پس آنگه جهانپهلو کامکار نشست از بر مسند زرنگار جهان آفرین را ستایش نمود شه روم را هم به نیکی ستود شهش گفت کای گرد با گیر و دار نباشد به گیتی چو تو یک سوار مرا گو که سام نریمان توئی پناه بزرگان ایران توئی چه جوئی ازین مرز سقلاب روم چرا آمدی اندرین […]