همی چاره جست آن شب دیریاز چو خورشید بنمود چینی طراز برافراخت از کوه زرین درفش نگونسار شد پرنیانی بنفش سکندر بیامد به نزدیک شاه پرستنده برخاست از بارگاه به رسمی که بودش فرود آورید جهانجوی پیش سپهبد چمید ز بیگانه ایوان بپرداختند فرستاده را پیش او تاختند چو قیدافه را دید بر تخت گفت […]