود می رسد. و این دوره را می توان دوره ی بنیادی شکل گیری ادبیات حماسی در ایران دانست. داستان شاهان در قالب نوشته هایی به نام خداینامه نگارش می شد. خداینامه به زبان پلوی XVATAY-NAMAK    خوذای نامک یا خودای نامک نامیده می شود و در واقع همان شاهنامه به زبان فارسی است. در دوران ساسانیان پروردگار عالم را هورمزد یا اهوزامزدا می خوانند و خدا به معنای صاحب و مالک مطلقعا برای شاهان به کار برده می شد. پس از اسلام چون نام خدا برای پروردگار بکاربرده شد لذا از کلمه شاه که لقب پادشاهان بود استفاده شد و این کتابها را شاهنامه نامیدند.این خداینامه ها متعدد بودند و به اختصار به زندگی شاهان و رویدادهای مختلف می پرداختند که آنها را خداینامه کوچک می نامیدند.

بنا بر برخی منابع در زمان انوشیروان با توجه به نهضت ادبی که شروع شده بود دستور میدهند یک خداینامه­های کامل و جامع از این داستانها و سیر تاریخی ایران زمین جمع آوری شوند که در زمان یزدگرد سوم به دستور او تاپایان  حکومت خسروپرویز نوشته می شوند برخی منابع خسروپرویز را بعنوان شاهی که دستور جمع آوری و نگارش خداینامه را داده معرفی می کنند. شهرت و اهمیت این خداینامه ها به حدی شد که از آن به بعد نام خداینامه تنها به این کتاب ها منصوب شد.

این خداینامه ها نیز دو گروه بودند خداینامه هایی که نوشته موبدان زرتشتی بودند که رویکردی مذهبی به وقایع داشتند و خداینامه هایی که نوشته دبیران بودند که رویکردی پهلوانی و شاهی داشتند.این خداینامه ها تا پایان حکومت خسروپرویز نوشته شده بودند که بعد از اسلام مابقی کتاب تا پایان حکومت یزدگرد سوم توسط موبدان زرتشتی تکمیل گردید به همین علت ما شاهد تنوع روایت ها از پادشاهی خسروپرویز تا یزدگرد سوم هستیم.

از سده دوم هجری ایرانیان به تالیف کتابهای مختلف در زمینه های گوناگون چون علوم اسلامی پرداختند و بازگشت به منابع پهلوی و ترجمه آنها به عربی و نشر فرهنگ و دانش ایرانی از تلاش های عمده آنها بود. انواع علوم همانند آثار علمی و فنی ایران، کتابهای ادبی، کتابهای تاریخی و داستانی و کتابهای اخلاق از این جمله بودند که از این میان مهمترین کتابی که از زیان پهلوی به عربی ترجمه شد خداینامه می باشد. که معروفترین ترجمه خداینامه مربوط به ابن مقفع یا همان روزبه پوردادویه به نام سیر ملوک الفرس می باشد.

ترجمه های صورت گرفته به طور کلی به سه دسته تقسیم می شوند:

  • ترجمه های که عینا متن را برگردان کرده اند مانند ترجمه ابن مقفع
  • ترجمه های که ترجمه و تالیف یوده وبخش هایی بنا به نظر مترجم اضافه شده است
  • ترجمه های که تصحیح هم بوده یعنی بنا به نظر مترجم در آن دخل و تصرف شده است.

در سده سوم هجری با تشکیل حکومت صفاریان به خصوص ممارست و حمایت یعقوب لیث صفاری بازگشت به فرهنگ و تمدن باستانی و ایرانی سرعت و شدت بیشتری گرفت و این روند در حکومت سامانیان به اوج خود رسید و ما شاهد پیدایش نهضت ترجمه کتابهای مختلف از متون پهلوی و عربی به فارسی دری هستیم. که خداینامه نیز شامل این جریان می شود.

از کهن ترین شاهنامه ها که در زمان سامانیان به نثر نگاشته شده شاهنامه ابومنصوری می باشد. بین سالهای ۳۳۵ تا ۳۴۶ هجری قمری در زمان حکومت نوح بن نصر سامانی، ابومنصور محمد بن عبدالرزاق حاکم طوس به وزیر خود ابومنصور معمری دستور می دهد که دانشمندان و نویسندگانی را برای تدوین شاهنامه برگزیند. در سال ۳۴۶ هجری تالیف این شاهنامه به پایان می رسد و به نام شاهنامه ابومنصوری مشهور است. که از این اثر متاسفانه فقط دیباچه ی آن باقی مانده است. در این دیباچه نام چهارتن از مترجمان یا مولفان این کتاب آورده شده که عبارتند از شاج پسر خراسانی از هری، یزدانداد پسر شاپور از سیستان، ماهوی خورشید پسر بهرام از نشابور و شادان پسر برزین از طوس.نکته حائز اهمیت نام های این افراد است که همگی نامهای ایرانی داشته و نشان از زردشتی بودن این افراد می دهد و اهمیت زردشتی بودن این آنها نیز نه در دین آنها بلکه نشان دهنده امکان دسترسی و استفاده آنها از منابع پهلوی است. البته به نظر می رسد افراد دیگری نیز در این کار مشارکت داشته اند که نام این چهار تن بعلت شهرت و مسئولیت اصلی کار آورده شده است.

بنا بر نظر قالب افراد منبع اصلی تنظیم این شاهنامه کتاب خداینامه بوده است. اما منابع دیگری همچون اخبار رستم زادسرو، اسکندرنامه و منابع پهلوی هم از منابع این شاهنامه به شمار می روند البته برخی منابع معتقدند که داستان اسکندر و بخش هایی از داستان رستم در شاهنامه ابومنصوری نبوده وحکیم از منابعی که در بالا نام برده شد در سرایش شاهنامه خود استفاده کرده است.

در ادامه مقرر می گردد که این اثر به نظم کشیده شود که این کار به ابومنصور دقیقی طوسی واگذار می گردد. دقیقی ۱۰۰۰ بیت از داستان گشتاسب و ظهور زردشت را می سراید و به دست غلام ترک خود کشته می شود در بیان علت کشته شدن دقیقی سه گونه روایت وجود دارد:

  1. دقیقی به کیش زردشت بوده و غلام او از مسلمانان است این تفاوت دینی منجر به جدل ودر نهایت کشته شدن دقیقی می شود
  2. دقیقی فردی تند خود و پرخاشگر بوده شبی به غلام خود تند خویی کرده کار به جدل کشیده و دقیقی کشته می شود
  3. غلام دقیقی فردی زیبا و خوش اندام بوده دقیقی در یک شب که می خورده ودر حال خود نبوده قصد تعرض به این غلام داشته کار به جدل و در نهایت کشته شدن دقیقی می انجامد

با مرگ دقیقی، فردوسی که فرد شناخته شده و صاحب نامی هم بوده به تشویق یکی از دوستان خود قدم پیش نهاده و اقدام به سرایش شاهنامه می کند در ابتدا دسترسی به شاهنامه ابومصوری نداشته، برخی منابع عنوان می کنند که حتی برای بدست آوردن شاهنامه به بلخ می رود. اما بنا بر مقدمه خود شاهنامه و سایر منابع موجود نسخه ای از شاهنامه ابومنصوری توسط امیرک منصور فرزند ابومنصور عبدالرزاق بدست او می رسد. حکیم کار سرایش شاهنامه را درسال ۳۶۷ هجری قمری شروع و در سال ۴۰۰ هجری قمری به اتمام می رساند.

 

نوشتار این بخش توسط جناب آقای علی دهگانپور به رشته تحریر در آمده است .