چنان شد ز گفتار او پهلوان که گفتی برافشاند خواهد روان گله هرچ بودش به زابلستان بیاورد لختی به کابلستان همه پیش رستم همی راندند برو داغ شاهان همی خواندند هر اسپی که رستم کشیدیش پیش به پشتش بیفشاردی دست خویش ز نیروی او پشت کردی به خم نهادی به روی زمین بر شکم چنین […]