بایگانی برچسب ها: شاهنامه

شخصیت های شاهنامه – استقیلا

چنو بازگشت استقیلا چو گرد – بیامد که با شاه جوید نبرد نام : استقیلا محل تولد استقیلا : توران زمین محل مرگ : جنگ بزرگ کیخسرو بدست کیخسرو دوره شاهنامه ای پیشین : پهلوانی دوره شاهنامه ای جدید : کیانیان تبار : تبار پدری به افراسیاب می رشد منصب استقیلا : شاه ایلا ملیت […]

شخصیت های شاهنامه – ارنواز

ز پوشیده رویان یکی شهرناز – دگر پاکدامن به نام ارنواز نام : ارنواز دوره شاهنامه ای پیشین : اسطوره ای دوره شاهنامه ای جدید : پیشدادیان تبار : تبار پدری به طهمورث می رسد ملیت ارنواز : ایرانی وابستگان : پدر ارنواز : جمشید همسران ارنواز : ضحاک ، فریدون خواهر ارنواز : شهرناز […]

شخصیت های شاهنامه – آرمین

چهارم کجا آرشش بود نام – سپردند گیتی به آرام و کام نام: کی آرمین نام های دیگر : همچنین در برخی از نسخه‌ها بجای آرمین، آرش آمده است دوره شاهنامه ای پیشین : پهلوانی دوره شاهنامه ای جدید : کیانیان تبار : تبار پدری به فریدون می رسد ملیت : ایرانی وابستگان : پدر  کی آرمین […]

شخصیت های شاهنامه – ارمایل

یکی نام ارمایل پاکدین – دگر نام گرمایل پیشبین نام : ارمایل دوره شاهنامه ای پیشین : اسطوره ای دوره شاهنامه ای جدید : پیشدادیان تبار : تبار به جمشید می رسد لقب های ارمایل : پارسا ویژگی‌های ارمایل : ایثار و ابتکار ملیت : ایرانی توضیحات شخصیت : ارمایل، در شاهنامه نام گران مایه‌ای […]

شخصیت های شاهنامه – آرش

وزو نیوتر آرش رزم زن – بهر کار پیروز و لشکر شکن نام : آرش محل تولد آرش : خراسان دوره شاهنامه ای پیشین : پهلوانی دوره شاهنامه ای جدید : کیانیان ملیت : ایرانی وابستگان : فرزند آرش : منوچهر توضحات شخصیت : آرش به روایت شاهنامه نام پدر منوچهر است. منوچهر یک پهلوان و دلاور […]

شخصیت های شاهنامه – ارسطالیس

حکیمی که بود ارسطالیس نام – خردمند و بیدار و گسترده کام نام : ارسطالیس نام های ارسطالیس : ارسطاطالس محل تولد ارسطالیس : یونانی دوره شاهنامه ای پیشین : تاریخی دوره شاهنامه ای جدید : کیانیان ملیت : یونانی منصب : مشاور و معلم اسکندر توضیحات شخصیت : ارسطالیس، در شاهنامه نام یک حکیم […]

شخصیت های شاهنامه – ارژنگ دیو

بدان جایگه باشد ارژنگ دیو – که هزمان برآید خروش و غریو نام : ارژنگ محل مرگ : مازندران توسط رستم منصب : سالار مازندران دوره شاهنامه ای پیشین : پهلوانی دوره شاهنامه ای جدید : کیانیان لقب ارژنگ : سالار توضیحات شخصیت : رستم در سفر مازندران یا همان هفت‌خوان رستم، در خان پنجم […]

شخصیت های شاهنامه – آرزو (زن سلم)

زن تور را ماه آزاده خوی – زن سلم را کرد نام آرزوی نام : آرزو زادگاه آرزو : یمن دوره شاهنامه ای پیشین : اسطوره ای دوره شاهنامه ای جدید : پیشدادیان ملیت : تازی وابستگان : پدر آرزو : سرو شاه یمن همسر آرزو : سلم پسر فریدون خواهران آرزو : آزاده و […]

شخصیت های شاهنامه – اردوان اشکانی

ورا خواندند اردوان بزرگ – که از میش بگسست چنگال گرگ نام : اردوان نام اردوان به زبان پهلوی : ارتبان، ارته پان محل مرگ اردوان : در اصطخر در نبرد با اردشیر بابکان دوره شاهنامه ای پیشین : تاریخی دوره شاهنامه ای جدید : اشکانیان تبار اردوان : تبار پدری به گشتاسپ می رشد […]

شخصیت های شاهنامه – اردشیر بابکان

نخست از سر بابکان اردشیر – که اندر جهان تازه شد داروگیر نام : اردشیر محل تولد اردشیر : اصطخر – پارس محل مرگ : ۲۴۲ میلادی در اصطخر دوره شاهنامه ای پیشین : تاریخی دوره شاهنامه ای جدید : ساسانیان تبار اردشیر: نیای پدری از طریق ساسان می رسد به دارا لقب های اردشیر : اردشیر بابکان […]

شخصیت های شاهنامه – ارجاسپ

دگر اندریمان سوار دلیر – چو ارجاسپ اسپ افگن نره شیر نام : ارجاسپ نام ارجاسپ به زبان پهلوی : اَرِجِت اَسپَه یعنی دارنده ارجمند محل تولد ارجاسپ : در توران زمین محل مرگ ارجاسپ : در توران زمین در رویین دژ توسط اسفندیار دوره شاهنامه ای پیشین : پهلوانی دوره شاهنامه ای جدید : کیانیان تبار […]

شخصیت های شاهنامه – آذرگشسپ

کنون آنکه گفتی ز کار دو اسپ – فروزان به کردار آذرگشسپ توضیحات : آتشکده آذرگُشَسپ، به معنی «آتش جهنده» است. این آتشکده در استان آذربایجان غربی ایران قرار داشته و در قرن‌های پیش از فتح اعراب مهمترین مرکز دینی‌مذهبی شاهنشاهی ایران بود. این آتشکده به طبقهٔ جنگیان و سپاهیان و شاهان اختصاص داشته‌است همچنین آذر گشسپ […]

شخصیت های شاهنامه – اخواست

چو اخواست با زنگه ی شاوران – دگر برته با کهرم از یاوران نام : اخواست نام های دیگر اخواست : اخواشت محل تولد اخواست : توران محل مرگ اخواست : میدان نبرد توران و ایران دوره شاهنامه ای پیشین : پهلوانی دوره شاهنامه ای جدید : کیانیان لقب اخواست : سردار ملیت : تورانی […]

شخصیت های شاهنامه – آبتین

چو ضحاک بگرفت روی زمین – پدید آمد اندر جهان آبتین نام : آبتین نام های دیگر آبتین : آثویه، آپتیه مرگ آبتین : توسط نگاهبانانِ ضحاک دستگیر و کشته شد و مغزش خوراک مارهای دوش ضحاک گردید. دوره شاهنامه ای پیشین : اسطوره ای دوره شاهنامه ای جدید : پیشدادیان تبار : تبار پدری […]

پادشاهی یزدگرد – بخش ۱۷

چو بگذشت سال ازبرم شست و پنج فزون کردم اندیشهٔ درد و رنج به تاریخ شاهان نیاز آمدم به پیش اختر دیرساز آمدم بزرگان و با دانش آزادگان نبشتند یکسر همه رایگان نشسته نظاره من از دورشان تو گفتی بدم پیش مزدورشان جز احسنت از ایشان نبد بهره‌ام بکفت اندر احسنتشان زهره‌ام سربدره‌های کهن بسته […]

پادشاهی یزدگرد – بخش ۱۶

چو بیژن سپه را همه راست کرد به ایرانیان برکمین خواست کرد بدانست ماهوی و از قلبگاه خروشان برفت ازمیان سپاه نگه کرد بیژن درفشش بدید بدانست کو جست خواهد گزید به برسام فرمود کز قلبگاه به یکسو گذار آنک داری سپاه نباید که ماهوی سوری ز جنگ بترسد به جیحون کشد بی‌درنگ به تیزی […]

پادشاهی یزدگرد – بخش ۱۵

چنین تا به بیژن رسید آگهی که ماهوی بگرفت تخت مهی بهر سوی فرستاد مهر و نگین همی رام گردد برو بر زمین کنون سوی جیحون نهادست روی به پرخاش با لشکری جنگجوی بپرسید بیژن که تاجش که داد بروکرد گوینده آن کاریاد بدو گفت برسام کای شهریار چو من بردم از چاچ چندان سوار […]

پادشاهی یزدگرد – بخش ۱۴

کس آمد به ماهوی سوری بگفت که شاه جهان گشت با خاک جفت سکوبا و قسیس و رهبان روم همه سوگواران آن مرز و بوم برفتند با مویه برنا و پیر تن شاه بردند زان آبگیر یکی دخمه کردند او رابه باغ بلند و بزرگیش برتر ز راغ چنین گفت ماهوی بدبخت و شوم که […]

پادشاهی یزدگرد – بخش ۱۳

چنین دادخوانیم بر یزدگرد وگرکینه خوانیم ازین هفت گرد اگر خود نداند همی کین و داد مرا فیلسوف ایچ پاسخ نداد وگر گفت دینی همه بسته گفت بماند همی پاسخ اندر نهفت گرهیچ گنجست ای نیک رای بیار ای و دل را به فردا مپای که گیتی همی بر تو بر بگذرد زمانه دم ما […]

پادشاهی یزدگرد – بخش ۱۲

چو بشنید ماهوی بیدادگر سخنها کجا گفت او را پسر چنین گفت با آسیابان که خیز سواران ببر خون دشمن بریز چو بشنید ازو آسیابان سخن نه سردید از آن کار پیدانه بن شبانگاه نیران خرداد ماه سوی آسیابان رفت نزدیک شاه ز درگاه ماهوی چون شد برون دو دیده پر از آب دل پر […]

پادشاهی یزدگرد – بخش ۱۱

چو ماهوی دل را برآورد گرد بدانست کو نیست جز یزدگرد بدو گفت بشتاب زین انجمن هم اکنون جدا کن سرش را ز تن و گرنه هم اکنون ببرم سرت نمانم کسی زنده از گوهرت شنیدند ازو این سخن مهتران بزرگان بیدار و کنداوران همه انجمن گشت ازو پر ز خشم زبان پر ز گفتار […]

پادشاهی یزدگرد – بخش ۱۰

یکی پهلوان بود گسترده کام نژادش ز طرخان و بیژن بنام نشستش به شهر سمرقند بود بران مرز چندیش پیوند بود چو ماهوی بدبخت خودکامه شد ازو نزد بیژن یکی نامه شد که ای پهلوان زادهٔ بی‌گزند یکی رزم پیش آمدت سودمند که شاه جهان با سپاه ای درست ابا تاج و گاهست و با […]

پادشاهی یزدگرد – بخش ۹

وزان جایگه برکشیدند کوس ز بست و نشاپور شد تا به طوس خبر یافت ماهوی سوری ز شاه که تا مرز طوس اندر آمد سپاه پذیره شدشت با سپاه گران همه نیزه داران جوشن وران چو پیداشد آن فرو آورند شاه درفش بزرگی و چندان سپاه پیاده شد از باره ماهوی زود بران کهتری بندگیها […]

پادشاهی یزدگرد – بخش ۸

یکی نامه بنوشت دیگر بطوس پر از خون دل و روی چون سندروس نخست آفرین کرد بر دادگر کزو دید نیرو و بخت و هنر خداوند پیروزی و فرهی خداوند دیهیم شاهنشهی پی پشه تا پر و چنگ عقاب به خشکی چو پیل و نهنگ اندر آب ز پیمان و فرمان او نگذرد دم خویش […]

پادشاهی یزدگرد – بخش ۷

دبیر جهاندیده راپیش خواند دل آگنده بودش همه برفشاند جهاندار چون کرد آهنگ مرو به ماهوی سوری کنارنگ مرو یکی نامه بنوشت با درد و خشم پر از آرزو دل پر از آب چشم نخست آفرین کرد بر کردگار خداوند دانا و پروردگار خداوند گردنده بهرام وهور خداوند پیل و خداوند مور کند چون بخواهد […]

پادشاهی یزدگرد – بخش ۶

فرخ زاد هر مزد با آب چشم به اروند رود اندر آمد بخشم به کرخ اندر آمد یکی حمله برد که از نیزه داران نماند ایچ گرد هم آنگه ز بغداد بیرون شدند سوی رزم جستن به هامون شدند چو برخاست گرد نبرد از میان شکست اندر آمد به ایرانیان به فرخ زاد برگشت و […]

پادشاهی یزدگرد – بخش ۵

بفرمود تابرکشیدند نای سپاه اندر آمد چو دریا ز جای برآمد یکی ابر و برشد خروش همی کر شد مردم تیزگوش سنانهای الماس در تیره گرد چو آتش پس پردهٔ لاژورد همی نیزه بر مغفر آبدار نیامد به زخم اندرون پایدار سه روز اندر آن جایگه جنگ بود سر آدمی سم اسپان به سود شد […]

پادشاهی یزدگرد – بخش ۴

چو بشنید سعد آن گرانمایه مرد پذیره شدش با سپاهی چو گرد فرود آوریدندش اندر زمان بپرسید سعد از تن پهلوان هم از شاه و دستور و ز لشکرش ز سالار بیدار و ز کشورش ردا زیر پیروز بفگند و گفت که ما نیزه و تیغ داریم جفت ز دیبا نگویند مردان مرد ز رز […]

پادشاهی یزدگرد – بخش ۳

فرستادهٔ نیز چون برق و رعد فرستاد تازان به نزدیک سعد یکی نامه‌ای بر حریر سپید نویسنده بنوشت تابان چوشید به عنوان بر از پور هرمزد شاه جهان پهلوان رستم نیک خواه سوی سعد و قاص جوینده جنگ جهان کرده بر خویشتن تار و تنگ سرنامه گفت از جهاندار پاک بباید که باشیم با بیم […]

پادشاهی یزدگرد – بخش ۲

عمر سعد وقاس را با سپاه فرستاد تا جنگ جوید ز شاه چو آگاه شد زان سخن یزگرد ز هر سو سپاه اندر آورد گرد بفرمود تا پور هرمزد راه به پیماید و بر کشد با سپاه که رستم بدش نام و بیدار بود خردمند و گرد و جهاندار بود ستاره شمر بود و بسیار […]